تاریخ لهستان جدول زمانی

ضمیمه ها

شخصیت ها

منابع


تاریخ لهستان
History of Poland ©HistoryMaps

960 - 2024

تاریخ لهستان



تاریخ لهستان با دگرگونی‌های پویا در طول قرن‌ها مشخص شده است، از سکونت‌گاه‌های قبیله‌ای اولیه تا دولت دموکراتیک معاصر آن.در ابتدا اقوام مختلفی مانند سلت‌ها، سکاها و اسلاوها ساکن بودند، لچیت‌های اسلاوی غربی در نهایت تسلط یافتند و سکونتگاه‌های اولیه لهستانی را تأسیس کردند.در قرن دهم، سلسله پیاست آغاز شد، با دوک میشکو یکم، دولت لهستان را در سال 966 پس از میلاد از طریق گرویدنش به مسیحیت غربی رسمیت داد.نوادگان او، به ویژه بولسلاو اول و کازیمیر سوم، پادشاهی را گسترش دادند و تقویت کردند.انتقال به سلسله Jagiellonian در اواخر قرن چهاردهم، آغاز یک رنسانس فرهنگی و گسترش سرزمینی بود، به ویژه از طریق اتحاد با لیتوانی، که منجر به ایجاد مشترک المنافع لهستان-لیتوانی در سال 1569 شد. این نهاد به عنوان یکی از کشورهای اروپایی ظهور کرد. بزرگترین و قدرتمندترین دولتها که با یک دموکراسی نجیب منحصر به فرد و سلطنت انتخابی مشخص می شوند.با این حال، از اواسط قرن هفدهم، کشورهای مشترک المنافع به دلیل جنگ‌ها و بی‌ثباتی سیاسی دچار انحطاط شدند، که در تقسیمات روسیه ، پروس و اتریش بین سال‌های 1772 تا 1795 به اوج خود رسید که لهستان را به‌عنوان یک کشور مستقل برای بیش از یک سال از نقشه پاک کرد. قرن.لهستان در سال 1918 به عنوان دومین جمهوری لهستان استقلال خود را به دست آورد، اما در سال 1939 توسط آلمان و اتحاد جماهیر شوروی مورد تهاجم قرار گرفت و جنگ جهانی دوم آغاز شد.با وجود تلفات بسیار زیاد در طول اشغال نازی ها، یک دولت در تبعید همچنان ادامه داشت و به تلاش های متفقین کمک کرد.پس از جنگ، لهستان تحت نفوذ شوروی قرار گرفت و در سال 1952 به جمهوری خلق کمونیستی لهستان تبدیل شد که طی آن تغییرات جمعیتی و سرزمینی قابل توجهی رخ داد.ظهور جنبش همبستگی در دهه 1980 نقشی اساسی در انتقال لهستان از کمونیسم به دموکراسی بازار محور ایفا کرد.این امر منجر به تأسیس جمهوری سوم لهستان در سال 1989 شد و دوره جدیدی از حکمرانی دموکراتیک و اصلاحات اقتصادی را آغاز کرد و آخرین فصل در تاریخ طولانی و پیچیده لهستان را رقم زد.
پیش درآمد
لخ، چک و روس ©Image Attribution forthcoming. Image belongs to the respective owner(s).
900 Jan 1

پیش درآمد

Poland
ریشه‌های تاریخ لهستان را می‌توان در دوران باستان جستجو کرد، زمانی که قلمرو لهستان کنونی توسط قبایل مختلفی از جمله سلت‌ها، سکاها، قبیله‌های ژرمنی، سرماتی‌ها، اسلاوها و بالت‌ها سکونت داشتند.با این حال، این لچیت‌های اسلاوی غربی، نزدیک‌ترین اجداد لهستانی‌های قومی، بودند که در قرون وسطی اولیه در سرزمین‌های لهستان سکونتگاه‌های دائمی ایجاد کردند.پولان های غربی لچیتی، قبیله ای که نام آن به معنای "مردم ساکن در مزارع باز" است، بر منطقه تسلط یافتند و نام خود را به لهستان - که در دشت شمال مرکزی اروپا قرار دارد - دادند.طبق افسانه اسلاوها، برادران لخ، چک و روس با هم در حال شکار بودند که هر یک از آنها به سمت دیگری رفتند، جایی که بعداً ساکن شدند و قبیله خود را تأسیس کردند.چک به سمت غرب، روس به شرق و لخ به سمت شمال رفت.در آنجا، لخ عقاب سفید زیبایی را دید که نسبت به توله هایش خشن و محافظ به نظر می رسید.پشت این پرنده شگفت‌انگیز که بال‌هایش را گشوده بود، خورشید قرمز طلایی ظاهر شد و لخ فکر کرد که این نشانه ماندن در این مکان است که او آن را گنیزنو نامید.Gniezno اولین پایتخت لهستان بود و نام آن به معنای "خانه" یا "لانه" بود در حالی که عقاب سفید به عنوان نماد قدرت و غرور ایستاده بود.
قبیله لهستانی ها
Tribe of Polans ©Image Attribution forthcoming. Image belongs to the respective owner(s).
910 Jan 1

قبیله لهستانی ها

Poznań, Poland
لهستانی ها، یک قبیله اسلاوی غربی و لچیتی، پایه و اساس توسعه دولت لهستانی اولیه بودند و خود را در حوضه رودخانه وارتا در منطقه ای که اکنون منطقه لهستان بزرگ نامیده می شود، از قرن ششم مستقر کردند.آنها که از نزدیک با سایر گروه های اسلاو مانند ویستولان ها و مازووی ها، و همچنین چک ها و اسلواک ها مرتبط بودند، نقش مهمی در پویایی قبیله ای اروپای مرکزی داشتند.در قرن نهم، تحت رهبری نوظهور سلسله پیاست، لهستانی ها چندین گروه اسلاوی غربی را در شمال موراویای بزرگ متحد کردند و هسته دوک نشین لهستان را تشکیل دادند.این موجودیت بعداً به یک ایالت رسمی‌تر تحت فرمان اولین فرمانروای تأیید شده تاریخی، میشکو یکم (حکومت 960–992) تبدیل شد که قلمرو را گسترش داد و مناطقی مانند مازوویا، سیلسیا و سرزمین‌های ویستولان لهستان کوچک را در بر گرفت.نام "لهستان" خود از لهستانی ها گرفته شده است و نقش اصلی آنها را در تاریخ اولیه این کشور برجسته می کند.یافته های باستان شناسی دژهای اصلی ایالت پولان اولیه را شناسایی کرده اند، از جمله:Giecz: از جایی که سلسله پیاست کنترل خود را گسترش دادپوزنان: احتمالاً سنگر اصلی سیاسی استGniezno: فرض می شود مرکز مذهبی استOstrów Lednicki: یک استحکامات کوچکتر که از نظر استراتژیک بین پوزنان و گنیزنو قرار دارد.این مکان ها بر اهمیت اداری و تشریفاتی این مکان ها در اوایل تشکیل دولت لهستان تاکید می کنند.سند Dagome iudex که مربوط به دوران سلطنت میشکو است، نگاهی اجمالی به وسعت لهستان در اواخر قرن دهم ارائه می‌کند و ایالتی را توصیف می‌کند که بین رودخانه اودر و روس، و بین لهستان کوچک و دریای بالتیک کشیده شده است.این دوره آغاز مسیر تاریخی لهستان بود که به طور قابل توجهی تحت تأثیر تحولات استراتژیک و فرهنگی آغاز شده توسط لهستانی ها قرار گرفت.
بنیاد دولت لهستان
دوک میشکو اول ©Image Attribution forthcoming. Image belongs to the respective owner(s).
تأسیس و گسترش دولت لهستان در قرن دهم را می‌توان به لهستانی‌ها، یک قبیله اسلاوی غربی که در منطقه لهستان بزرگ ساکن شدند و از مکان‌های استراتژیک Giecz، Poznań، Gniezno و Ostrów Lednicki استفاده کردند، ردیابی کرد.در اوایل قرن 10، استحکامات و گسترش سرزمینی قابل توجهی، به ویژه در حدود 920-950 آغاز شد.این دوره زمینه را برای تکامل این سرزمین های قبیله ای به یک دولت متمرکز تر تحت رهبری سلسله پیاست، به ویژه میشکو یکم، فراهم کرد.Mieszko I که برای اولین بار در منابع معاصر توسط Widukind از Corvey در اواسط دهه 960 ذکر شد، به طور قابل توجهی دولت اولیه لهستان را شکل داد.حکومت او هم شاهد رویارویی های نظامی و هم اتحادهای استراتژیک بود، مانند ازدواج او در سال 965 با دوبراوکا، شاهزاده خانم بوهمیایی مسیحی، که منجر به گرویدن او به مسیحیت در 14 آوریل 966 شد. دولت لهستانسلطنت میشکو همچنین آغاز گسترش لهستان به سرزمین‌هایی مانند لهستان کوچک، سرزمین‌های ویستولان و سیلسیا بود که در تشکیل سرزمینی تقریباً به لهستان امروزی جدایی‌ناپذیر بودند.لهستانی ها، تحت حکومت میشکو، به عنوان یک فدراسیون قبیله ای شروع شدند و به یک دولت متمرکز تبدیل شدند که با سایر قبایل اسلاو ادغام شدند.در اواخر قرن دهم، قلمرو میشکو مساحتی حدود 250000 کیلومتر مربع را پوشش می داد و کمتر از یک میلیون نفر را در خود جای می داد.چشم انداز سیاسی لهستان میشکو پیچیده بود که با اتحاد و رقابت در داخل منطقه مشخص می شد.روابط دیپلماتیک او با امپراتوری مقدس روم، از طریق اتحاد و خراج، اهمیت ویژه ای داشت.درگیری‌های نظامی میشکو با قبایل و ایالت‌های همسایه، مانند ولونزانی‌ها، اسلاوهای پولابیایی، و چک‌ها، در تامین امنیت و گسترش سرزمین‌های لهستان بسیار مهم بود.نبرد سدینیا در سال 972 علیه مارگرو اودو اول از مارش شرقی ساکسون، پیروزی قابل توجهی بود که به تثبیت کنترل میشکو بر سرزمین‌های پومرانیا تا رودخانه اودر کمک کرد.در پایان سلطنت خود در حدود سال 990، میشکو لهستان را به عنوان یک قدرت بزرگ در اروپای مرکزی شرقی تثبیت کرد، که در نهایت با تسلیم این کشور به مرجعیت مقر مقدس از طریق سند داگومه iudex انجامید.این اقدام نه تنها شخصیت مسیحی دولت را مستحکم کرد، بلکه لهستان را محکم در چشم انداز سیاسی و مذهبی گسترده اروپا قرار داد.
963 - 1385
دوره پیاستornament
مسیحی شدن لهستان
مسیحی شدن لهستان AD 966. توسط Jan Matejko ©Image Attribution forthcoming. Image belongs to the respective owner(s).
مسیحی شدن لهستان به معرفی و متعاقب آن گسترش مسیحیت در لهستان اشاره دارد.انگیزه این فرآیند، غسل تعمید لهستان، غسل تعمید شخصی میشکو اول، اولین حاکم دولت آینده لهستان، و بسیاری از دربار او بود.این مراسم در روز شنبه مقدس 14 آوریل 966 برگزار شد، اگرچه مکان دقیق آن هنوز توسط مورخان مورد مناقشه است و شهرهای پوزنان و گنیزنو محتمل ترین مکان ها هستند.همسر میشکو، دوبراوا از بوهمیا، اغلب به عنوان تأثیر عمده ای در تصمیم میشکو برای پذیرش مسیحیت شناخته می شود.در حالی که گسترش مسیحیت در لهستان قرن ها طول کشید تا پایان یابد، این روند در نهایت موفقیت آمیز بود، زیرا طی چند دهه لهستان به ردیف دولت های اروپایی که توسط پاپ و امپراتوری مقدس روم به رسمیت شناخته شده بودند، پیوست.به گفته مورخان، غسل تعمید لهستان نشان دهنده آغاز دولت لهستان است.با این وجود، مسیحی شدن فرآیندی طولانی و دشوار بود، زیرا بیشتر جمعیت لهستان تا زمان واکنش بت پرستان در دهه 1030 بت پرست باقی ماندند.
سلطنت بولسلاو اول شجاع
اتو سوم، امپراتور مقدس روم، در کنگره گنیزنو تاجی به بولسلاو اعطا کرد.تصویری خیالی از Chronica Polonorum اثر Maciej Miechowita، c.1521 ©Image Attribution forthcoming. Image belongs to the respective owner(s).
بولسلاو اول شجاع در تاریخ لهستان یک شخصیت برجسته در تاریخ لهستان بود که از سال 992 به عنوان دوک لهستان صعود کرد تا اینکه در سال 1025 به اولین پادشاه لهستان رسید. از سلسله پیاست، بولسلاو به عنوان یک حاکم ماهر و یک بازیگر کلیدی در سیاست اروپای مرکزی شناخته شد.دوران سلطنت او با تلاش های او برای گسترش مسیحیت غربی و نقش محوری او در ارتقای لهستان به مقام یک پادشاهی مشخص شد.بولسلاو پسر میشکو اول و همسر اولش دوبراوا از بوهمیا بود.در سالهای آخر سلطنت پدرش، او بر لهستان کوچک حکومت کرد و پس از مرگ میشکو در سال 992، به سرعت برای تحکیم قدرت با متحد کردن کشور، کنار گذاشتن نامادری خود اودا از هالدنسلبن، و خنثی کردن برادران ناتنی خود و جناح های آنها تا سال 995 حرکت کرد. سلطنت او با ایمان مسیحی متعهدانه و حمایت از فعالیت های تبلیغی شخصیت هایی مانند آدالبرت پراگ و برونو از کوئرفورت متمایز بود.شهادت آدالبرت در سال 997 به طور قابل توجهی دستور کار بولسلاو را پیش برد و او را به مذاکره موفقیت آمیز برای بقایای اسقف سوق داد که او با وزن آنها طلا خریداری کرد و استقلال لهستان از امپراتوری مقدس روم را تایید کرد.این امر در طول کنگره گنیزنو در 11 مارس 1000، جایی که امپراتور اتو سوم به لهستان یک ساختار کلیسای خودمختار با یک مرکز شهری در گنیزنو و اسقف‌های اضافی در کراکوف، وروتسواو و کولوبرزگ اعطا کرد، تقویت شد.در این کنگره، بولسلاو رسماً پرداخت خراج به امپراتوری را متوقف کرد.پس از مرگ اتو سوم در سال 1002، بولسلاو درگیر چندین درگیری با جانشین اتو، هانری دوم شد که با صلح باوتزن در سال 1018 به پایان رسید. در همان سال، بولسلاو یک لشکرکشی موفقیت آمیز را به کی یف رهبری کرد و دامادش اسویاتوپولک را برگزید. من به عنوان حاکم، رویدادی که در افسانه با شکستن شمشیر خود در دروازه طلایی کیف، الهام‌بخش نام شمشیر تاج‌گذاری لهستانی، Szczerbiec، جشن گرفته می‌شود.مشخصه سلطنت بولسلاو اول، لشکرکشی‌های گسترده و گسترش سرزمینی بود که شامل اسلواکی امروزی، موراویا، روتنی سرخ، میسن، لوزاتیا و بوهمیا می‌شد.او همچنین پایه‌های حقوقی و اقتصادی مهمی مانند «قانون شاهزاده» را تأسیس کرد و بر ساخت زیرساخت‌های کلیدی مانند کلیساها، صومعه‌ها و قلعه‌ها نظارت داشت.او grzywna را معرفی کرد، اولین واحد پولی لهستان، که به 240 دیناری تقسیم شد و شروع به ضرب سکه های خود کرد.ابتکارات استراتژیک و توسعه‌ای او به طور قابل توجهی موقعیت لهستان را ارتقا داد و آن را با دیگر سلطنت‌های مستقر غربی همسو کرد و جایگاه آن را در اروپا افزایش داد.
تکه تکه شدن
تکه تکه شدن قلمرو ©Image Attribution forthcoming. Image belongs to the respective owner(s).
1138 Jan 1 - 1320

تکه تکه شدن

Poland
پس از مرگ بولسلاو اول شجاع، سیاست‌های گسترده او منجر به فشار بر منابع دولت اولیه لهستان شد که در نهایت منجر به فروپاشی سلطنت شد.بهبودی توسط کازیمیر اول بازگرداننده آغاز شد، که از 1039 تا 1058 حکومت کرد. با این حال، پسر او، بولسلاو دوم سخاوتمند، در طول سلطنت خود از 1058 تا 1079 با چالش‌های مهمی مواجه شد، از جمله درگیری بدنام با اسقف استانیسلاوس شچپانوف.قتل اسقف توسط بولسلاو، پس از تکفیر او به دلیل اتهامات زنا، شورش اشراف لهستانی را برانگیخت و در نتیجه بولسلاو را به خاک سپرده و تبعید کرد.تکه تکه شدن لهستان پس از 1138 بیشتر شد، زمانی که بولسلاو سوم، در عهدنامه خود، قلمرو خود را بین پسرانش تقسیم کرد، که منجر به کاهش کنترل سلطنتی و درگیری های داخلی مکرر در طول قرن های 12 و 13 شد.در این دوران، شخصیت‌های برجسته‌ای مانند کازیمیر دوم عادل در سال 1180 به دنبال تقویت حکومت خود با همسویی نزدیک‌تر با کلیسا بودند، در حالی که وینسنتی کادلوبک، وقایع‌نویس، بینش‌های تاریخی بیشتری را در حدود سال 1220 ارائه کرد.تقسیمات داخلی لهستان را در برابر تهدیدات خارجی آسیب پذیر کرد که نمونه آن حمله شوالیه های توتونی به دستور کنراد اول مازوویا در سال 1226 بود که در ابتدا برای مبارزه با مشرکان پروس بالتیک بود اما منجر به درگیری های طولانی بر سر قلمرو شد.تهاجمات مغول که در سال 1240 آغاز شد، با شکست قابل توجه در نبرد لگنیکا در سال 1241، منطقه را بی‌ثبات‌تر کرد. شهرهای متعددی تحت قانون ماگدبورگ تأسیس شدند.تلاش‌ها برای اتحاد مجدد لهستان در اواخر قرن سیزدهم، با سلطنت کوتاه دوک پرزمیسل دوم به عنوان پادشاه در سال 1295 که نشان‌دهنده بازسازی کوتاه مدت سلطنت بود، مورد توجه قرار گرفت.تا زمانی که ولادیسلاو اول در سال 1320 صعود کرد، پیشرفت قابل توجهی در جهت اتحاد مجدد حاصل نشد.پسرش، کازیمیر سوم کبیر، که از سال 1333 تا 1370 حکومت کرد، پادشاهی لهستان را به طور قابل توجهی تقویت و گسترش داد، اگرچه زیان هایی مانند سیلسیا همچنان ادامه داشت.کازیمیر سوم همچنین ادغام جمعیت های متنوع را بیشتر کرد و در سال 1334 امتیازات جامعه یهودی را که توسط بولسلاو پارسا در سال 1264 تأسیس شد تأیید کرد و بدین ترتیب سکونتگاه های یهودی را تشویق کرد.سلطنت او همچنین شاهد آغاز فتح روتنی سرخ در سال 1340 و تأسیس دانشگاه Jagiellonian در سال 1364 بود که بر دوره ای از گسترش فرهنگی و سرزمینی قابل توجه علیرغم چالش های مداوم تأکید داشت.
ارواح مازویا
یانوش سوم مازوویا، استانیسلاو و آنا از مازوویا، 1520 ©Image Attribution forthcoming. Image belongs to the respective owner(s).
1138 Jan 2

ارواح مازویا

Masovian Voivodeship, Poland
در طول قرن نهم، احتمالاً مازوویا توسط قبیله مازوویان سکونت داشت، و در نیمه دوم قرن دهم تحت حاکمیت پیاست، میشکو اول، به دولت لهستان ملحق شد. در نتیجه تجزیه لهستان پس از مرگ پادشاه لهستان. Bolesław III Wrymouth، در سال 1138 دوک نشین مازوویا تأسیس شد و در طول قرن های 12 و 13 به طور موقت به سرزمین های مختلف مجاور پیوست و تهاجمات پروسی ها، یوتووینگ ها و روتنی ها را تحمل کرد.کنراد اول از مازوویا برای محافظت از بخش شمالی آن در سال 1226 شوالیه‌های توتونی را فراخواند و سرزمین چلمنو را به آنها اعطا کرد.منطقه تاریخی مازوویا (Mazowsze) در ابتدا فقط سرزمین های ساحل راست ویستولا در نزدیکی Płock را در بر می گرفت و ارتباطات قوی با لهستان بزرگ (از طریق Włocławek و Kruszwica) داشت.در دوره حکومت اولین پادشاهان لهستانی سلسله پیاست، پلوک یکی از مقرهای آنها بود و در تپه کلیسای جامع (Wzgórze Tumskie) قصر را برپا کردند.در دوره 1037–1047 این شهر پایتخت ایالت مستقل مازوویی ماسلاو بود.بین سالهای 1079 تا 1138 این شهر عملاً پایتخت لهستان بود.
شوالیه های توتونیک دعوت شدند
کنراد اول از مازوویا، از شوالیه های توتونی دعوت کرد تا به او در مبارزه با مشرکان پروس بالتیک کمک کنند. ©Image Attribution forthcoming. Image belongs to the respective owner(s).
در سال 1226، یکی از دوک‌های منطقه‌ای پیاست، کنراد اول از مازوویا، از شوالیه‌های توتونی دعوت کرد تا به او کمک کنند تا با مشرکان پروس بالتیک مبارزه کند و به شوالیه‌های توتون اجازه داد از سرزمین چلومن به عنوان پایگاهی برای لشکرکشی خود استفاده کنند.این منجر به قرن‌ها جنگ بین لهستان و شوالیه‌های توتونی و بعداً بین لهستان و دولت پروس آلمان شد.اولین حمله مغول به لهستان در سال 1240 آغاز شد.با شکست نیروهای مسیحی لهستانی و متحدانش و مرگ پیاست دوک سیلزیایی هنری دوم پارسا در نبرد لگنیکا در سال 1241 به اوج خود رسید.
اولین حمله مغول به لهستان
اولین حمله مغول به لهستان ©Angus McBride
تهاجمات مغول به لهستان که عمدتاً در 1240-1241 بعد از میلاد اتفاق افتاد، بخشی از گسترش گسترده مغول در سراسر آسیا و اروپا تحت رهبری چنگیزخان و فرزندانش بود.این تهاجمات با حملات سریع و ویرانگر به سرزمین های لهستان مشخص شد که بخشی از یک استراتژی بزرگتر با هدف تسخیر قاره اروپا بود.مغول ها به رهبری باتو خان ​​و سوبوتای از واحدهای سواره نظام بسیار متحرک و همه کاره استفاده می کردند که آنها را قادر می ساخت تا حملات استراتژیک را با سرعت و دقت انجام دهند.اولین حمله مهم مغول ها به لهستان در سال 1240 پس از میلاد مسیح صورت گرفت، زمانی که نیروهای مغول پس از ویران کردن بخش هایی از شاهزادگان روسیه از کوه های کارپات عبور کردند.مغول ها دوک نشین های لهستانی را که از آمادگی لازم برای چنین دشمن مهیبی برخوردار نبودند، هدف قرار دادند.تجزیه سیاسی لهستان، با دوک نشین های آن به رهبری اعضای مختلف سلسله پیاست، به طور قابل توجهی مانع از دفاع هماهنگ در برابر حمله مغول شد.در سال 1241 پس از میلاد، مغول ها تهاجم بزرگی را آغاز کردند که در نبرد لگنیکا، که به نام نبرد لیگنیتز نیز شناخته می شود، به اوج خود رسید.این نبرد در 9 آوریل 1241 انجام شد و منجر به پیروزی قاطع مغول بر نیروهای لهستانی و آلمانی به رهبری دوک هنری دوم پارسای سیلسیا شد.تاکتیک های مغول که با استفاده از عقب نشینی های ساختگی و محاصره نیروهای دشمن مشخص می شد، علیه ارتش های اروپایی ویرانگر بود.همزمان، یک گروه مغول دیگر جنوب لهستان را ویران کرد و از کراکوف، ساندومیرز و لوبلین پیشروی کرد.تخریب گسترده بود و بسیاری از شهرها و آبادی ها ویران شدند و مردم متحمل تلفات زیادی شدند.توانایی مغول ها برای حمله به عمق خاک لهستان و سپس عقب نشینی سریع به استپ ها، تحرک استراتژیک و توان نظامی آنها را نشان داد.مغول ها علیرغم پیروزی هایشان، کنترل دائمی بر سرزمین های لهستان برقرار نکردند.مرگ اوگدی خان در سال 1241 باعث شد که نیروهای مغول به امپراتوری مغول بازگردند تا در کورولتای، یک گردهمایی سیاسی ضروری برای تصمیم گیری در مورد جانشینی، شرکت کنند.این عقب نشینی لهستان را از ویرانی فوری بیشتر در امان نگه داشت، اگرچه تهدید حمله مغول برای چندین دهه ادامه داشت.تأثیر تهاجمات مغول به لهستان عمیق بود.این حملات منجر به تلفات جانی و اختلالات اقتصادی شد.با این حال، آنها همچنین تأملاتی را در مورد تاکتیک های نظامی و اتحادهای سیاسی در لهستان برانگیخت.ضرورت کنترل قوی تر و متمرکزتر آشکار شد و بر تحکیم سیاسی آینده دولت لهستان تأثیر گذاشت.از تهاجمات مغول به عنوان دوره ای حساس در تاریخ لهستان یاد می شود که نشان دهنده مقاومت و بهبودی نهایی مردم لهستان و فرهنگ آنها از چنین تهاجمات فاجعه باری است.
رشد شهرها در لهستان قرون وسطی
وروتسوال ©Image Attribution forthcoming. Image belongs to the respective owner(s).
در سال 1242، وروتسواو اولین شهرداری لهستانی شد که در آن گنجانده شد، زیرا دوره پراکندگی باعث توسعه اقتصادی و رشد شهرها شد.شهرهای جدید تأسیس شدند و شهرک های موجود طبق قانون ماگدبورگ وضعیت شهر را دریافت کردند.در سال 1264، بولسلاو پارسا در اساسنامه کالیسز به یهودیان آزادی اعطا کرد.
اتحادیه مجارستان و لهستان
تاج گذاری لویی یکم مجارستان به عنوان پادشاه لهستان، تصویر قرن نوزدهم ©Image Attribution forthcoming. Image belongs to the respective owner(s).
پس از از بین رفتن سلسله سلطنتی لهستان و شاخه کوچک پیاست در سال 1370، لهستان تحت فرمانروایی لویی یکم مجارستان از خاندان کاپتی آنژو قرار گرفت، که ریاست اتحادیه مجارستان و لهستان را بر عهده داشت که تا سال 1382 ادامه داشت. در سال 1374، لوئیس اعطا کرد. اشراف لهستانی امتیاز کوزیسه برای تضمین جانشینی یکی از دخترانش در لهستان.کوچکترین دختر او جادویگا در سال 1384 تاج و تخت لهستان را به دست گرفت.
1385 - 1572
دوره جاگیلونیornament
سلسله جاگیلونی
سلسله جاگیلونی ©Image Attribution forthcoming. Image belongs to the respective owner(s).
در سال 1386 دوک بزرگ جوگایلا لیتوانی به مذهب کاتولیک گروید و با ملکه جادویگا لهستان ازدواج کرد.این اقدام او را قادر ساخت تا خود پادشاه لهستان شود و تا زمان مرگش در سال 1434 به عنوان ولادیسلاو دوم یاگیلوو حکومت کرد. این ازدواج یک اتحادیه شخصی لهستانی-لیتوانیایی را ایجاد کرد که توسط سلسله یاگیلونی اداره می شد.اولین مورد از یک سری "اتحادات" رسمی اتحادیه کروو در سال 1385 بود که به موجب آن مقدمات ازدواج جوگایلا و جادویگا فراهم شد.مشارکت لهستان و لیتوانی، مناطق وسیعی از روتنی را تحت کنترل دوک نشین بزرگ لیتوانی به حوزه نفوذ لهستان آورد و برای اتباع هر دو کشور که در یکی از بزرگترین نهادهای سیاسی اروپا در چهار قرن آینده همزیستی و همکاری داشتند، سودمند بود. .هنگامی که ملکه جادویگا در سال 1399 درگذشت، پادشاهی لهستان به مالکیت انحصاری شوهرش افتاد.در منطقه دریای بالتیک، مبارزه لهستان با شوالیه‌های توتونی ادامه یافت و در نبرد گرونوالد (1410) به اوج رسید، پیروزی بزرگی که لهستانی‌ها و لیتوانیایی‌ها نتوانستند آن را با یک حمله قاطع به مقر اصلی نظم توتونی در پی بگیرند. قلعه مالبورکاتحادیه هورودلو در سال 1413 روابط در حال تکامل بین پادشاهی لهستان و دوک نشین بزرگ لیتوانی را بیشتر تعریف کرد.
ولادیسلاو سوم و کازیمیر چهارم یاگیلون
کازیمیر چهارم، تصویر قرن هفدهمی که شباهت زیادی دارد ©Image Attribution forthcoming. Image belongs to the respective owner(s).
سلطنت ولادیسلاو سوم جوان (1434–1444)، که جانشین پدرش ولادیسلاو دوم یاگیلو شد و به عنوان پادشاه لهستان و مجارستان حکومت کرد، با مرگ او در نبرد وارنا علیه نیروهای امپراتوری عثمانی کوتاه شد.این فاجعه منجر به یک دوره سلطنت سه ساله شد که با به قدرت رسیدن برادر ولادیسلاو، کازیمیر چهارم یاگیلون در سال 1447 به پایان رسید.تحولات بحرانی دوره جاگیلونی در طول سلطنت طولانی کازیمیر چهارم متمرکز شد که تا سال 1492 ادامه یافت. در سال 1454، پروس سلطنتی توسط لهستان ادغام شد و جنگ سیزده ساله 1454-1466 با دولت توتونی درگرفت.در سال 1466، نقطه عطف صلح خار به پایان رسید.این معاهده، پروس را تقسیم کرد تا پروس شرقی، دوک نشین آینده پروس، یک نهاد جداگانه که به عنوان یک فیف لهستان تحت مدیریت شوالیه های توتونی عمل می کرد، ایجاد کند.لهستان همچنین با امپراتوری عثمانی و تاتارهای کریمه در جنوب مقابله کرد و در شرق به لیتوانی در مبارزه با دوک نشین بزرگ مسکو کمک کرد.این کشور به عنوان یک دولت فئودالی با اقتصاد عمدتاً کشاورزی و اشراف زمینی به طور فزاینده ای در حال توسعه بود.کراکوف، پایتخت سلطنتی، در حال تبدیل شدن به یک مرکز بزرگ دانشگاهی و فرهنگی بود و در سال 1473 اولین چاپخانه در آنجا شروع به کار کرد.با اهمیت فزاینده szlachta (اشراف متوسط ​​و پایین)، شورای پادشاه تکامل یافت تا در سال 1493 به یک ژنرال سجم (پارلمان) دو مجلسی تبدیل شد که دیگر به طور انحصاری مقامات عالی رتبه قلمرو را نمایندگی نمی کرد.قانون نیهیل نووی که در سال 1505 توسط سجم تصویب شد، بیشتر قدرت قانونگذاری را از پادشاه به سجم منتقل کرد.این رویداد آغاز دوره ای به نام "آزادی طلایی" بود، زمانی که دولت در اصل توسط اشراف "آزاد و برابر" لهستان اداره می شد.در قرن شانزدهم، توسعه گسترده تجارت‌های کشاورزی مردمی که توسط اشراف اداره می‌شد، منجر به شرایط بد فزاینده‌ای برای رعیت‌های دهقانی شد که آنها را کار می‌کردند.انحصار سیاسی اشراف همچنین توسعه شهرها را که برخی از آنها در اواخر دوران جاگیلونی رونق داشتند، خفه کرد و حقوق مردم شهر را محدود کرد و عملاً ظهور طبقه متوسط ​​را متوقف کرد.
عصر طلایی لهستان
نیکلاس کوپرنیک مدل هلیومرکزی منظومه شمسی را فرموله کرد که خورشید را به جای زمین در مرکز آن قرار می داد. ©Image Attribution forthcoming. Image belongs to the respective owner(s).
1506 Jan 1 - 1572

عصر طلایی لهستان

Poland
در قرن شانزدهم، جنبش‌های اصلاح‌طلب پروتستان نفوذ عمیقی به مسیحیت لهستانی کردند و اصلاحات حاصله در لهستان تعدادی فرقه‌های مختلف را در بر گرفت.سیاست‌های تساهل مذهبی که در لهستان توسعه یافت تقریباً در آن زمان در اروپا منحصربه‌فرد بود و بسیاری از کسانی که از مناطقی که درگیری‌های مذهبی دریده بودند گریختند به لهستان پناه بردند.دوران سلطنت شاه زیگیزموند اول پیر (1506-1548) و شاه زیگیسموند دوم آگوستوس (1548-1572) شاهد رشد شدید فرهنگ و علم (عصر طلایی رنسانس در لهستان) بود که ستاره شناس نیکلاس کوپرنیک (1473) –1543) شناخته شده ترین نماینده است.یان کوچانوفسکی (1530-1584) شاعر و برترین شخصیت هنری آن دوره بود.در سال 1525، در زمان سلطنت زیگیسموند اول، فرقه توتونی سکولاریزه شد و دوک آلبرت در برابر پادشاه لهستان (ادای احترام پروس) برای خانواده اش، دوک نشین پروس، ادای احترام کرد.مازوویا سرانجام در سال 1529 به طور کامل در تاج لهستان گنجانده شد.سلطنت زیگیزموند دوم به دوره یاگیلونی پایان داد، اما اتحادیه لوبلین (1569) را به وجود آورد، که تحقق نهایی اتحادیه با لیتوانی بود.این قرارداد اوکراین را از دوک نشین بزرگ لیتوانی به لهستان منتقل کرد و سیاست لهستان-لیتوانی را به یک اتحادیه واقعی تبدیل کرد و آن را فراتر از مرگ سیگیزموند دوم بدون فرزند حفظ کرد، که مشارکت فعال او تکمیل این فرآیند را ممکن کرد.لیوونیا در شمال شرق دور توسط لهستان در سال 1561 گنجانیده شد و لهستان وارد جنگ لیوونی علیه تزاروم روسیه شد.جنبش اعدام‌گرایان که تلاش می‌کرد تسلط رو به رشد دولت توسط خانواده‌های بزرگ لهستان و لیتوانی را بررسی کند، در سجم در پیوترکوف در سال‌های 1562-1563 به اوج خود رسید.در جبهه مذهبی، برادران لهستانی از کالوینیست ها جدا شدند و کتاب مقدس برست پروتستان در سال 1563 منتشر شد. یسوعیان که در سال 1564 وارد شدند، قرار بود تأثیر زیادی بر تاریخ لهستان بگذارند.
1569 - 1648
مشترک المنافع لهستان-لیتوانیornament
مشترک المنافع لهستان-لیتوانی
جمهوری در اوج قدرت خود، انتخابات سلطنتی 1573 ©Image Attribution forthcoming. Image belongs to the respective owner(s).
اتحادیه لوبلین در سال 1569، مشترک المنافع لهستان-لیتوانی را تأسیس کرد، یک ایالت فدرال که متحدتر از ترتیبات سیاسی قبلی بین لهستان و لیتوانی بود.لهستان-لیتوانی به یک سلطنت انتخابی تبدیل شد که در آن پادشاه توسط اشراف ارثی انتخاب می شد.حکومت رسمی اشراف، که به نسبت سایر کشورهای اروپایی تعدادشان بیشتر بود، یک نظام دموکراتیک اولیه را تشکیل می‌داد ("یک دموکراسی نجیب پیچیده")، بر خلاف سلطنت‌های مطلقه رایج در آن زمان در بقیه اروپا.آغاز مشترک المنافع مصادف با دوره ای در تاریخ لهستان بود که در آن قدرت سیاسی بزرگی به دست آمد و پیشرفت هایی در تمدن و رفاه صورت گرفت.اتحادیه لهستان و لیتوانی به یک شرکت کننده با نفوذ در امور اروپا و یک نهاد فرهنگی حیاتی تبدیل شد که فرهنگ غربی (با ویژگی های لهستانی) را به شرق گسترش داد.در نیمه دوم قرن شانزدهم و نیمه اول قرن هفدهم، کشورهای مشترک المنافع با مساحتی نزدیک به یک میلیون کیلومتر مربع و جمعیتی در حدود ده میلیون نفر، یکی از بزرگترین و پرجمعیت ترین ایالت های اروپای معاصر بود.اقتصاد آن تحت سلطه کشاورزی متمرکز بر صادرات بود.تساهل مذهبی سراسری در کنفدراسیون ورشو در سال 1573 تضمین شد.
اولین پادشاهان انتخابی
هانری سوم فرانسوی با کلاه لهستانی ©Étienne Dumonstier
پس از پایان حکومت سلسله جاگیلونی در سال 1572، هانری والوآ (بعداً هانری سوم پادشاه فرانسه ) برنده اولین "انتخابات آزاد" توسط اشراف لهستانی بود که در سال 1573 برگزار شد. او مجبور شد با پیمان محدودکننده pacta conventa موافقت کند. در سال 1574 هنگامی که خبر خالی شدن تاج و تخت فرانسه که او وارث فرضی آن بود، رسید، از لهستان گریخت.از همان ابتدا، انتخابات سلطنتی نفوذ خارجی را در کشورهای مشترک المنافع افزایش داد، زیرا قدرت های خارجی به دنبال دستکاری اشراف لهستانی برای قرار دادن نامزدهای دوستدار منافع خود بودند.سلطنت استفان باتوری مجارستانی به دنبال داشت (ح. 1576-1586).او از لحاظ نظامی و داخلی قاطع بود و در سنت تاریخی لهستان به عنوان یک مورد نادر از پادشاه انتخابی موفق مورد احترام است.تأسیس دادگاه قانونی تاج در سال 1578 به معنای انتقال بسیاری از پرونده های استیناف از دادگاه سلطنتی به صلاحیت نجیب بود.
کنفدراسیون ورشو
گدانسک در قرن هفدهم ©Image Attribution forthcoming. Image belongs to the respective owner(s).
1573 Jan 28

کنفدراسیون ورشو

Warsaw, Poland
کنفدراسیون ورشو، که در 28 ژانویه 1573 توسط مجمع ملی لهستان (sejm konwokacyjny) در ورشو امضا شد، یکی از اولین قوانین اروپایی بود که آزادی های مذهبی را اعطا کرد.این تحول مهمی در تاریخ لهستان و لیتوانی بود که تساهل مذهبی را به اشراف و افراد آزاد در کشورهای مشترک المنافع لهستان-لیتوانی گسترش داد و به عنوان آغاز رسمی آزادی مذهبی در مشترک المنافع لهستان-لیتوانی در نظر گرفته شد.اگرچه از همه درگیری‌های مبتنی بر مذهب جلوگیری نکرد، اما کشورهای مشترک المنافع را به مکانی امن‌تر و بردبارتر از بسیاری از اروپای معاصر تبدیل کرد، به ویژه در طولجنگ سی ساله بعدی.
کشورهای مشترک المنافع تحت سلسله واسا
زیگیزموند سوم واسا از سلطنت طولانی برخوردار بود، اما اقدامات او علیه اقلیت های مذهبی، اندیشه های توسعه طلبانه و دخالت در امور خاندان سوئد، مشترک المنافع را بی ثبات کرد. ©Image Attribution forthcoming. Image belongs to the respective owner(s).
در سال 1587 یک دوره حکومت تحت حکومت سوئدی خاندان واسا در کشورهای مشترک المنافع آغاز شد. دو پادشاه اول از این سلسله، زیگیسموند سوم (ح. 1587-1632) و ولادیسلاو چهارم (ح. 1632-1648)، بارها تلاش کردند تا دسیسه برای الحاق به تاج و تخت سوئد، که منبع دائمی حواس پرتی برای امور کشورهای مشترک المنافع بود.در آن زمان، کلیسای کاتولیک دست به یک ضد حمله ایدئولوژیک زد و ضد اصلاحات مدعی شد که بسیاری از محافل پروتستان لهستانی و لیتوانیایی به گرویدن گرفته اند.در سال 1596، اتحادیه برست، مسیحیان شرقی کشورهای مشترک المنافع را برای ایجاد کلیسای اتحادیه مناسک شرقی، اما تابع اقتدار پاپ، تقسیم کرد.شورش زبرزیدوسکی علیه زیگیسموند سوم در سال‌های 1606-1608 رخ داد.کشورهای مشترک المنافع که به دنبال برتری در اروپای شرقی بودند، بین سال‌های 1605 تا 1618 در پی زمان مشکلات روسیه با روسیه جنگیدند.از این سلسله درگیری ها به عنوان جنگ لهستان و مسکو یا دیمیتریاد یاد می شود.این تلاش ها منجر به گسترش قلمروهای شرقی مشترک المنافع لهستان-لیتوانی شد، اما هدف در دست گرفتن تاج و تخت روسیه برای سلسله حاکم لهستان محقق نشد.سوئد در طول جنگ‌های لهستان و سوئد در سال‌های 1617-1629 به دنبال برتری در بالتیک بود و امپراتوری عثمانی در نبردهای سیکورا در سال 1620 و خوتین در سال 1621 از جنوب تحت فشار قرار گرفت. قیام قزاق هابا اتحاد با سلطنت هابسبورگ، کشورهای مشترک المنافع مستقیماً درجنگ سی ساله شرکت نکردند. سلطنت چهارم ولادیسلاو عمدتاً صلح آمیز بود، با تهاجم روسیه در قالب جنگ اسمولنسک 1632-1634 با موفقیت دفع شد.سلسله مراتب کلیسای ارتدکس که پس از اتحاد برست در لهستان ممنوع شد، در سال 1635 دوباره برقرار شد.
افول مشترک المنافع لهستان-لیتوانی
ورودی Bohdan Khmelnytsky به کیف، Mykola Ivasyuk ©Image Attribution forthcoming. Image belongs to the respective owner(s).
در طول سلطنت جان دوم کازیمیر واسا (حکومت 1648-1668)، سومین و آخرین پادشاه سلسله خود، دموکراسی اشراف در نتیجه تهاجمات خارجی و بی نظمی داخلی رو به زوال نهاد.این بلاها به طور ناگهانی چند برابر شد و پایان عصر طلایی لهستان را رقم زد.تأثیر آنها این بود که کشورهای مشترک المنافع زمانی قدرتمند را به طور فزاینده ای در برابر مداخله خارجی آسیب پذیر می کردند.قیام خملنیتسکی قزاق در 1648-1657 نواحی جنوب شرقی تاج و تخت لهستان را فرا گرفت.اثرات دراز مدت آن برای کشورهای مشترک المنافع فاجعه بار بود.اولین وتوی لیبروم (دستگاه پارلمانی که به هر عضوی از سجم اجازه می داد بلافاصله جلسه جاری را منحل کند) توسط یک معاون در سال 1652 اعمال شد. این عمل در نهایت دولت مرکزی لهستان را به شدت تضعیف می کرد.در معاهده پریاسلاو (1654)، شورشیان اوکراینی خود را تابع تزاروم روسیه اعلام کردند.جنگ دوم شمالی در سرزمین‌های اصلی لهستان در سال‌های 1655-1660 بیداد کرد.این شامل تهاجم وحشیانه و ویرانگر به لهستان بود که به آن طوفان سوئدی می گویند.در طول جنگ ها، کشورهای مشترک المنافع تقریباً یک سوم جمعیت خود و همچنین موقعیت خود را به عنوان یک قدرت بزرگ به دلیل تهاجمات سوئد و روسیه از دست دادند.به گفته پروفسور آندری روترموند، مدیر قلعه سلطنتی در ورشو، تخریب لهستان در طوفان گسترده تر از ویرانی کشور در جنگ جهانی دوم بود.روترموند ادعا می‌کند که مهاجمان سوئدی مهم‌ترین ثروت‌های مشترک المنافع را غارت کردند و بیشتر اقلام مسروقه هرگز به لهستان بازنگشتند.ورشو، پایتخت کشورهای مشترک المنافع لهستان و لیتوانی، توسط سوئدی ها ویران شد و از جمعیت 20000 نفری قبل از جنگ، تنها 2000 نفر پس از جنگ در شهر باقی ماندند.جنگ در سال 1660 با معاهده اولیوا پایان یافت که منجر به از دست رفتن برخی از متصرفات شمالی لهستان شد.حملات گسترده بردگان تاتارهای کریمه نیز اثرات بسیار زیانباری بر اقتصاد لهستان داشت.Merkuriusz Polski اولین روزنامه لهستانی در سال 1661 منتشر شد.
جان سوم سوبیسکی
Sobieski در وین توسط Juliusz Kossak ©Image Attribution forthcoming. Image belongs to the respective owner(s).
1674 Jan 1 - 1696

جان سوم سوبیسکی

Poland
پادشاه میخال کوری‌بوت وینیوویسکی، یک لهستانی بومی، در سال 1669 به جای جان دوم کازیمیر انتخاب شد. جنگ لهستان و عثمانی (1672–1676) در طول سلطنت او آغاز شد که تا سال 1673 ادامه داشت و در زمان جانشین او، جان سوم سوبیسکی ادامه یافت. r. 1674-1696).سوبیسکی قصد داشت توسعه منطقه بالتیک را دنبال کند (و برای این منظور او معاهده مخفی جاووروف را با فرانسه در سال 1675 امضا کرد)، اما در عوض مجبور شد به جنگ های طولانی با امپراتوری عثمانی بپردازد.با این کار، سوبیسکی برای مدت کوتاهی قدرت نظامی مشترک المنافع را احیا کرد.او مسلمانان در حال گسترش را در نبرد خوتین در سال 1673 شکست داد و قاطعانه به نجات وین از حمله ترکیه در نبرد وین در سال 1683 کمک کرد. سلطنت سوبیسکی آخرین نقطه اوج در تاریخ کشورهای مشترک المنافع بود: در نیمه اول هجدهم. قرن، لهستان دیگر بازیگری فعال در سیاست بین‌الملل نبود.معاهده صلح دائمی (1686) با روسیه آخرین حل و فصل مرزی بین دو کشور قبل از اولین تقسیم لهستان در سال 1772 بود.کشورهای مشترک المنافع که تا سال 1720 تقریباً در معرض جنگ‌های مداوم قرار داشتند، متحمل خسارات جمعیتی و آسیب هنگفتی به اقتصاد و ساختار اجتماعی خود شدند.دولت در پی درگیری های داخلی در مقیاس بزرگ، فرآیندهای قانونی فاسد و دستکاری منافع خارجی ناکارآمد شد.اشراف تحت کنترل تعداد انگشت شماری از خانواده های نجیب زاده متخاصم با حوزه های سرزمینی تثبیت شده قرار گرفتند.جمعیت شهری و زیرساخت‌ها همراه با اکثر مزارع دهقانی که ساکنان آن در معرض اشکال افراطی رعیتی قرار می‌گرفتند، ویران شدند.توسعه علم، فرهنگ و آموزش متوقف شد یا پسرفت.
در زمان پادشاهان ساکسون
جنگ جانشینی لهستان ©Image Attribution forthcoming. Image belongs to the respective owner(s).
انتخابات سلطنتی در سال 1697 یک فرمانروای خاندان وتین ساکسون را به تاج و تخت لهستان رساند: آگوستوس دوم قوی (حکومت 1697-1733)، که تنها با پذیرش پذیرش به کاتولیک رومی توانست تاج و تخت را به دست گیرد.پسرش آگوستوس سوم (1734-1763) جانشین او شد.سلطنت پادشاهان ساکسون (که هر دو به طور همزمان شاهزاده-انتخاب کنندگان ساکسونی بودند) توسط نامزدهای رقابتی برای تاج و تخت مختل شد و شاهد از هم پاشیدگی بیشتر کشورهای مشترک المنافع بود.اتحاد شخصی بین کشورهای مشترک المنافع و رای دهندگان ساکسونی باعث ظهور یک جنبش اصلاحی در کشورهای مشترک المنافع و آغاز فرهنگ روشنگری لهستان شد که مهمترین تحولات مثبت این دوره است.
جنگ بزرگ شمال
عبور از دونا، 1701 ©Image Attribution forthcoming. Image belongs to the respective owner(s).
1700 Feb 22 - 1721 Sep 10

جنگ بزرگ شمال

Northern Europe
جنگ بزرگ شمال (1700-1721) درگیری بود که در آن ائتلافی به رهبری تزاروم روسیه با موفقیت برتری امپراتوری سوئد در شمال، مرکز و شرق اروپا را به چالش کشید.این دوره توسط معاصران به عنوان یک کسوف موقت تلقی می شود، ممکن است ضربه مهلکی باشد که نظام سیاسی لهستان را فرو ریخت.استانیسلاو لژچینسکی در سال 1704 تحت حمایت سوئد به عنوان پادشاه منصوب شد، اما تنها چند سال دوام آورد.سجم خاموش در سال 1717 آغازی برای وجود مشترک المنافع به عنوان یک تحت الحمایه روسیه بود: تزاروم از آن زمان به بعد آزادی طلایی اشراف را که مانع اصلاح اصلاحات شده بود تضمین می کرد تا قدرت مرکزی ضعیف مشترک المنافع و وضعیت ناتوانی سیاسی دائمی را تقویت کند. .پروتستان‌ها در سال 1724 در یک شکست شدید از سنت‌های تساهل مذهبی، در جریان غوغای خار اعدام شدند. در سال 1732، روسیه، اتریش و پروس، سه همسایه قدرتمند و مکر لهستان، پیمان مخفی سه عقاب سیاه را با قصد کنترل جانشینی سلطنتی آینده در کشورهای مشترک المنافع.
جنگ جانشینی لهستان
آگوستوس سوم لهستان ©Pietro Antonio Rotari
1733 Oct 10 - 1735 Oct 3

جنگ جانشینی لهستان

Lorraine, France
جنگ جانشینی لهستان یک درگیری بزرگ اروپایی بود که توسط یک جنگ داخلی لهستان بر سر جانشینی آگوستوس دوم لهستان آغاز شد که سایر قدرت‌های اروپایی به دنبال منافع ملی خود آن را گسترش دادند.فرانسه واسپانیا ، دو قدرت بوربن، تلاش کردند تا قدرت هابسبورگ های اتریشی را در اروپای غربی، مانند پادشاهی پروس، آزمایش کنند، در حالی که ساکسونی و روسیه برای حمایت از پیروز نهایی لهستان بسیج شدند.نبرد در لهستان به الحاق آگوستوس سوم منجر شد که علاوه بر روسیه و زاکسن، از نظر سیاسی توسط هابسبورگ ها حمایت می شد.مبارزات و نبردهای نظامی عمده جنگ در خارج از لهستان رخ داد.بوربون ها با حمایت چارلز امانوئل سوم از ساردینیا علیه سرزمین های منزوی هابسبورگ حرکت کردند.در راینلند، فرانسه با موفقیت دوک نشین لورن را تصرف کرد و در ایتالیا، اسپانیا کنترل پادشاهی های ناپل و سیسیل را که در جنگ جانشینی اسپانیا شکست خورده بود، به دست آورد، در حالی که دستاوردهای ارضی در شمال ایتالیا با وجود لشکرکشی های خونین محدود بود.عدم تمایل بریتانیای کبیر به حمایت از هابسبورگ اتریش، ناتوانی اتحاد انگلیس و اتریش را نشان داد.اگرچه صلح اولیه در سال 1735 حاصل شد، اما جنگ به طور رسمی با معاهده وین (1738) پایان یافت، که در آن آگوستوس سوم به عنوان پادشاه لهستان تأیید شد و به حریفش استانیسلاوس اول دوک نشین لورن و دوک نشین بار اعطا شد. هر دو فیف امپراتوری مقدس روم .فرانسیس استفان، دوک لورن، به عنوان غرامت از دست دادن لورن، دوک نشین بزرگ توسکانی را دریافت کرد.دوک نشین پارما به اتریش رفت در حالی که چارلز پارما تاج های ناپل و سیسیل را به دست گرفت.بیشتر دستاوردهای سرزمینی به نفع بوربن ها بود، زیرا دوک نشین های لورن و بار از شاهنشاهی امپراتوری روم مقدس به فرانسه تبدیل شدند، در حالی که بوربن های اسپانیا دو پادشاهی جدید به شکل ناپل و سیسیل به دست آوردند.هابسبورگ‌های اتریشی در ازای آن دو دوک‌نشین ایتالیایی را دریافت کردند، اگرچه پارما به زودی به کنترل بوربن بازخواهد گشت.توسکانی تا دوران ناپلئون در اختیار هابسبورگ ها بود.این جنگ برای استقلال لهستان فاجعه بار بود و مجدداً تأیید کرد که امور مشترک المنافع لهستان-لیتوانی، از جمله انتخاب خود پادشاه، توسط دیگر قدرت‌های بزرگ اروپا کنترل خواهد شد.پس از آگوست سوم، تنها یک پادشاه دیگر لهستان وجود خواهد داشت، استانیسلاس دوم آگوست، که خود دست نشانده روس ها بود، و در نهایت لهستان توسط همسایگانش تقسیم می شود و تا پایان قرن هجدهم به عنوان یک کشور مستقل وجود نخواهد داشت. .لهستان همچنین ادعاهای خود را نسبت به لیوونیا و کنترل مستقیم دوک نشین کورلند و سمیگالیا را تسلیم کرد، که اگرچه به عنوان یک فیف لهستانی باقی ماند، اما در لهستان ادغام نشد و تحت نفوذ قوی روسیه قرار گرفت که تنها با سقوط امپراتوری روسیه در سال 1917 پایان یافت.
اصلاحات چارتوریسکی و استانیسلاو آگوست پونیاتوفسکی
استانیسلاو آگوست پونیاتوفسکی، پادشاه "روشنفکر". ©Image Attribution forthcoming. Image belongs to the respective owner(s).
در اواخر قرن 18، اصلاحات داخلی اساسی در کشورهای مشترک المنافع لهستان-لیتوانی انجام شد، زیرا در حال انقراض بود.فعالیت های اصلاحی که در ابتدا توسط جناح بزرگ خانواده چارتوریسکی معروف به فامیلیا ترویج شد، واکنش خصمانه و واکنش نظامی قدرت های همسایه را برانگیخت، اما شرایطی را ایجاد کرد که باعث بهبود اقتصادی شد.پرجمعیت ترین مرکز شهری، پایتخت ورشو، جایگزین دانزیگ (گدانسک) به عنوان مرکز تجاری پیشرو شد و اهمیت طبقات اجتماعی شهری مرفه تر افزایش یافت.دهه‌های آخر عمر مشترک المنافع مستقل با جنبش‌های اصلاحی تهاجمی و پیشرفت‌های گسترده در زمینه‌های آموزش، زندگی فکری، هنر و تکامل نظام اجتماعی و سیاسی مشخص شد.انتخابات سلطنتی سال 1764 منجر به ارتقای استانیسلاو آگوست پونیاتوفسکی شد، یک اشراف اصیل و دنیوی مرتبط با خانواده چارتوریسکی، اما توسط امپراتور کاترین کبیر روسیه که انتظار داشت او پیروان مطیع او باشد، انتخاب و تحمیل شد.استانیسلاو آگوست بر دولت لهستان-لیتوانی تا زمان انحلال آن در سال 1795 حکمرانی کرد. پادشاه سلطنت خود را در میان تمایل خود برای اجرای اصلاحات لازم برای نجات دولت در حال شکست و ضرورت درک شده برای باقی ماندن در یک رابطه تابع با حامیان روسی خود سپری کرد.به دنبال سرکوب کنفدراسیون وکلا (شورش اشراف علیه نفوذ روسیه)، بخش‌هایی از کشورهای مشترک المنافع در سال 1772 به تحریک فردریک کبیر پروس بین پروس، اتریش و روسیه تقسیم شد، اقدامی که به عنوان تقسیم اول لهستان: استان های بیرونی کشورهای مشترک المنافع با توافق سه همسایه قدرتمند این کشور تصرف شدند و تنها یک ایالت کوچک باقی مانده بود.
اولین تقسیم لهستان
رژتان – سقوط لهستان، رنگ روغن روی بوم نوشته یان ماتیکو، ۱۸۶۶، ۲۸۲ سانتی‌متر × ۴۸۷ سانتی‌متر (۱۱۱ در ۱۹۲ اینچ)، قلعه سلطنتی در ورشو ©Image Attribution forthcoming. Image belongs to the respective owner(s).
اولین تقسیم لهستان در سال 1772 به عنوان اولین تقسیم از سه تقسیم که در نهایت به موجودیت مشترک المنافع لهستان-لیتوانی در سال 1795 پایان داد. رشد قدرت در امپراتوری روسیه پادشاهی پروس و سلطنت هابسبورگ (پادشاهی گالیسیا) را تهدید کرد. و لودومریا و پادشاهی مجارستان) و انگیزه اصلی در پس تقسیم اول بود.فردریک کبیر، پادشاه پروس، تقسیم را مهندسی کرد تا از جنگ اتریش که به موفقیت های روسیه در برابر امپراتوری عثمانی غبطه می خورد، جلوگیری کند.مناطق در لهستان توسط همسایگان قدرتمندتر آن (اتریش، روسیه و پروس) تقسیم شد تا تعادل منطقه ای قدرت در اروپای مرکزی بین این سه کشور برقرار شود.از آنجایی که لهستان قادر به دفاع موثر از خود نبود و نیروهای خارجی در داخل کشور بودند، سجم لهستان در سال 1773 در جریان تقسیم سجم، که توسط سه قدرت تشکیل شد، تقسیم را تصویب کرد.
تقسیم دوم لهستان
صحنه پس از نبرد Zieleńce 1792، عقب نشینی لهستانی.نقاشی از وویچ کوساک ©Image Attribution forthcoming. Image belongs to the respective owner(s).
تقسیم دوم لهستان در سال 1793 دومین تقسیم از سه تقسیم (یا الحاق جزئی) بود که به موجودیت مشترک المنافع لهستان-لیتوانی در سال 1795 پایان داد. تقسیم دوم پس از جنگ لهستان و روسیه در سال 1792 و کنفدراسیون تارگویکا رخ داد. 1792، و توسط ذینفعان سرزمینی آن، امپراتوری روسیه و پادشاهی پروس تأیید شد.این تقسیم توسط مجلس اجباری لهستان (سجم) در سال 1793 (به گرودنو سجم مراجعه کنید) در تلاشی کوتاه مدت برای جلوگیری از الحاق کامل اجتناب ناپذیر لهستان، تقسیم سوم، تصویب شد.
1795 - 1918
لهستان تقسیم شدornament
پایان مشترک المنافع لهستان و لیتوانی
فراخوان Tadeusz Kościuszko برای قیام ملی، کراکوف 1794 ©Image Attribution forthcoming. Image belongs to the respective owner(s).
اصلاح طلبان لهستانی که به دلیل رویدادهای اخیر رادیکال شده بودند، به زودی بر روی آماده سازی برای یک شورش ملی کار می کردند.Tadeusz Kościuszko، ژنرال محبوب و کهنه سرباز انقلاب آمریکا ، به عنوان رهبر آن انتخاب شد.او از خارج بازگشت و در 24 مارس 1794 اعلامیه Kościuszko را در کراکوف صادر کرد. این اعلامیه خواستار یک قیام ملی تحت فرماندهی عالی او بود.کوشیوشکو بسیاری از دهقانان را آزاد کرد تا آنها را به عنوان کوسینیرزی در ارتش خود ثبت نام کند، اما قیام سخت، علیرغم حمایت گسترده ملی، نشان داد که قادر به ایجاد کمک های خارجی لازم برای موفقیت خود نیست.در پایان، توسط نیروهای ترکیبی روسیه و پروس سرکوب شد و ورشو در نوامبر 1794 پس از نبرد پراگا تصرف شد.در سال 1795، تقسیم سوم لهستان توسط روسیه، پروس و اتریش به عنوان تقسیم نهایی قلمرو انجام شد که منجر به انحلال مؤثر مشترک المنافع لهستان-لیتوانی شد.پادشاه استانیسلاو آگوست پونیاتوفسکی به گرودنو اسکورت شد، مجبور به کناره گیری شد و به سن پترزبورگ بازنشسته شد.Tadeusz Kościuszko که در ابتدا زندانی بود، در سال 1796 اجازه مهاجرت به ایالات متحده را یافت.پاسخ رهبری لهستان به آخرین تقسیم یک موضوع بحث تاریخی است.محققان ادبی دریافتند که احساس غالب دهه اول ناامیدی بود که بیابانی اخلاقی را ایجاد کرد که توسط خشونت و خیانت بر آن حاکم بود.از سوی دیگر، مورخان به دنبال نشانه های مقاومت در برابر حکومت بیگانگان بوده اند.به غیر از کسانی که به تبعید رفتند، اشراف به حاکمان جدید خود سوگند وفاداری گرفتند و به عنوان افسر در ارتش آنها خدمت کردند.
تقسیم سوم لهستان
"نبرد Racławice"، Jan Matejko، رنگ روغن روی بوم، 1888، موزه ملی در کراکوف.4 آوریل 1794 ©Image Attribution forthcoming. Image belongs to the respective owner(s).

سومین تقسیم لهستان (1795) آخرین بخش از یک سری از تقسیمات لهستان-لیتوانی و سرزمین مشترک المنافع لهستان-لیتوانی در میان پروس، سلطنت هابسبورگ و امپراتوری روسیه بود که عملاً به حاکمیت ملی لهستان-لیتوانی پایان داد. 1918. این تقسیم نتیجه قیام Kościuszko بود و تعدادی از قیام های لهستانی در این دوره به دنبال داشت.

دوک نشین ورشو
مرگ یوزف پونیاتوفسکی، مارشال امپراتوری فرانسه، در نبرد لایپزیگ ©Image Attribution forthcoming. Image belongs to the respective owner(s).
1807 Jan 1 - 1815

دوک نشین ورشو

Warsaw, Poland
اگرچه بین سال‌های 1795 و 1918 هیچ کشور مستقل لهستانی وجود نداشت، ایده استقلال لهستان در طول قرن نوزدهم زنده نگه داشته شد.تعدادی قیام و سایر اقدامات مسلحانه علیه قدرت های تجزیه کننده به راه افتاد.تلاش‌های نظامی پس از تقسیم‌بندی ابتدا بر اساس اتحاد مهاجران لهستانی با فرانسه پس از انقلاب بود.لژیون‌های لهستانی یان هنریک دبروفسکی بین سال‌های 1797 و 1802 در لشکرکشی‌های فرانسه به خارج از لهستان جنگیدند به این امید که مشارکت و مشارکت آنها با آزادی سرزمین لهستانی‌شان پاداش داده شود.سرود ملی لهستان، "لهستان هنوز گم نشده است" یا "مازورکای دابروفسکی" در ستایش اقدامات او توسط یوزف ویبیکی در سال 1797 نوشته شد.دوک نشین ورشو، یک ایالت کوچک و نیمه مستقل لهستان، در سال 1807 توسط ناپلئون در پی شکست پروس و امضای معاهده تیلسیت با امپراتور الکساندر اول روسیه ایجاد شد.ارتش دوک نشین ورشو به رهبری ژوزف پونیاتوفسکی، در کمپین های متعددی در اتحاد با فرانسه شرکت کرد، از جمله جنگ موفق اتریش و لهستان در سال 1809، که همراه با نتایج دیگر تئاترهای جنگ ائتلاف پنجم ، منجر شد. در گسترش قلمرو دوک نشین.حمله فرانسه به روسیه در سال 1812 و کمپین آلمان در سال 1813 شاهد آخرین درگیری های نظامی دوک نشین بود.قانون اساسی دوک نشین ورشو، رعیت را به عنوان بازتابی از آرمان های انقلاب فرانسه لغو کرد، اما اصلاحات ارضی را ترویج نکرد.
کنگره لهستان
معمار سیستم کنگره، شاهزاده فون مترنیخ، صدراعظم امپراتوری اتریش.نقاشی لارنس (1815) ©Image Attribution forthcoming. Image belongs to the respective owner(s).
1815 Jan 1

کنگره لهستان

Poland
پس از شکست ناپلئون ، یک نظم جدید اروپایی در کنگره وین ایجاد شد، که در سال‌های 1814 و 1815 تشکیل شد. آدام یرزی چارتوریسکی، یکی از نزدیکان سابق امپراتور الکساندر اول، مدافع اصلی آرمان ملی لهستان شد.کنگره طرح تقسیم جدیدی را اجرا کرد که برخی از دستاوردهای لهستانی ها در دوره ناپلئون را در نظر گرفت.دوک نشین ورشو در سال 1815 با پادشاهی جدید لهستان که به طور غیررسمی به عنوان کنگره لهستان شناخته می شود، جایگزین شد.پادشاهی باقیمانده لهستان در یک اتحادیه شخصی تحت تزار روسیه به امپراتوری روسیه ملحق شد و قانون اساسی و ارتش خود را مجاز دانست.در شرق این پادشاهی، مناطق وسیعی از مشترک المنافع لهستان-لیتوانی سابق به طور مستقیم در امپراتوری روسیه به عنوان منطقه غربی ادغام شد.این مناطق، همراه با کنگره لهستان، عموماً به عنوان تقسیم روسیه در نظر گرفته می شوند.«تقسیم‌های» روسی، پروس و اتریشی نام‌های غیررسمی برای سرزمین‌های مشترک المنافع سابق هستند، نه واحدهای واقعی تقسیم اداری سرزمین‌های لهستان-لیتوانی پس از تقسیم‌بندی.پارتیشن پروس شامل بخشی بود که به عنوان دوک نشین بزرگ پوزن جدا شده بود.دهقانان تحت مدیریت پروس به تدریج تحت اصلاحات 1811 و 1823 از حق برخوردار شدند. اصلاحات قانونی محدود در تقسیم اتریش تحت الشعاع فقر روستایی آن قرار گرفت.شهر آزاد کراکوف یک جمهوری کوچک بود که توسط کنگره وین و تحت نظارت مشترک سه قدرت تقسیم‌کننده ایجاد شد.علیرغم تیرگی اوضاع سیاسی از دیدگاه میهن پرستان لهستانی، پیشرفت اقتصادی در سرزمین هایی که توسط قدرت های خارجی تسخیر شده بود، حاصل شد، زیرا دوره پس از کنگره وین شاهد پیشرفت چشمگیری در ساخت صنایع اولیه بود.
قیام نوامبر 1830
تسخیر زرادخانه ورشو در آغاز قیام نوامبر 1830 ©Image Attribution forthcoming. Image belongs to the respective owner(s).
سیاست‌های سرکوب‌گر روزافزون قدرت‌های تقسیم‌کننده منجر به جنبش‌های مقاومت در لهستان تجزیه‌شده شد و در سال 1830 میهن‌دوستان لهستانی قیام نوامبر را به راه انداختند.این شورش به یک جنگ تمام عیار با روسیه تبدیل شد، اما رهبری توسط محافظه کاران لهستانی که تمایلی به به چالش کشیدن امپراتوری نداشتند و با گسترش پایگاه اجتماعی جنبش استقلال از طریق اقداماتی مانند اصلاحات ارضی مخالف بودند، به دست گرفت.علیرغم منابع قابل توجه بسیج شده، یک سری اشتباهات توسط چندین فرمانده ارشد متوالی منصوب شده توسط دولت ملی شورشی لهستان منجر به شکست نیروهای آن توسط ارتش روسیه در سال 1831 شد. کنگره لهستان قانون اساسی و ارتش خود را از دست داد، اما به طور رسمی یک اداری جداگانه باقی ماند. واحد در امپراتوری روسیهپس از شکست قیام نوامبر، هزاران مبارز سابق لهستانی و دیگر فعالان به اروپای غربی مهاجرت کردند.این پدیده که به مهاجرت بزرگ معروف است، به زودی بر زندگی سیاسی و فکری لهستان مسلط شد.همراه با رهبران جنبش استقلال، جامعه لهستانی خارج از کشور شامل بزرگترین ذهن های ادبی و هنری لهستانی، از جمله شاعران رمانتیک آدام میکیویچ، جولیوس اسلوواکی، سیپریان نوروید، و آهنگساز فردریک شوپن بود.در لهستان اشغال شده و سرکوب شده، برخی به دنبال پیشرفت از طریق فعالیت های غیرخشونت آمیز متمرکز بر آموزش و اقتصاد، معروف به کار ارگانیک بودند.برخی دیگر با همکاری محافل مهاجر، توطئه هایی را سازماندهی کردند و برای قیام مسلحانه بعدی آماده شدند.
هجرت بزرگ
مهاجران لهستانی در بلژیک، گرافیک قرن نوزدهمی ©Image Attribution forthcoming. Image belongs to the respective owner(s).
1831 Jan 1 - 1870

هجرت بزرگ

Poland
مهاجرت بزرگ عبارت بود از مهاجرت هزاران لهستانی و لیتوانیایی، به ویژه از نخبگان سیاسی و فرهنگی، از سال 1831 تا 1870، پس از شکست قیام نوامبر 1830-1831 و قیام های دیگری مانند قیام کراکوف در سال 1846 و قیام ژانویه ۱۸۶۳–۱۸۶۴.مهاجرت تقریباً بر کل نخبگان سیاسی در کنگره لهستان تأثیر گذاشت.این تبعیدها شامل هنرمندان، سربازان و افسران قیام، اعضای سجم کنگره لهستان در سال‌های 1830-1831 و چندین زندانی جنگی بودند که از اسارت گریختند.
قیام در بهار ملل
حمله کراکوسی ها به روس ها در Proszowice در جریان قیام 1846.نقاشی Juliusz Kossak. ©Juliusz Kossak
1846 Jan 1 - 1848

قیام در بهار ملل

Poland
قیام ملی برنامه ریزی شده تحقق نیافت زیرا مقامات در تقسیمات متوجه آمادگی های پنهانی شدند.قیام لهستان بزرگ در اوایل سال 1846 به یک شکست ختم شد. در قیام کراکوف در فوریه 1846، اقدامات میهن پرستانه با مطالبات انقلابی ترکیب شد، اما نتیجه آن الحاق شهر آزاد کراکوف به تقسیم اتریش بود.مقامات اتریشی از نارضایتی دهقانان سوء استفاده کردند و روستاییان را علیه واحدهای شورشی تحت سلطه اشراف تحریک کردند.این منجر به کشتار گالیسیا در سال 1846 شد، شورشی در مقیاس وسیع از رعیت‌ها که به دنبال رهایی از شرایط پسا فئودالی کار اجباری خود بودند، همانطور که در عوام انجام می‌شد.این قیام بسیاری را از اسارت رها کرد و تصمیماتی را شتاب داد که منجر به الغای رعیت لهستانی در امپراتوری اتریش در سال 1848 شد. موج جدیدی از مشارکت لهستانی در جنبش های انقلابی به زودی در تقسیمات و در سایر بخش های اروپا در چارچوب پارتیشن ها رخ داد. انقلاب های بهار ملل 1848 (مثلاً مشارکت جوزف بم در انقلاب های اتریش و مجارستان).انقلاب‌های 1848 آلمان، قیام لهستان بزرگ در سال 1848 را تسریع کرد، که در آن دهقانان بخش پروس، که تا آن زمان عمدتاً از حق رای برخوردار بودند، نقش برجسته‌ای ایفا کردند.
ناسیونالیسم مدرن لهستانی
بولسلاو پروس (۱۸۴۷–۱۹۱۲)، رمان‌نویس، روزنامه‌نگار و فیلسوف برجسته جنبش پوزیتیویسم لهستان. ©Image Attribution forthcoming. Image belongs to the respective owner(s).
شکست قیام ژانویه در لهستان آسیب روانی بزرگی به بار آورد و به یک حوضه تاریخی تبدیل شد.در واقع، جرقه توسعه ناسیونالیسم مدرن لهستانی را برانگیخت.لهستانی‌ها که در قلمروهای تحت حکومت‌های روسیه و پروس تحت کنترل‌های شدیدتر و آزار و اذیت فزاینده‌ای قرار داشتند، به دنبال حفظ هویت خود به روش‌های غیرخشونت‌آمیز بودند.پس از قیام، لهستان کنگره در استفاده رسمی از "پادشاهی لهستان" به "سرزمین ویستولا" تنزل یافت و به طور کامل تری در روسیه خاص ادغام شد، اما به طور کامل از بین نرفت.زبان های روسی و آلمانی در تمامی ارتباطات عمومی تحمیل شد و کلیسای کاتولیک از سرکوب شدید در امان نماند.آموزش عمومی به طور فزاینده‌ای در معرض اقدامات روسی‌سازی و آلمانی‌سازی قرار گرفت.بی سوادی کاهش یافت، به طور مؤثر در تقسیم پروس، اما آموزش به زبان لهستانی عمدتاً با تلاش های غیررسمی حفظ شد.دولت پروس به دنبال استعمار آلمان از جمله خرید زمین های متعلق به لهستان بود.از سوی دیگر، منطقه گالیسیا (غرب اوکراین و جنوب لهستان) کاهش تدریجی سیاست‌های استبدادی و حتی احیای فرهنگی لهستان را تجربه کرد.از نظر اقتصادی و اجتماعی عقب مانده، تحت حاکمیت ملایم تر سلطنت اتریش-مجارستان بود و از سال 1867 به طور فزاینده ای به خودمختاری محدود اجازه داده شد.Stańczycy، یک جناح محافظه کار لهستانی طرفدار اتریش به رهبری مالکان بزرگ زمین، بر دولت گالیسی تسلط داشت.آکادمی آموزش لهستان (یک آکادمی علوم) در سال 1872 در کراکوف تأسیس شد.فعالیت‌های اجتماعی که «کار ارگانیک» نامیده می‌شود شامل سازمان‌های خودیاری است که پیشرفت اقتصادی را ترویج می‌کنند و برای بهبود رقابت کسب‌وکارهای لهستانی، صنعتی، کشاورزی یا غیره تلاش می‌کنند.روش‌های تجاری جدید برای تولید بهره‌وری بالاتر از طریق انجمن‌های تجاری و گروه‌های ذینفع خاص مورد بحث و اجرا قرار گرفت، در حالی که بانک‌های لهستانی و مؤسسات مالی تعاونی وام‌های تجاری لازم را در دسترس قرار دادند.حوزه اصلی دیگر تلاش در کار ارگانیک، رشد آموزشی و فکری مردم عادی بود.بسیاری از کتابخانه‌ها و قرائت‌خانه‌ها در شهرهای کوچک و روستاها تأسیس شدند و نشریات چاپی متعددی علاقه روزافزون به آموزش عمومی را نشان دادند.انجمن های علمی و آموزشی در تعدادی از شهرها فعال بودند.چنین فعالیت هایی در پارتیشن پروس بارزتر بود.پوزیتیویسم در لهستان جایگزین رمانتیسیسم به عنوان گرایش پیشرو فکری، اجتماعی و ادبی شد.این آرمان ها و ارزش های بورژوازی نوظهور شهری را منعکس می کرد.در حدود سال 1890، طبقات شهری به تدریج افکار پوزیتیویستی را کنار گذاشتند و تحت تأثیر ناسیونالیسم پان اروپایی مدرن قرار گرفتند.
انقلاب 1905
استانیسلاو ماسلوفسکی بهار سال 1905.گشت قزاق در حال اسکورت شورشیان نوجوان. ©Image Attribution forthcoming. Image belongs to the respective owner(s).
1905 Jan 1 - 1907

انقلاب 1905

Poland
انقلاب 1905-1907 در لهستان روسیه، نتیجه سال‌ها سرخوردگی سیاسی سرکوب‌شده و سرکوب جاه‌طلبی‌های ملی، با مانورهای سیاسی، اعتصابات و شورش مشخص شد.این شورش بخشی از ناآرامی های بسیار گسترده تر در سراسر امپراتوری روسیه بود که با انقلاب عمومی 1905 مرتبط بود. در لهستان، چهره های انقلابی اصلی رومن دموفسکی و یوزف پیلسودسکی بودند.دموفسکی با جنبش ملی گرای راست دموکراسی ملی مرتبط بود، در حالی که پیلسودسکی با حزب سوسیالیست لهستان مرتبط بود.با برقراری مجدد کنترل توسط مقامات در داخل امپراتوری روسیه، شورش در کنگره لهستان که تحت حکومت نظامی قرار گرفته بود نیز خشک شد، تا حدی در نتیجه امتیازات تزاری در زمینه‌های حقوق ملی و کارگران، از جمله نمایندگی لهستان در کشور جدید. دومای روسیه را ایجاد کرد.فروپاشی شورش در تقسیم روسیه، همراه با تشدید آلمانی شدن در تقسیم پروس، گالیسیا اتریش را به عنوان قلمرویی تبدیل کرد که احتمالاً اقدامات میهن پرستانه لهستانی در آن شکوفا می شد.در تقسیم اتریش، فرهنگ لهستان آشکارا پرورش داده شد، و در تقسیم پروس، سطح تحصیلات و استانداردهای زندگی بالا وجود داشت، اما تقسیم روسیه برای ملت لهستان و آرمان های آن اهمیت اولیه داشت.حدود 15.5 میلیون لهستانی زبان در مناطقی زندگی می کردند که بیشترین جمعیت را لهستانی ها داشتند: بخش غربی تقسیم روسیه، بخش پروس و بخش غربی اتریش.سکونت گاه لهستانی ها در منطقه وسیعی به سمت شرق، از جمله بیشترین تمرکز آن در منطقه ویلنیوس، تنها بیش از 20 درصد از این تعداد را شامل می شود.سازمان‌های شبه‌نظامی لهستانی که به سمت استقلال گرایش داشتند، مانند اتحادیه مبارزات فعال، در سال‌های 1908-1914، عمدتاً در گالیسیا تشکیل شدند.لهستانی ها در آستانه جنگ جهانی اول تقسیم شدند و احزاب سیاسی آنها متلاشی شدند و دموفسکی دموکراسی (طرفدار آنتانت) و جناح پیلسودسکی مواضع مخالفی را به دست گرفتند.
جنگ جهانی اول و استقلال
سرهنگ یوزف پیلسودسکی با کارکنانش در مقابل کاخ فرماندار در کیلچه، 1914 ©Image Attribution forthcoming. Image belongs to the respective owner(s).

در حالی که لهستان به عنوان یک کشور مستقل در طول جنگ جهانی اول وجود نداشت، موقعیت جغرافیایی آن بین قدرت‌های جنگی به این معنی بود که جنگ و خسارات جانی و مادی هولناکی در سرزمین‌های لهستان بین سال‌های 1914 و 1918 رخ داد. هنگامی که جنگ جهانی اول شروع شد، قلمرو لهستان در طول تقسیمات بین اتریش-مجارستان، امپراتوری آلمان و امپراتوری روسیه تقسیم شد و به صحنه بسیاری از عملیات های جبهه شرقی جنگ جهانی اول تبدیل شد. پس از جنگ، به دنبال فروپاشی روسیه، آلمان و اتریش -امپراتوری مجارستان، لهستان به یک جمهوری مستقل تبدیل شد.

1918 - 1939
جمهوری دوم لهستانornament
جمهوری دوم لهستان
استقلال مجدد لهستان 1918 ©Image Attribution forthcoming. Image belongs to the respective owner(s).
1918 Nov 11 - 1939

جمهوری دوم لهستان

Poland
جمهوری دوم لهستان، که در آن زمان رسماً به عنوان جمهوری لهستان شناخته می شد، کشوری در اروپای مرکزی و شرقی بود که بین سال های 1918 و 1939 وجود داشت. این ایالت در سال 1918 پس از جنگ جهانی اول تأسیس شد.جمهوری دوم در سال 1939، زمانی که لهستان توسط آلمان نازی ، اتحاد جماهیر شوروی و جمهوری اسلواکی مورد تهاجم قرار گرفت، متوقف شد و آغاز تئاتر اروپایی جنگ جهانی دوم بود.هنگامی که پس از چندین درگیری منطقه ای، مرزهای این ایالت در سال 1922 نهایی شد، همسایگان لهستان عبارت بودند از چکسلواکی، آلمان، شهر آزاد دانزیگ، لیتوانی، لتونی، رومانی و اتحاد جماهیر شوروی.این کشور از طریق یک نوار کوتاه خط ساحلی در دو طرف شهر Gdynia که به کریدور لهستانی معروف است به دریای بالتیک دسترسی داشت.بین مارس و آگوست 1939، لهستان همچنین با فرمانداری مجارستانی سابکارپاتیا مرز مشترک داشت.شرایط سیاسی جمهوری دوم به شدت تحت تأثیر پیامدهای جنگ جهانی اول و درگیری با کشورهای همسایه و همچنین ظهور نازیسم در آلمان قرار گرفت.جمهوری دوم توسعه اقتصادی متوسطی را حفظ کرد.مراکز فرهنگی لهستان بین دو جنگ - ورشو، کراکوف، پوزنان، ویلنو و لوو - به شهرهای بزرگ اروپایی و مکان‌های دانشگاه‌های بین‌المللی و سایر مؤسسات آموزش عالی تبدیل شدند.
تامین امنیت مرزها و جنگ لهستان و شوروی
Securing Borders and Polish–Soviet War ©Image Attribution forthcoming. Image belongs to the respective owner(s).
پس از بیش از یک قرن سلطه خارجی، لهستان در پایان جنگ جهانی اول به عنوان یکی از نتایج مذاکراتی که در کنفرانس صلح پاریس در سال 1919 انجام شد، استقلال خود را دوباره به دست آورد. معاهده ورسای که از کنفرانس برآمد یک کشور مستقل لهستانی با خروجی به دریا، اما برخی از مرزهای خود را برای تصمیم گیری در همه پرسی باقی گذاشت.سایر مرزها با جنگ و معاهدات بعدی حل و فصل شد.در مجموع شش جنگ مرزی در سال‌های 1918-1921 رخ داد، از جمله درگیری‌های مرزی لهستان و چکسلواکی بر سر سیشین سیلسیا در ژانویه 1919.به همان اندازه که این درگیری های مرزی ناراحت کننده بودند، جنگ لهستان و شوروی 1919-1921 مهمترین مجموعه اقدامات نظامی آن دوران بود.پیلوسودسکی طرح‌های تعاونی گسترده‌ای علیه روسیه در اروپای شرقی انجام داده بود و در سال 1919 نیروهای لهستانی با سوء استفاده از مشغله روسیه در جنگ داخلی به سمت شرق به لیتوانی، بلاروس و اوکراین پیشروی کردند، اما به زودی با شوروی به سمت غرب مواجه شدند. حمله 1918-1919.اوکراین غربی قبلاً صحنه جنگ لهستان و اوکراین بود که جمهوری خلق اوکراین غربی اعلام شده را در ژوئیه 1919 از بین برد. در پاییز 1919، پیلسودسکی درخواست های فوری قدرت های سابق آنتانت را برای حمایت از جنبش سفید آنتون دنیکین در پیشروی آن رد کرد. مسکو.جنگ لهستان و شوروی با حمله لهستانی به کی یف در آوریل 1920 آغاز شد. ارتش لهستان با اتحاد با اداره اوکراین جمهوری خلق اوکراین، تا ژوئن از ویلنیوس، مینسک و کیف پیشروی کردند.در آن زمان، یک ضد حمله گسترده شوروی، لهستانی ها را از بیشتر اوکراین بیرون راند.در جبهه شمالی، ارتش شوروی در اوایل ماه اوت به حومه ورشو رسید.پیروزی شوروی و پایان سریع لهستان اجتناب ناپذیر به نظر می رسید.با این حال، لهستانی ها در نبرد ورشو (1920) به پیروزی خیره کننده ای دست یافتند.پس از آن، موفقیت های نظامی بیشتر لهستان به دنبال داشت و شوروی مجبور به عقب نشینی شد.آن‌ها بخش‌هایی از قلمرو را که عمدتاً بلاروس‌ها یا اوکراینی‌ها بودند به حکومت لهستان واگذار کردند.مرز شرقی جدید توسط صلح ریگا در مارس 1921 نهایی شد.تصرف ویلنیوس توسط پیلسودسکی در اکتبر 1920 میخ بر تابوت روابط ضعیف لیتوانی و لهستان بود که در اثر جنگ لهستان و لیتوانی 1919-1920 تیره شده بود.هر دو دولت تا پایان دوره بین دو جنگ با یکدیگر دشمنی خواهند داشت.صلح ریگا با حفظ بخش قابل توجهی از قلمروهای شرقی مشترک المنافع قدیمی برای لهستان به بهای تقسیم اراضی دوک نشین بزرگ لیتوانی (لیتوانی و بلاروس) و اوکراین، مرز شرقی را حل کرد.اوکراینی‌ها در نهایت هیچ کشوری نداشتند و از ترتیبات ریگا احساس خیانت کردند.خشم آنها باعث ایجاد ناسیونالیسم افراطی و خصومت ضد لهستانی شد.قلمروهای کرسی (یا سرزمین مرزی) در شرق که تا سال 1921 به دست آمد، مبنای مبادله ای را تشکیل می دهد که در سال های 1943 تا 1945 توسط شوروی ترتیب داده و انجام شد، که در آن زمان به دولت نوظهور لهستان برای سرزمین های شرقی که به شوروی از دست داده بود، جبران می کرد. اتحاد جماهیر شوروی با مناطق فتح شده در شرق آلمان.نتیجه موفقیت آمیز جنگ لهستان و شوروی به لهستان احساس نادرستی از قدرت خود به عنوان یک قدرت نظامی خودکفا داد و دولت را تشویق کرد تا برای حل مشکلات بین المللی از طریق راه حل های یک جانبه تحمیلی تلاش کند.سیاست‌های ارضی و قومی دوران بین‌جنگ به روابط بد با اکثر همسایگان لهستان و همکاری ناآرام با مراکز قدرت دورتر، به‌ویژه فرانسه و بریتانیای کبیر کمک کرد.
عصر بهداشت
کودتای مه 1926 پیلسودسکی واقعیت سیاسی لهستان را در سال های منتهی به جنگ جهانی دوم تعریف کرد. ©Image Attribution forthcoming. Image belongs to the respective owner(s).
1926 May 12 - 1935

عصر بهداشت

Poland
در 12 مه 1926، پیلسودسکی کودتای مه را ترتیب داد، سرنگونی نظامی دولت غیرنظامی علیه رئیس جمهور استانیسلاو وویچیچوفسکی و نیروهای وفادار به دولت قانونی.صدها نفر در نبردهای برادرکشی کشته شدند.پیلسودسکی توسط چندین جناح چپ حمایت می شد که موفقیت کودتای او را با مسدود کردن حمل و نقل ریلی نیروهای دولتی تضمین کردند.او همچنین از حمایت مالکان بزرگ محافظه‌کار برخوردار بود، حرکتی که باعث شد دموکرات‌های راست‌گرای ملی به عنوان تنها نیروی اجتماعی اصلی مخالف تصاحب قدرت باقی بمانند.پس از کودتا، رژیم جدید در ابتدا بسیاری از تشریفات پارلمانی را رعایت کرد، اما به تدریج کنترل خود را تشدید کرد و تظاهر را کنار گذاشت.Centrolew، ائتلافی از احزاب چپ میانه، در سال 1929 تشکیل شد و در سال 1930 خواستار "الغای دیکتاتوری" شد.در سال 1930، سجم منحل شد و تعدادی از نمایندگان مخالف در قلعه برست زندانی شدند.پنج هزار مخالف سیاسی قبل از انتخابات قانونگذاری لهستان در سال 1930، که برای اعطای اکثریت کرسی ها به بلوک غیر حزبی طرفدار رژیم برای همکاری با دولت (BBWR) تقلب شد، دستگیر شدند.رژیم مستبد Sanation ("sanation" به معنای "درمان") که پیلسودسکی تا زمان مرگش در سال 1935 رهبری کرد (و تا سال 1939 بر سر کار بود) منعکس کننده تحول دیکتاتور از گذشته چپ میانه اش به اتحادهای محافظه کار بود.نهادها و احزاب سیاسی اجازه فعالیت داشتند، اما روند انتخابات دستکاری شد و آنهایی که حاضر به همکاری تسلیمانه نبودند، تحت سرکوب قرار گرفتند.از سال 1930، مخالفان سرسخت رژیم، بسیاری از طرفداران چپ، به زندان افتادند و تحت فرآیندهای قانونی با احکام سخت مانند محاکمه برست قرار گرفتند، یا در زندان برزا کارتوسکا و اردوگاه‌های مشابه زندانیان سیاسی بازداشت شدند.حدود سه هزار نفر بدون محاکمه در زمان‌های مختلف بین سال‌های 1934 و 1939 در اردوگاه توقیف برزا بازداشت شدند. برای مثال در سال 1936، 369 فعال از جمله 342 کمونیست لهستانی به آنجا برده شدند.دهقانان شورشی در سالهای 1932، 1933 و اعتصاب دهقانان در لهستان در سال 1937 دست به شورش زدند.سایر ناآرامی‌های مدنی توسط کارگران اعتصابی صنعتی (مثلاً رویدادهای "بهار خونین" 1936)، ملی‌گرایان اوکراینی و فعالان جنبش اولیه بلاروس ایجاد شد.همه به هدف صلح بی رحمانه پلیس-نظامی تبدیل شدند. رژیم علاوه بر حمایت از سرکوب سیاسی، کیش شخصیت یوزف پیلسودسکی را که مدت ها قبل از به دست گرفتن قدرت های دیکتاتوری وجود داشت، پرورش داد.پیلسودسکی پیمان عدم تجاوز شوروی-لهستان را در سال 1932 و اعلامیه عدم تجاوز آلمان-لهستان در سال 1934 را امضا کرد، اما در سال 1933 اصرار داشت که هیچ تهدیدی از طرف شرق یا غرب وجود ندارد و گفت که سیاست لهستان بر تبدیل شدن به کامل تمرکز دارد. مستقل بدون تامین منافع خارجیاو سیاست حفظ فاصله مساوی و یک مسیر میانی قابل تنظیم در مورد دو همسایه بزرگ را آغاز کرد که بعداً توسط ژوزف بک ادامه یافت.پیلوسودسکی کنترل شخصی ارتش را در دست داشت، اما ارتش ضعیف بود، آموزش‌دیده بود و آمادگی‌های ضعیفی برای درگیری‌های احتمالی آینده داشت.تنها طرح جنگی او یک جنگ دفاعی در برابر تهاجم شوروی بود. مدرنیزاسیون آهسته پس از مرگ پیلسودسکی بسیار عقب‌تر از پیشرفت‌های همسایگان لهستان بود و اقداماتی برای محافظت از مرزهای غربی که توسط پیلسودسکی از سال 1926 متوقف شد، تا مارس 1939 انجام نشد.هنگامی که مارشال پیلسودسکی در سال 1935 درگذشت، او حمایت بخش‌های مسلط جامعه لهستان را حفظ کرد، حتی اگر هرگز خطری برای آزمایش محبوبیت خود در یک انتخابات صادقانه نداشت.رژیم او دیکتاتوری بود، اما در آن زمان فقط چکسلواکی در تمام مناطق همسایه لهستان دموکراتیک باقی ماند.مورخان دیدگاه‌های متفاوتی درباره معنا و پیامدهای کودتای پیلسودسکی و حکومت شخصی او پس از آن داشته‌اند.
لهستان در جنگ جهانی دوم
حمله به لهستان ©Image Attribution forthcoming. Image belongs to the respective owner(s).
در 1 سپتامبر 1939، هیتلر دستور حمله به لهستان را صادر کرد، رویداد افتتاحیه جنگ جهانی دوم .لهستان اخیراً در 25 آگوست یک اتحاد نظامی انگلیس و لهستان امضا کرده بود و مدتها با فرانسه متحد بود.دو قدرت غربی به زودی به آلمان اعلان جنگ دادند، اما تا حد زیادی غیرفعال ماندند (دوره اولیه درگیری به عنوان جنگ تلفنی شناخته شد) و هیچ کمکی به کشور مورد حمله ندادند.تشکیلات برتر ورماخت از نظر فنی و عددی به سرعت به سمت شرق پیشروی کردند و به طور گسترده درگیر کشتار غیرنظامیان لهستانی در سراسر سرزمین اشغالی شدند.در 17 سپتامبر، تهاجم شوروی به لهستان آغاز شد.اتحاد جماهیر شوروی به سرعت اکثر مناطق شرق لهستان را که اقلیت قابل توجه اوکراینی و بلاروسی در آن ساکن بودند، اشغال کرد.دو قدرت متجاوز کشور را همانطور که در مفاد محرمانه پیمان مولوتوف-ریبنتروپ توافق کرده بودند تقسیم کردند.مقامات ارشد دولتی و فرماندهی عالی نظامی لهستان از منطقه جنگی گریختند و در اواسط سپتامبر به سر پل رومانیایی رسیدند.پس از ورود شوروی، آنها به رومانی پناه بردند.لهستان تحت اشغال آلمان از سال 1939 به دو منطقه تقسیم شد: مناطق لهستانی که توسط آلمان نازی مستقیماً به رایش آلمان ضمیمه شد و مناطقی که تحت حکومت به اصطلاح عمومی اشغال بودند.لهستانی ها یک جنبش مقاومت زیرزمینی و یک دولت لهستانی در تبعید را تشکیل دادند که ابتدا درپاریس و سپس از ژوئیه 1940 در لندن فعالیت کرد.روابط دیپلماتیک لهستان و شوروی که از سپتامبر 1939 قطع شده بود، در ژوئیه 1941 تحت قرارداد سیکورسکی-مایسکی، که تشکیل ارتش لهستانی (ارتش آندرس) را در اتحاد جماهیر شوروی تسهیل کرد، از سر گرفته شد.در نوامبر 1941، نخست وزیر سیکورسکی به اتحاد جماهیر شوروی رفت تا با استالین در مورد نقش آن در جبهه شوروی-آلمان مذاکره کند، اما بریتانیایی ها خواهان سربازان لهستانی در خاورمیانه بودند.استالین موافقت کرد و ارتش از آنجا تخلیه شد.سازمان‌هایی که دولت زیرزمینی لهستان را تشکیل می‌دادند و در طول جنگ در لهستان فعالیت می‌کردند به دولت در تبعید لهستان وفادار بودند و رسماً تحت آن بودند و از طریق هیئت دولتی آن برای لهستان عمل می‌کردند.در طول جنگ جهانی دوم، صدها هزار لهستانی به ارتش زیرزمینی داخلی لهستان (Armia Krajowa)، بخشی از نیروهای مسلح لهستان در دولت در تبعید پیوستند.حدود 200000 لهستانی در جبهه غربی در نیروهای مسلح لهستان در غرب وفادار به دولت در تبعید و حدود 300000 در نیروهای مسلح لهستان در شرق تحت فرماندهی شوروی در جبهه شرقی جنگیدند.جنبش مقاومت طرفدار اتحاد جماهیر شوروی در لهستان، به رهبری حزب کارگران لهستان، از سال 1941 فعال بود. با مخالفت نیروهای مسلح ملی افراطی ملی گرایانه که به تدریج تشکیل شده بودند، قرار گرفت.از اواخر سال 1939، صدها هزار لهستانی از مناطق تحت اشغال شوروی تبعید و به شرق برده شدند.از میان پرسنل نظامی رده بالای نظامی و دیگرانی که توسط شوروی ها همکاری نکردند یا به طور بالقوه مضر تلقی می شدند، حدود 22000 نفر به طور مخفیانه توسط آنها در قتل عام کاتین اعدام شدند.در آوریل 1943، پس از اعلام ارتش آلمان مبنی بر کشف گورهای دسته جمعی حاوی افسران ارتش لهستانی کشته شده، اتحاد جماهیر شوروی روابط رو به وخامت خود را با دولت در تبعید لهستان قطع کرد.شوروی ادعا کرد که لهستانی ها با درخواست از صلیب سرخ برای تحقیق در مورد این گزارش ها، مرتکب یک عمل خصمانه شده اند.از سال 1941، اجرای راه حل نهایی نازی ها آغاز شد و هولوکاست در لهستان با قدرت ادامه یافت.ورشو صحنه قیام گتوی ورشو در آوریل تا می 1943 بود که با انحلال گتوی ورشو توسط واحدهای اس اس آلمان آغاز شد.حذف گتوهای یهودی در لهستان تحت اشغال آلمان در بسیاری از شهرها صورت گرفت.در حالی که یهودیان برای نابودی حذف می‌شدند، قیام‌هایی در برابر مشکلات غیرممکن توسط سازمان مبارزه یهودیان و سایر شورشیان یهودی ناامید به راه افتاد.
قیام ورشو
سربازان ارتش خانه از Kolegium "A" از سازند Kedyw در خیابان Stawki در ناحیه Wola ورشو، سپتامبر 1944 ©Image Attribution forthcoming. Image belongs to the respective owner(s).
1944 Aug 1 - Oct 2

قیام ورشو

Warsaw, Poland
در زمان افزایش همکاری بین متفقین غربی و اتحاد جماهیر شوروی در پی تهاجم نازی ها در سال 1941، نفوذ دولت لهستانی در تبعید با مرگ نخست وزیر ولادیسلاو سیکورسکی، تواناترین رهبر آن، به طور جدی کاهش یافت. در یک سانحه هوایی در 4 ژوئیه 1943. در همان زمان، سازمان های غیرنظامی و نظامی لهستانی-کمونیست مخالف دولت، به رهبری واندا واسیلوسکا و حمایت استالین، در اتحاد جماهیر شوروی تشکیل شدند.در ژوئیه 1944، ارتش سرخ شوروی و ارتش خلق لهستان تحت کنترل شوروی وارد قلمرو لهستان آینده پس از جنگ شدند.در نبردهای طولانی در سال‌های 1944 و 1945، شوروی و متحدان لهستانی آن‌ها ارتش آلمان را با هزینه بیش از 600000 سرباز شوروی شکست داده و از لهستان بیرون کردند.بزرگترین اقدام جنبش مقاومت لهستان در جنگ جهانی دوم و یک رویداد سیاسی مهم، قیام ورشو بود که در 1 اوت 1944 آغاز شد. این قیام، که اکثر مردم شهر در آن شرکت داشتند، توسط ارتش داخلی زیرزمینی تحریک شد و مورد تایید قرار گرفت. توسط دولت لهستانی در تبعید در تلاش برای ایجاد یک اداره غیرکمونیستی لهستان قبل از ورود ارتش سرخ.این قیام در ابتدا به عنوان یک تظاهرات مسلحانه کوتاه مدت برنامه ریزی شده بود، به این امید که نیروهای شوروی که به ورشو نزدیک می شوند در هر نبردی برای تصرف شهر کمک کنند.با این حال، شوروی هرگز با مداخله موافقت نکرده بود و پیشروی خود را در رودخانه ویستولا متوقف کردند.آلمانی ها از این فرصت برای سرکوب وحشیانه نیروهای زیرزمینی لهستانی طرفدار غرب استفاده کردند.این قیام شدید دو ماه طول کشید و منجر به کشته یا اخراج صدها هزار غیرنظامی از شهر شد.پس از تسلیم شدن لهستانی های شکست خورده در 2 اکتبر، آلمان ها به دستور هیتلر یک تخریب برنامه ریزی شده ورشو را انجام دادند که زیرساخت های باقی مانده شهر را از بین برد.ارتش اول لهستان که در کنار ارتش سرخ شوروی می جنگید، در 17 ژانویه 1945 وارد ورشو ویران شده شد.
1945 - 1989
جمهوری خلق لهستانornament
توزیع مرزها و پاکسازی قومی
پناهندگان آلمانی در حال فرار از پروس شرقی، 1945 ©Image Attribution forthcoming. Image belongs to the respective owner(s).
بر اساس مفاد قرارداد پوتسدام 1945 که توسط سه قدرت بزرگ پیروز امضا شد، اتحاد جماهیر شوروی بیشتر مناطق تصرف شده در نتیجه پیمان مولوتف-ریبنتروپ در سال 1939، از جمله غرب اوکراین و غرب بلاروس را حفظ کرد و سایر مناطق را به دست آورد.لهستان با بخش عمده ای از سیلسیا، از جمله برسلاو (وروتسواو) و گرونبرگ (زیلونا گورا)، بخش عمده ای از پومرانیا، از جمله اشتتین (Szczecin)، و بخش جنوبی بزرگتر پروس شرقی سابق، همراه با دانزیگ (گدانسک) غرامت دریافت کرد. در انتظار کنفرانس نهایی صلح با آلمان که در نهایت هرگز برگزار نشد.مجموعاً توسط مقامات لهستانی به عنوان "سرزمین های بازیابی شده" نامیده می شوند، آنها در دولت بازسازی شده لهستان قرار گرفتند.با شکست آلمان، لهستان نسبت به موقعیت قبل از جنگ خود به غرب منتقل شد که منجر به ایجاد کشوری فشرده تر و دسترسی بسیار گسترده تر به دریا شد. لهستانی ها 70 درصد از ظرفیت نفتی قبل از جنگ خود را به شوروی از دست دادند، اما از آلمانی ها یک پایگاه صنعتی و زیرساخت بسیار توسعه یافته بودند که برای اولین بار در تاریخ لهستان یک اقتصاد صنعتی متنوع را ممکن کرد.فرار و اخراج آلمانی‌ها از آلمان شرقی قبل از جنگ، قبل و در خلال تسخیر آن مناطق توسط شوروی از نازی‌ها آغاز شد و این روند در سال‌های بلافاصله پس از جنگ ادامه یافت.8030000 آلمانی تا سال 1950 تخلیه، اخراج یا مهاجرت شدند.اخراج های اولیه در لهستان توسط مقامات کمونیستی لهستان حتی قبل از کنفرانس پوتسدام انجام شد تا از ایجاد لهستان از نظر قومی همگن اطمینان حاصل شود.حدود 1٪ (100000) از جمعیت غیرنظامی آلمان در شرق خط اودر-نیسه در جنگ قبل از تسلیم شدن در می 1945 کشته شدند و پس از آن حدود 200000 آلمانی در لهستان قبل از اخراج به عنوان کار اجباری استخدام شدند.بسیاری از آلمانی ها در اردوگاه های کار اجباری مانند اردوگاه کار زگودا و اردوگاه پوتولیس جان خود را از دست دادند.از بین آلمانی هایی که در مرزهای جدید لهستان ماندند، بسیاری بعداً مهاجرت به آلمان پس از جنگ را انتخاب کردند.از سوی دیگر، 1.5 تا 2 میلیون لهستانی قومی از مناطق لهستانی قبلی که توسط اتحاد جماهیر شوروی ضمیمه شده بود نقل مکان کردند یا اخراج شدند.اکثریت قریب به اتفاق در سرزمین های آلمان سابق اسکان داده شدند.حداقل یک میلیون لهستانی در جایی که به اتحاد جماهیر شوروی تبدیل شده بود، باقی ماندند و حداقل نیم میلیون نفر در غرب یا جاهای دیگر خارج از لهستان ماندند.با این حال، برخلاف اعلام رسمی مبنی بر اینکه ساکنان آلمانی سابق مناطق بازیابی شده باید سریعاً برای اسکان لهستانی‌هایی که در اثر الحاق شوروی آواره شده بودند، خارج شوند، سرزمین‌های بازیابی شده در ابتدا با کمبود شدید جمعیت مواجه بودند.بسیاری از لهستانی‌های تبعید شده به دلیل تعلق به گروه‌های سیاسی ناسازگار با رژیم‌های جدید کمونیستی، یا به این دلیل که از مناطقی از شرق لهستان پیش از جنگ که در اتحاد جماهیر شوروی گنجانده شده بودند، نمی‌توانستند به کشوری که برای آن جنگیده بودند بازگردند.برخی از آنها صرفاً به دلیل هشدارهایی مبنی بر اینکه هر کسی که در واحدهای نظامی در غرب خدمت کرده باشد در معرض خطر قرار خواهد گرفت، از بازگشت منصرف شدند.بسیاری از لهستانی ها به دلیل عضویت در ارتش داخلی یا دیگر تشکیلات توسط مقامات شوروی تعقیب، دستگیر، شکنجه و زندانی شدند، یا به دلیل جنگیدن در جبهه غرب تحت تعقیب قرار گرفتند.قلمروهای دو طرف مرز جدید لهستان و اوکراین نیز «پاکسازی قومی» شدند.از اوکراینی‌ها و لمکوهایی که در لهستان در داخل مرزهای جدید زندگی می‌کنند (حدود 700000 نفر)، نزدیک به 95 درصد به زور به اوکراین شوروی یا (در سال 1947) تحت عملیات ویستولا به مناطق جدید در شمال و غرب لهستان منتقل شدند.در Volhynia، 98٪ از جمعیت لهستان قبل از جنگ یا کشته یا اخراج شدند.در گالیسیا شرقی، جمعیت لهستان 92٪ کاهش یافت.به گفته تیموتی اسنایدر، حدود 70000 لهستانی و حدود 20000 اوکراینی در خشونت های قومیتی که در دهه 1940 رخ داد، چه در طول جنگ و چه پس از آن، کشته شدند.بر اساس برآورد مورخ یان گرابوفسکی، حدود 50000 نفر از 250000 یهودی لهستانی که در جریان انحلال گتوها از دست نازی ها فرار کردند، بدون ترک لهستان زنده ماندند (بقیه کشته شدند).تعداد بیشتری از اتحاد جماهیر شوروی و جاهای دیگر بازگردانده شدند و سرشماری جمعیت فوریه 1946 حدود 300000 یهودی را در مرزهای جدید لهستان نشان داد.از میان یهودیان بازمانده، بسیاری به دلیل خشونت ضد یهودی در لهستان، مهاجرت را انتخاب کردند یا احساس ناچاری کردند.به دلیل تغییر مرزها و جابجایی‌های توده‌ای مردم از ملیت‌های مختلف، لهستان کمونیستی نوظهور با جمعیتی عمدتاً همگن و قومی لهستانی (97.6٪ بر اساس سرشماری دسامبر 1950) به پایان رسید.اعضای باقی مانده اقلیت های قومی، توسط مقامات یا همسایگانشان تشویق نشدند که بر هویت قومی خود تأکید کنند.
در دوران استالینیسم
نماد آرزوهای کمونیستی با کاخ فرهنگ و علم در ورشو بود ©Image Attribution forthcoming. Image belongs to the respective owner(s).
1948 Jan 1 - 1955

در دوران استالینیسم

Poland
در پاسخ به دستورات کنفرانس یالتا در فوریه 1945، یک دولت موقت وحدت ملی لهستان در ژوئن 1945 تحت نظارت شوروی تشکیل شد.به زودی توسط ایالات متحده و بسیاری از کشورهای دیگر به رسمیت شناخته شد.سلطه شوروی از همان ابتدا آشکار بود، زیرا رهبران برجسته دولت زیرزمینی لهستان در مسکو محاکمه شدند ("محاکمه شانزده نفر" در ژوئن 1945).در سال‌های بلافاصله پس از جنگ، حکومت کمونیستی نوظهور توسط گروه‌های مخالف به چالش کشیده شد، از جمله از نظر نظامی توسط به اصطلاح "سربازان نفرین شده"، که هزاران نفر از آنها در درگیری‌های مسلحانه کشته شدند یا توسط وزارت امنیت عمومی تعقیب و اعدام شدند.چنین چریک هایی اغلب امید خود را به انتظار وقوع قریب الوقوع جنگ جهانی سوم و شکست اتحاد جماهیر شوروی می بستند.اگرچه توافق یالتا خواستار برگزاری انتخابات آزاد بود، انتخابات قانونگذاری لهستان در ژانویه 1947 تحت کنترل کمونیست ها بود.برخی از عناصر دموکراتیک و طرفدار غرب به رهبری استانیسلاو میکولایچیک، نخست وزیر سابق در تبعید، در دولت موقت و انتخابات 1947 شرکت کردند، اما در نهایت با تقلب در انتخابات، ارعاب و خشونت حذف شدند.پس از انتخابات 1947، کمونیست ها به سمت لغو "دموکراسی خلقی" تا حدی کثرت گرای پس از جنگ و جایگزینی آن با یک سیستم سوسیالیستی دولتی حرکت کردند.جبهه تحت سلطه کمونیست ها، بلوک دموکراتیک در انتخابات 1947، که در سال 1952 به جبهه وحدت ملی تبدیل شد، رسما منبع اقتدار دولتی شد.دولت در تبعید لهستان که فاقد شناخت بین المللی بود، تا سال 1990 به حیات خود ادامه داد.جمهوری خلق لهستان (Polska Rzeczpospolita Ludowa) تحت حکومت حزب کارگران متحد کمونیست لهستان (PZPR) تأسیس شد.حزب حاکم PZPR با ادغام اجباری حزب کمونیست کارگران لهستان (PPR) و حزب سوسیالیست لهستانی غیرکمونیستی (PPS) در دسامبر 1948 تشکیل شد.رئیس PPR رهبر آن زمان جنگ، ولادیسلاو گومولکا بود، که در سال 1947 "جاده لهستانی به سوی سوسیالیسم" را برای مهار، به جای ریشه کنی، عناصر سرمایه داری اعلام کرد.در سال 1948 توسط مقامات استالینیستی از قدرت خارج شد و به زندان افتاد.PPS که در سال 1944 توسط جناح چپ خود دوباره تأسیس شد، از آن زمان با کمونیست ها متحد شده بود.کمونیست‌های حاکم که در لهستان پس از جنگ ترجیح می‌دادند از اصطلاح «سوسیالیسم» به جای «کمونیسم» استفاده کنند تا مبنای ایدئولوژیک خود را شناسایی کنند، باید شریک سوسیالیست کوچک‌تر را نیز برای گسترش جذابیت خود، ادعای مشروعیت بیشتر و حذف رقابت در عرصه‌های سیاسی در نظر بگیرند. ترک کرد.سوسیالیست‌هایی که سازمان خود را از دست می‌دادند، تحت فشار سیاسی، پاکسازی ایدئولوژیک و پاکسازی‌ها قرار گرفتند تا برای اتحاد بر اساس شرایط PPR مناسب شوند.رهبران اصلی طرفدار کمونیست سوسیالیست ها نخست وزیران ادوارد اوسوبکا-موراوسکی و یوزف سیرانکیویچ بودند.در طول ظالمانه ترین مرحله دوره استالینیستی (1948-1953)، ترور در لهستان برای از بین بردن براندازی ارتجاعی ضروری بود.هزاران نفر از مخالفان رژیم خودسرانه محاکمه و تعداد زیادی اعدام شدند.جمهوری خلق توسط عوامل بی اعتبار شوروی مانند بولسلاو بیروت، یاکوب برمن و کنستانتین روکوسوفسکی رهبری می شد.کلیسای کاتولیک مستقل در لهستان از سال 1949 در معرض مصادره اموال و سایر محدودیت‌ها قرار گرفت و در سال 1950 برای امضای توافقنامه با دولت تحت فشار قرار گرفت.در سال 1953 و بعد از آن، با وجود گرم شدن نسبی پس از مرگ استالین در آن سال، آزار و اذیت کلیسا تشدید شد و رئیس آن، کاردینال استفان ویسزینسکی، بازداشت شد.یکی از رویدادهای کلیدی در آزار و شکنجه کلیسای لهستان، محاکمه نمایشی استالینیستی کراکوف کوریا در ژانویه 1953 بود.
گداختن
ولادیسلاو گومولکا در اکتبر 1956 برای جمعیت در ورشو سخنرانی کرد ©Image Attribution forthcoming. Image belongs to the respective owner(s).
1955 Jan 1 - 1958

گداختن

Poland
در مارس 1956، پس از بیستمین کنگره حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی در مسکو که استالین زدایی را آغاز کرد، ادوارد اوچاب به جای بولسلاو بیروت درگذشته به عنوان دبیر اول حزب متحد کارگران لهستان انتخاب شد.در نتیجه، لهستان به سرعت تحت تأثیر ناآرامی های اجتماعی و اقدامات اصلاح طلبانه قرار گرفت.هزاران زندانی سیاسی آزاد شدند و بسیاری از افرادی که قبلا تحت آزار و اذیت قرار گرفته بودند رسما بازپرور شدند.شورش های کارگری در پوزنان در ژوئن 1956 با خشونت سرکوب شد، اما باعث شکل گیری یک جریان اصلاح طلب در حزب کمونیست شد.در بحبوحه تحولات اجتماعی و ملی تداومی، تغییر بیشتر در رهبری حزب به عنوان بخشی از آنچه به عنوان اکتبر لهستانی 1956 شناخته می شود، روی داد. رژیم در حالی که اکثر اهداف سنتی کمونیستی اقتصادی و اجتماعی را حفظ کرد، رژیم به رهبری ولادیسلاو گومولکا، اولین رژیم جدید دبیر PZPR، زندگی داخلی را در لهستان آزاد کرد.وابستگی به اتحاد جماهیر شوروی تا حدودی کاهش یافت و روابط دولت با کلیسا و فعالان غیر روحانی کاتولیک پایه جدیدی قرار گرفت.توافقنامه بازگشت با اتحاد جماهیر شوروی امکان بازگرداندن صدها هزار لهستانی را که هنوز در دست شوروی بودند، از جمله بسیاری از زندانیان سیاسی سابق را فراهم کرد.تلاش‌های جمع‌سازی رها شد - زمین‌های کشاورزی، برخلاف سایر کشورهای کامکن، بیشتر در مالکیت خصوصی خانواده‌های کشاورز باقی ماند.مقررات دولتی محصولات کشاورزی با قیمت های ثابت و مصنوعی پایین کاهش یافت و از سال 1972 حذف شد.انتخابات مجلس شورای اسلامی سال 57 با ثبات سیاسی چندین ساله همراه بود که با رکود اقتصادی و کاهش اصلاحات و اصلاح طلبان همراه بود.یکی از آخرین ابتکارات دوره کوتاه اصلاحات، ایجاد منطقه عاری از سلاح هسته ای در اروپای مرکزی بود که در سال 1957 توسط آدام راپکی، وزیر امور خارجه لهستان پیشنهاد شد.فرهنگ در جمهوری خلق لهستان، به درجات مختلف مرتبط با مخالفت روشنفکران با سیستم اقتدارگرا، در زمان گومولکا و جانشینانش به سطح پیچیده ای توسعه یافت.روند خلاقیت اغلب توسط سانسور دولتی به خطر افتاد، اما آثار قابل توجهی در زمینه هایی مانند ادبیات، تئاتر، سینما و موسیقی و غیره خلق شد.روزنامه‌نگاری با درک پنهان و انواع فرهنگ عامه بومی و غربی به خوبی نمایان شد.اطلاعات و آثار بدون سانسور تولید شده توسط محافل مهاجر از طریق کانال های مختلف منتقل می شد.مجله فرهنگی مستقر در پاریس چارچوبی مفهومی برای پرداختن به مسائل مرزها و همسایگان لهستان آزاد آینده ایجاد کرد، اما برای لهستانی‌های معمولی رادیو اروپای آزاد از اهمیت بالایی برخوردار بود.
سرکوب
عکس T-54 شوروی در پراگ در زمان اشغال چکسلواکی توسط پیمان ورشو. ©Image Attribution forthcoming. Image belongs to the respective owner(s).
1968 Mar 1 - 1970

سرکوب

Poland
روند آزادسازی پس از 1956 که برای چند سال رو به افول بود، در مارس 1968 معکوس شد، زمانی که تظاهرات دانشجویان در جریان بحران سیاسی لهستان در سال 1968 سرکوب شد.رهبران اپوزیسیون لهستانی، روشنفکران، دانشگاهیان و دانشجویان با انگیزه بخشی از جنبش بهار پراگ، از مجموعه نمایش تاریخی-میهنی تئاتر زیادی در ورشو به عنوان سکوی پرشی برای اعتراضات استفاده کردند که به زودی به سایر مراکز آموزش عالی گسترش یافت و به سراسر کشور تبدیل شد.مقامات با سرکوب گسترده فعالیت های مخالفان، از جمله اخراج اساتید و اخراج دانشجویان در دانشگاه ها و سایر مؤسسات آموزشی، پاسخ دادند.در مرکز این جنجال، تعداد کمی از نمایندگان کاتولیک در سجم (اعضای انجمن زنک) که سعی در دفاع از دانشجویان داشتند، بود.گومولکا در یک سخنرانی رسمی به نقش فعالان یهودی در وقایع رخ داده توجه کرد.این مهمات را برای یک جناح حزب کمونیست ملی گرا و یهودستیز به رهبری میسیسلاو موکار که مخالف رهبری گومولکا بود فراهم کرد.با استفاده از زمینه پیروزی نظامی اسرائیل در جنگ شش روزه 1967، برخی در رهبری کمونیست لهستان یک کمپین یهودی ستیزانه علیه بقایای جامعه یهودی در لهستان به راه انداختند.اهداف این کمپین به بی وفایی و همدردی فعال با تجاوزات اسرائیل متهم شدند.آنها که با نام "صهیونیست" شناخته می شدند، قربانی ناآرامی های مارس 1968 شدند که در نهایت منجر به مهاجرت بسیاری از جمعیت یهودی باقی مانده لهستان شد (حدود 15000 شهروند لهستانی کشور را ترک کردند).با حمایت فعال رژیم گومولکا، ارتش خلق لهستان در حمله بدنام پیمان ورشو به چکسلواکی در اوت 1968، پس از اعلام رسمی دکترین برژنف، شرکت کرد.
همبستگی
وزیر اول ادوارد گیرک (نفر دوم از چپ) نتوانست رکود اقتصادی لهستان را معکوس کند ©Image Attribution forthcoming. Image belongs to the respective owner(s).
1970 Jan 1 - 1981

همبستگی

Poland
افزایش قیمت برای کالاهای مصرفی ضروری باعث اعتراضات لهستانی در سال 1970 شد. در ماه دسامبر، ناآرامی ها و اعتصاب هایی در شهرهای بندری دریای بالتیک، گدانسک، گدنیا، و شچسین رخ داد که نشان دهنده نارضایتی عمیق از شرایط زندگی و کار در این کشور بود.برای احیای اقتصاد، از سال 1971 رژیم گیرک اصلاحات گسترده ای را انجام داد که شامل استقراض خارجی در مقیاس بزرگ بود.این اقدامات در ابتدا باعث بهبود شرایط برای مصرف کنندگان شد، اما در چند سال این استراتژی نتیجه معکوس داد و اقتصاد رو به وخامت گذاشت.ادوارد گیرک توسط شوراها به خاطر پیروی نکردن از توصیه های «برادرانه» آنها، عدم حمایت از حزب کمونیست و اتحادیه های رسمی کارگری و اجازه ظهور نیروهای «ضد سوسیالیست» سرزنش شد.در 5 سپتامبر 1980، استانیسلاو کانیا به عنوان دبیر اول PZPR جایگزین گیرک شد.نمایندگان کمیته های کارگری اضطراری از سراسر لهستان در 17 سپتامبر در گدانسک گرد هم آمدند و تصمیم گرفتند یک سازمان اتحادیه ملی واحد به نام "همبستگی" تشکیل دهند.در فوریه 1981، وزیر دفاع ژنرال وویچ یاروزلسکی سمت نخست وزیری را بر عهده گرفت.هم حزب همبستگی و هم حزب کمونیست به شدت از هم جدا شدند و شوروی صبر و شکیبایی خود را از دست داد.کانیا در کنگره حزب در ژوئیه مجدداً انتخاب شد، اما فروپاشی اقتصاد ادامه یافت و بی نظمی عمومی نیز ادامه یافت.در اولین کنگره ملی همبستگی در سپتامبر تا اکتبر 1981 در گدانسک، لخ والسا با 55 درصد آرا به عنوان رئیس ملی اتحادیه انتخاب شد.فراخوانی خطاب به کارگران دیگر کشورهای اروپای شرقی صادر شد و از آنها خواست که راه همبستگی را دنبال کنند.برای شوروی، این گردهمایی یک "عیاشی ضد سوسیالیستی و ضد شوروی" بود و رهبران کمونیست لهستان، به طور فزاینده ای توسط یاروزلسکی و ژنرال چسلاو کیشچاک رهبری می شدند، آماده اعمال زور بودند.در اکتبر 1981، یاروزلسکی به عنوان دبیر اول PZPR انتخاب شد.رای پلنوم 180 در برابر 4 بود و او پست های دولتی خود را حفظ کرد.یاروزلسکی از پارلمان خواست تا اعتصابات را ممنوع کند و به او اجازه اعمال اختیارات فوق العاده بدهد، اما وقتی هیچ یک از این درخواست ها پذیرفته نشد، تصمیم گرفت به هر حال به برنامه های خود ادامه دهد.
حکومت نظامی و پایان کمونیسم
حکومت نظامی در دسامبر 1981 اجرا شد ©Image Attribution forthcoming. Image belongs to the respective owner(s).
در 12 تا 13 دسامبر 1981، رژیم در لهستان حکومت نظامی اعلام کرد که بر اساس آن ارتش و نیروهای پلیس ویژه ZOMO برای سرکوب همبستگی استفاده شدند.رهبران شوروی اصرار داشتند که یاروزلسکی مخالفان را با نیروهایی که در اختیار دارد، بدون دخالت شوروی آرام کند.تقریباً همه رهبران همبستگی و بسیاری از روشنفکران وابسته دستگیر یا بازداشت شدند.9 کارگر در آرام سازی ووجک کشته شدند.ایالات متحده و سایر کشورهای غربی با اعمال تحریم های اقتصادی علیه لهستان و اتحاد جماهیر شوروی پاسخ دادند.ناآرامی در کشور فروکش کرد، اما ادامه یافت.رژیم لهستان پس از دستیابی به نوعی ثبات ظاهری، آرام گرفت و سپس حکومت نظامی را طی چند مرحله لغو کرد.در دسامبر 1982 حکومت نظامی به حالت تعلیق درآمد و تعداد کمی از زندانیان سیاسی از جمله والسا آزاد شدند.اگرچه حکومت نظامی به طور رسمی در ژوئیه 1983 به پایان رسید و یک عفو جزئی وضع شد، چند صد زندانی سیاسی در زندان باقی ماندند.یرزی پوپیلوشکو، کشیش محبوب طرفدار همبستگی، در اکتبر 1984 توسط ماموران امنیتی ربوده و به قتل رسید.تحولات بیشتر در لهستان همزمان با رهبری اصلاح طلب میخائیل گورباچف ​​در اتحاد جماهیر شوروی (فرآیندهایی معروف به گلاسنوست و پرسترویکا) روی داد و تحت تأثیر آن قرار گرفت.در سپتامبر 1986، عفو عمومی اعلام شد و دولت تقریباً همه زندانیان سیاسی را آزاد کرد.با این حال، کشور فاقد ثبات اساسی بود، زیرا تلاش‌های رژیم برای سازمان‌دهی جامعه از بالا به پایین شکست خورده بود، در حالی که تلاش‌های مخالفان برای ایجاد «جامعه جایگزین» نیز ناموفق بود.با حل نشدن بحران اقتصادی و ناکارآمدی نهادهای اجتماعی، هم دستگاه حاکم و هم اپوزیسیون شروع به جستجوی راه‌هایی برای خروج از بن بست کردند.با میانجیگری ضروری کلیسای کاتولیک، تماس های اکتشافی برقرار شد.تظاهرات دانشجویی در فوریه 1988 از سر گرفته شد. ادامه نزول اقتصادی منجر به اعتصابات در سراسر کشور در ماه های آوریل، مه و اوت شد.اتحاد جماهیر شوروی که به طور فزاینده‌ای بی‌ثبات شده بود، تمایلی به اعمال فشار نظامی یا فشارهای دیگر برای حمایت از رژیم‌های متفقین در مشکل نداشت.دولت لهستان مجبور به مذاکره با مخالفان شد و در سپتامبر 1988 مذاکرات مقدماتی با رهبران همبستگی در ماگدالنکا آغاز شد.جلسات متعددی که برگزار شد شامل والسا و ژنرال کیشچاک و دیگران بود.چانه زنی های نامناسب و نزاع های درون حزبی منجر به مذاکرات رسمی میزگرد در سال 1989 شد و به دنبال آن انتخابات قانونگذاری لهستان در ژوئن همان سال برگزار شد، رویدادی که نشان دهنده سقوط کمونیسم در لهستان بود.
1989
جمهوری سوم لهستانornament
جمهوری سوم لهستان
والسا در جریان انتخابات ریاست جمهوری لهستان در سال 1990 ©Image Attribution forthcoming. Image belongs to the respective owner(s).
1989 Jan 2 - 2022

جمهوری سوم لهستان

Poland
توافقنامه میز گرد لهستان در آوریل 1989 خواستار خودگردانی محلی، سیاست های تضمین شغل، قانونی شدن اتحادیه های کارگری مستقل و بسیاری از اصلاحات گسترده شد.تنها 35 درصد از کرسی‌های سجم (مجلس سفلی قوه مقننه ملی) و همه کرسی‌های سنا آزادانه مورد رقابت قرار گرفتند.باقی مانده کرسی های سجم (65 درصد) برای کمونیست ها و متحدان آنها تضمین شده بود.در 19 اوت، رئیس جمهور یاروزلسکی از روزنامه نگار و فعال همبستگی تادئوش مازوویتسکی خواست تا دولت تشکیل دهد.در 12 سپتامبر، سجم، نخست وزیر مازوویچکی و کابینه او را تایید کرد.Mazowiecki تصمیم گرفت اصلاحات اقتصادی را به طور کامل به دست لیبرال های اقتصادی به رهبری معاون جدید نخست وزیر Leszek Balcerowicz بسپارد که به طراحی و اجرای سیاست "شوک درمانی" خود ادامه داد.برای اولین بار در تاریخ پس از جنگ، لهستان دولتی به رهبری غیر کمونیست ها داشت که به زودی نمونه ای را برای سایر کشورهای بلوک شرق در پدیده ای به نام انقلاب های 1989 دنبال کرد. پذیرش "خط ضخیم" توسط مازوویچکی. فرمول به این معنی بود که "شکار جادوگر" وجود نخواهد داشت، یعنی عدم انتقام جویی یا طرد شدن از سیاست در رابطه با مقامات سابق کمونیست.تا حدی به دلیل تلاش برای شاخص‌سازی دستمزدها، تورم در پایان سال 1989 به 900 درصد رسید، اما به زودی با روش‌های رادیکال با آن مقابله شد.در دسامبر 1989، سجم طرح بالسروویچ را تصویب کرد تا اقتصاد لهستان را به سرعت از یک اقتصاد برنامه ریزی شده متمرکز به یک اقتصاد بازار آزاد تبدیل کند.قانون اساسی جمهوری خلق لهستان برای حذف اشاره به "نقش رهبری" حزب کمونیست اصلاح شد و کشور به "جمهوری لهستان" تغییر نام داد.حزب کمونیست کارگران متحد لهستان در ژانویه 1990 خود را منحل کرد. به جای آن، حزب جدیدی به نام سوسیال دموکراسی جمهوری لهستان ایجاد شد.«خودگردانی سرزمینی» که در سال 1950 لغو شد، در مارس 1990 قانونگذاری شد تا توسط مقامات منتخب محلی رهبری شود.واحد اساسی آن gmina مستقل اداری بود.در نوامبر 1990، لخ والسا برای یک دوره پنج ساله به عنوان رئیس جمهور انتخاب شد.در دسامبر، او اولین رئیس جمهور منتخب مردم لهستان شد.اولین انتخابات آزاد پارلمانی لهستان در اکتبر 1991 برگزار شد. 18 حزب وارد سجم جدید شدند، اما بزرگترین نماینده تنها 12 درصد از کل آرا را به دست آورد.در سال 1993، گروه نیروهای شمالی سابق شوروی، که بقایای سلطه گذشته بود، لهستان را ترک کرد.لهستان در سال 1999 به ناتو پیوست. عناصری از نیروهای مسلح لهستان از آن زمان در جنگ عراق و جنگ افغانستان شرکت کرده اند.لهستان به عنوان بخشی از گسترش خود در سال 2004 به اتحادیه اروپا ملحق شد. با این حال، لهستان یورو را به عنوان ارز و ارز قانونی خود انتخاب نکرده است، بلکه از زلوتی لهستانی استفاده می کند.در اکتبر 2019، حزب حاکم قانون و عدالت لهستان (PiS) در انتخابات پارلمانی پیروز شد و اکثریت خود را در مجلس سفلی حفظ کرد.دومین ائتلاف مدنی میانه رو (KO) بود.دولت نخست وزیر ماتئوش موراویسکی ادامه داد.با این حال، یاروسلاو کاچینسکی، رهبر PiS، قدرتمندترین شخصیت سیاسی در لهستان به حساب می‌آمد، اگرچه عضوی از دولت نبود.در ژوئیه 2020، رئیس جمهور آندژی دودا، با حمایت PiS، دوباره انتخاب شد.
قانون اساسی لهستان
Constitution of Poland ©Image Attribution forthcoming. Image belongs to the respective owner(s).
قانون اساسی فعلی لهستان در 2 آوریل 1997 پایه گذاری شد. که به طور رسمی به عنوان قانون اساسی جمهوری لهستان شناخته می شود، جایگزین قانون اساسی کوچک 1992 شد، آخرین نسخه اصلاح شده قانون اساسی جمهوری خلق لهستان، که از دسامبر 1989 به عنوان قانون اساسی شناخته می شود. قانون اساسی جمهوری لهستان.پنج سال بعد از 1992 صرف گفتگو درباره شخصیت جدید لهستان شد.این کشور از سال 1952 که قانون اساسی جمهوری خلق لهستان تأسیس شد، به طور قابل توجهی تغییر کرده است.اجماع جدیدی در مورد چگونگی تصدیق بخش‌های ناخوشایند تاریخ لهستان مورد نیاز بود.تبدیل نظام تک حزبی به چند حزبی و از سوسیالیسم به نظام اقتصادی بازار آزاد.و ظهور پلورالیسم در کنار فرهنگ تاریخی کاتولیک رومی لهستان.این توسط مجلس ملی لهستان در 2 آوریل 1997 تصویب شد، توسط یک همه پرسی ملی در 25 مه 1997 تصویب شد، توسط رئیس جمهور جمهوری در 16 ژوئیه 1997 ابلاغ شد و در 17 اکتبر 1997 به اجرا درآمد. اعمال قانون اساسیاز نظر تاریخی، مهم ترین قانون اساسی 3 مه 1791 است.
فاجعه هوایی اسمولنسک
101، هواپیمای درگیر در حادثه، در سال 2008 مشاهده شد ©Image Attribution forthcoming. Image belongs to the respective owner(s).
2010 Apr 10

فاجعه هوایی اسمولنسک

Smolensk, Russia
در 10 آوریل 2010، یک هواپیمای توپولف Tu-154 که پرواز شماره 101 نیروی هوایی لهستان را انجام می داد، در نزدیکی شهر اسمولنسک روسیه سقوط کرد و همه 96 سرنشین آن کشته شدند.در میان قربانیان، رئیس جمهور لهستان، لخ کاچینسکی، و همسرش، ماریا، رئیس جمهور سابق لهستان در تبعید، ریشارد کاچوروفسکی، رئیس ستاد کل لهستان و دیگر افسران ارشد نظامی لهستان، رئیس بانک ملی لهستان بودند. لهستان، مقامات دولت لهستان، 18 نماینده پارلمان لهستان، اعضای ارشد روحانیون لهستان، و بستگان قربانیان قتل عام کاتین.این گروه برای شرکت در مراسم بزرگداشت هفتادمین سالگرد کشتار، که در نزدیکی اسمولنسک برگزار شد، از ورشو می‌آمدند.خلبانان سعی داشتند در فرودگاه شمالی اسمولنسک - یک پایگاه هوایی نظامی سابق - در مه غلیظ فرود بیایند و دید به حدود 500 متر (1600 فوت) کاهش یافته است.هواپیما بسیار پایین تر از مسیر معمولی فرود آمد تا اینکه با درختان برخورد کرد، غلتید، وارونه شد و به زمین برخورد کرد و در یک منطقه جنگلی در فاصله کمی از باند فرود آمد.هر دو تحقیقات رسمی روسیه و لهستان هیچ نقص فنی در هواپیما پیدا نکردند و به این نتیجه رسیدند که خدمه در شرایط آب و هوایی معین نتوانستند مسیر را به روشی ایمن انجام دهند.مقامات لهستانی کمبودهای جدی در سازماندهی و آموزش یگان نیروی هوایی درگیر یافتند که متعاقباً منحل شد.چند تن از اعضای عالی رتبه ارتش لهستان در پی فشار سیاستمداران و رسانه ها استعفا دادند.

Appendices



APPENDIX 1

Geopolitics of Poland


Play button




APPENDIX 2

Why Poland's Geography is the Worst


Play button

Characters



Bolesław I the Brave

Bolesław I the Brave

First King of Poland

Nicolaus Copernicus

Nicolaus Copernicus

Polish Polymath

Czartoryski

Czartoryski

Polish Family

Józef Poniatowski

Józef Poniatowski

Polish General

Frédéric Chopin

Frédéric Chopin

Polish Composer

Henry III of France

Henry III of France

King of France and Poland

Jan Henryk Dąbrowski

Jan Henryk Dąbrowski

Polish General

Władysław Gomułka

Władysław Gomułka

Polish Communist Politician

Lech Wałęsa

Lech Wałęsa

President of Poland

Sigismund III Vasa

Sigismund III Vasa

King of Poland

Mieszko I

Mieszko I

First Ruler of Poland

Rosa Luxemburg

Rosa Luxemburg

Revolutionary Socialist

Romuald Traugutt

Romuald Traugutt

Polish General

Władysław Grabski

Władysław Grabski

Prime Minister of Poland

Casimir IV Jagiellon

Casimir IV Jagiellon

King of Poland

Casimir III the Great

Casimir III the Great

King of Poland

No. 303 Squadron RAF

No. 303 Squadron RAF

Polish Fighter Squadron

Stefan Wyszyński

Stefan Wyszyński

Polish Prelate

Bolesław Bierut

Bolesław Bierut

President of Poland

Adam Mickiewicz

Adam Mickiewicz

Polish Poet

John III Sobieski

John III Sobieski

King of Poland

Stephen Báthory

Stephen Báthory

King of Poland

Tadeusz Kościuszko

Tadeusz Kościuszko

Polish Leader

Józef Piłsudski

Józef Piłsudski

Chief of State

Pope John Paul II

Pope John Paul II

Catholic Pope

Marie Curie

Marie Curie

Polish Physicist and Chemist

Wojciech Jaruzelski

Wojciech Jaruzelski

President of Poland

Stanisław Wojciechowski

Stanisław Wojciechowski

President of Poland

Jadwiga of Poland

Jadwiga of Poland

Queen of Poland

References



  • Biskupski, M. B. The History of Poland. Greenwood, 2000. 264 pp. online edition
  • Dabrowski, Patrice M. Poland: The First Thousand Years. Northern Illinois University Press, 2016. 506 pp. ISBN 978-0875807560
  • Frucht, Richard. Encyclopedia of Eastern Europe: From the Congress of Vienna to the Fall of Communism Garland Pub., 2000 online edition
  • Halecki, Oskar. History of Poland, New York: Roy Publishers, 1942. New York: Barnes and Noble, 1993, ISBN 0-679-51087-7
  • Kenney, Padraic. "After the Blank Spots Are Filled: Recent Perspectives on Modern Poland," Journal of Modern History Volume 79, Number 1, March 2007 pp 134–61, historiography
  • Kieniewicz, Stefan. History of Poland, Hippocrene Books, 1982, ISBN 0-88254-695-3
  • Kloczowski, Jerzy. A History of Polish Christianity. Cambridge U. Pr., 2000. 385 pp.
  • Lerski, George J. Historical Dictionary of Poland, 966–1945. Greenwood, 1996. 750 pp. online edition
  • Leslie, R. F. et al. The History of Poland since 1863. Cambridge U. Press, 1980. 494 pp.
  • Lewinski-Corwin, Edward Henry. The Political History of Poland (1917), well-illustrated; 650pp online at books.google.com
  • Litwin Henryk, Central European Superpower, BUM , 2016.
  • Pogonowski, Iwo Cyprian. Poland: An Illustrated History, New York: Hippocrene Books, 2000, ISBN 0-7818-0757-3
  • Pogonowski, Iwo Cyprian. Poland: A Historical Atlas. Hippocrene, 1987. 321 pp.
  • Radzilowski, John. A Traveller's History of Poland, Northampton, Massachusetts: Interlink Books, 2007, ISBN 1-56656-655-X
  • Reddaway, W. F., Penson, J. H., Halecki, O., and Dyboski, R. (Eds.). The Cambridge History of Poland, 2 vols., Cambridge: Cambridge University Press, 1941 (1697–1935), 1950 (to 1696). New York: Octagon Books, 1971 online edition vol 1 to 1696, old fashioned but highly detailed
  • Roos, Hans. A History of Modern Poland (1966)
  • Sanford, George. Historical Dictionary of Poland. Scarecrow Press, 2003. 291 pp.
  • Wróbel, Piotr. Historical Dictionary of Poland, 1945–1996. Greenwood, 1998. 397 pp.
  • Zamoyski, Adam. Poland: A History. Hippocrene Books, 2012. 426 pp. ISBN 978-0781813013