تاریخ افغانستان جدول زمانی

ضمیمه ها

شخصیت ها

پانویسها و منابع

منابع


تاریخ افغانستان
History of Afghanistan ©HistoryMaps

3300 BCE - 2024

تاریخ افغانستان



تاریخ افغانستان با موقعیت استراتژیک آن در امتداد جاده ابریشم مشخص شده است و آن را به چهارراه تمدن های مختلف تبدیل کرده است.قدمت سکونت انسان های اولیه به دوران پارینه سنگی میانه برمی گردد.این شهر تحت تأثیر فرهنگ‌های ایرانی ، هندی و آسیای مرکزی بوده و در اعصار مختلف مرکز آیین‌های بودایی ، هندو ، زرتشتی و اسلام بوده است.امپراتوری درانی به عنوان سیاست اساسی دولت-ملت مدرن افغانستان در نظر گرفته می شود و احمد شاه درانی به عنوان پدر ملت آن شناخته می شود.با این حال، دوست محمد خان را گاهی به عنوان بنیانگذار اولین دولت مدرن افغانستان می دانند.پس از افول امپراتوری درانی و مرگ احمدشاه درانی و تیمورشاه، این کشور به چندین پادشاهی مستقل کوچکتر از جمله هرات، قندهار و کابل تقسیم شد.افغانستان در قرن نوزدهم پس از هفت دهه جنگ داخلی از سال 1793 تا 1863، با جنگ های اتحاد به رهبری دوست محمدخان از 1823 تا 1863، که در آنجا شاهزاده های مستقل افغانستان تحت امارت کابل را فتح کرد، دوباره متحد شد.دوست محمد در سال 1863، چند روز پس از آخرین مبارزات انتخاباتی اش برای اتحاد افغانستان درگذشت و در نتیجه افغانستان با جنگ میان جانشینانش به جنگ داخلی بازگردانده شد.در این مدت، افغانستان به یک کشور حائل در بازی بزرگ بین راج بریتانیا در جنوب آسیا و امپراتوری روسیه تبدیل شد.راج بریتانیا تلاش کرد افغانستان را تحت سلطه خود درآورد اما در جنگ اول انگلیس و افغانستان عقب رانده شد.با این حال، جنگ دوم انگلیس و افغانستان شاهد پیروزی بریتانیا و استقرار موفقیت آمیز نفوذ سیاسی بریتانیا بر افغانستان بود.پس از جنگ سوم انگلیس و افغانستان در سال 1919، افغانستان از هژمونی سیاسی خارجی رها شد و در ژوئن 1926 به عنوان پادشاهی مستقل افغانستان در زمان امان الله خان ظاهر شد.این سلطنت تقریباً نیم قرن دوام آورد تا اینکه ظاهرشاه در سال 1973 سرنگون شد و به دنبال آن جمهوری افغانستان تأسیس شد.از اواخر دهه 1970، تاریخ افغانستان تحت سلطه جنگ های گسترده، از جمله کودتا، تهاجم، شورش ها، و جنگ های داخلی بوده است.درگیری در سال 1978 آغاز شد، زمانی که انقلاب کمونیستی یک دولت سوسیالیستی را ایجاد کرد، و جنگ داخلی متعاقب آن باعث شد که اتحاد جماهیر شوروی در سال 1979 به افغانستان حمله کند. مجاهدین در جنگ شوروی و افغانستان علیه شوروی جنگیدند و پس از خروج شوروی در سال 1989 به جنگ بین خود ادامه دادند. طالبان بنیادگرای اسلامی تا سال 1996 بیشتر کشور را تحت کنترل داشتند، اما امارت اسلامی آنها در افغانستان قبل از سرنگونی آن در حمله ایالات متحده به افغانستان در سال 2001 به رسمیت شناخته نشد.طالبان در سال 2021 پس از تصرف کابل و سرنگونی حکومت جمهوری اسلامی افغانستان به قدرت بازگشتند و بدین ترتیب به جنگ 2001-2021 پایان دادند.اگرچه در ابتدا ادعا می کرد که یک دولت فراگیر برای کشور تشکیل می دهد، اما در سپتامبر 2021، طالبان امارت اسلامی افغانستان را با یک دولت موقت که تماماً از اعضای طالبان تشکیل شده بود، دوباره تأسیس کرد.دولت طالبان در سطح بین المللی به رسمیت شناخته نشده است.
فرهنگ هلمند
ظرف سفالی انسان ساز از شهر سوخته. ©HistoryMaps
3300 BCE Jan 1 - 2350 BCE

فرهنگ هلمند

Helmand, Afghanistan
فرهنگ هیرمند که بین سال‌های 3300 تا 2350 قبل از میلاد شکوفا شد، [1] یک تمدن عصر برنز بود که در دره رودخانه هیرمند در جنوب افغانستان و شرق ایران قرار داشت.این شهر با سکونتگاه های شهری پیچیده، به ویژه شهر سوخته در ایران و موندیقک در افغانستان، که از اولین شهرهای کشف شده در منطقه هستند، مشخص می شود.این فرهنگ ساختارهای اجتماعی پیشرفته ای را با شواهدی از معابد و کاخ ها نشان داد.سفال های این دوره با نقوش هندسی رنگارنگ، حیوانات و گیاهان تزئین شده بود که بیانگر بیان فرهنگی غنی بود.فن‌آوری برنز وجود داشت، و متون به زبان ایلامی که در شهر سوخته یافت می‌شوند، ارتباط با غرب ایران و [2] تا حدی با تمدن دره سند را نشان می‌دهند، اگرچه همپوشانی زمانی با تمدن اخیر وجود نداشت.VM Masson تمدن‌های اولیه را بر اساس شیوه‌های کشاورزی آن‌ها دسته‌بندی کرد و تمدن‌های کشاورزی استوایی، کشاورزی آبیاری و کشاورزی مدیترانه‌ای بدون آبیاری را متمایز کرد.او در تمدن‌های کشاورزی آبیاری، تمدن‌هایی را که مبتنی بر رودخانه‌های بزرگ و متکی به منابع آبی محدود هستند، با فرهنگ هلمند در دسته دوم شناسایی کرد.اتکای این تمدن به منابع محدود آب برای کشاورزی نشان دهنده نبوغ و سازگاری آن با محیط است.
تمدن آکسوس
مجموعه باستان شناسی باکتریا-مارگیانا. ©HistoryMaps
2400 BCE Jan 1 - 1950 BCE

تمدن آکسوس

Amu Darya
تمدن اکسوس که با نام مجموعه باستان‌شناسی باختری-مارگیانا (BMAC) نیز شناخته می‌شود، تمدنی در عصر برنز میانه در جنوب آسیای مرکزی بود که عمدتاً در اطراف آمودریا (رودخانه اکسوس) در باختری و دلتای رودخانه مرغاب در مارگیانا (ترکمنستان امروزی) قرار داشت. .این تمدن که به دلیل مکان‌های شهری آن که عمدتاً در مارگیانا واقع شده‌اند و مکان مهمی در جنوب باختری (اکنون شمال افغانستان) قرار دارد، با ساختارهای تاریخی، دیوارهای مستحکم و دروازه‌هایی که در طی کاوش‌های باستان‌شناس شوروی، ویکتور ساریانیدی از سال 1969 تا 1979 کشف شد، مشخص می‌شود. ساریانیدی در سال 1976 این تمدن را BMAC نامید.توسعه مجتمع باستان‌شناختی Bactria-Margiana (BMAC) چندین دوره را در بر می‌گیرد، که با استقرار اولیه در دامنه‌های شمالی کوپت داگ در طول دوره نوسنگی در جیتون (حدود 7200 تا 4600 قبل از میلاد) آغاز می‌شود، [3] که در آن خانه‌های آجری گلی ساخته شده است. و کشاورزی ابتدا تأسیس شد.این دوره که به‌خاطر جوامع کشاورزی با منشأ جنوب غربی آسیا شناخته می‌شود، با شواهدی از کشت محصولات پیشرفته مناسب برای شرایط خشک که در چاگیلی دپ یافت می‌شود، به دوره کالکولیتیک انتقال یافت.عصر منطقه‌سازی بعدی (4600-2800 قبل از میلاد) شاهد ظهور پیشرفت‌های پیش از کالکولیتیک و کالکولیتیک در منطقه کپت داگ و ایجاد سکونتگاه‌های مهمی مانند کارا-دپه، نمازگا-دپه و آلتین-دپه، در کنار پیشرفت در متالورژی و کشاورزی معرفی شده توسط مهاجران از ایران مرکزی.این دوره با رشد جمعیت و تنوع سکونتگاه ها در سراسر منطقه مشخص شده است.در اواخر عصر منطقه‌سازی، [3] فرهنگ آلتین دپه به یک جامعه پیش شهری تبدیل شد و ویژگی‌های اواخر دوره کالکولیتیک مرحله سوم نمازگا (حدود 3200-2800 پ.م.) را برجسته کرد.دوران ادغام یا مرحله شهری BMAC، در عصر برنز میانه با مراکز شهری قابل توجهی که در پیمونت کپت داگ، مارگیانا و جنوب باختری در کنار مکان‌های گورستان‌های قابل توجه در جنوب غربی تاجیکستان توسعه یافتند، به اوج خود رسید.مکان های شهری کلیدی مانند Namazga Depe و Altyn Depe به طور قابل توجهی رشد کردند که نشان دهنده ساختارهای پیچیده اجتماعی است.به طور مشابه، الگوهای استقرار مارگیانا، به ویژه در گونور دپه و سایت‌های فاز کللی، منعکس‌کننده برنامه‌ریزی شهری و توسعه معماری پیچیده است و گونور به عنوان یک مرکز اصلی در منطقه در نظر گرفته می‌شود.فرهنگ مادی BMAC که با شیوه‌های کشاورزی، معماری تاریخی و مهارت‌های فلزکاری آن مشخص می‌شود، تمدن بسیار توسعه یافته را نشان می‌دهد.وجود مدل های حمل و نقل چرخ دار از ج.3000 سال قبل از میلاد در Altyn-Depe نشان دهنده یکی از اولین شواهد چنین فناوری در آسیای مرکزی است.تعاملات با فرهنگ‌های همسایه قابل توجه بود و شواهد باستان‌شناسی مبادلات تجاری و فرهنگی با تمدن دره سند، فلات ایران و فراتر از آن را نشان می‌دهد.این تعاملات نقش BMAC را در زمینه گسترده تر ماقبل تاریخ اوراسیا برجسته می کند.این مجموعه همچنین موضوع تئوری‌های مختلفی در مورد هندوایرانی‌ها بوده است و برخی از محققان معتقدند که BMAC می‌تواند نشان دهنده فرهنگ مادی این گروه‌ها باشد.این فرضیه با ادغام هندو-ایرانی زبانان از فرهنگ آندرونوو به BMAC پشتیبانی می شود، که به طور بالقوه منجر به توسعه زبان و فرهنگ پروتو-هندو-آریایی در این جامعه ترکیبی قبل از حرکت به سمت جنوب به شبه قاره هند می شود.
1500 BCE - 250 BCE
دوره باستان افغانستانornament
پادشاهی گاندارا
استوپا در پادشاهی گانهارا. ©HistoryMaps
1500 BCE Jan 1 00:01 - 535 BCE

پادشاهی گاندارا

Taxila, Pakistan
گندهارا، که در اطراف دره پیشاور و دره رود سوات متمرکز است، نفوذ فرهنگی خود را در سراسر رودخانه سند تا تاکسیلا در فلات پوتوهر، از غرب به دره های کابل و بامیان در افغانستان و به سمت شمال تا رشته کوه قراقورم گسترش داد.در قرن ششم قبل از میلاد، این کشور به عنوان یک قدرت امپراتوری مهم در شمال غربی جنوب آسیا ظاهر شد و دره کشمیر را در بر گرفت و بر ایالت های منطقه پنجاب مانند ککایاها، مادراکاس، اوسیناراس و شیویس فرمانروایی کرد.پادشاه پوکوساتی گاندارا، که در حدود سال 550 قبل از میلاد سلطنت می کرد، دست به سرمایه گذاری های توسعه طلبانه زد، به ویژه با شاه پرادیوتای آوانتی درگیر شد و موفق ظاهر شد.به دنبال این فتوحات، کوروش بزرگ امپراتوری هخامنشی ایران، پس از پیروزی‌هایش بر ماد، لیدیه و بابل، به گندهارا حمله کرد و آن را به امپراتوری خود ضمیمه کرد و به‌ویژه مناطق مرزی ماوراء سند در اطراف پیشاور را هدف قرار داد.با وجود این، محققانی مانند کایخسرو دانجی‌بوی ستنا پیشنهاد می‌کنند که پوکوساتی بر باقی‌مانده گندهارا و پنجاب غربی کنترل داشته است، که نشان‌دهنده کنترل دقیق منطقه در طول فتح هخامنشیان است.
عصر مادها در افغانستان
سرباز ایرانی مستقر در کاخ آپادانا در تخت جمشید، ایران. ©HistoryMaps
680 BCE Jan 1 - 550 BCE

عصر مادها در افغانستان

Fars Province, Iran
مادها، یک قوم ایرانی ، در حدود 700 سال قبل از میلاد وارد شدند و بر بیشتر مناطق باستانی افغانستان تسلط یافتند و نشانگر حضور اولیه اقوام ایرانی در منطقه بود.[4] مادها به عنوان یکی از اولین قبایلی که در فلات ایران امپراتوری ایجاد کردند، نفوذ قابل توجهی داشتند و در ابتدا بر ایرانیان در استان فارس در جنوب تسلط داشتند.کنترل آنها بر بخش‌هایی از افغانستان دوردست تا زمان ظهور کوروش کبیر، که امپراتوری ایران هخامنشی را پایه‌گذاری کرد، ادامه یافت، که نشان‌دهنده تغییر پویایی قدرت در این منطقه بود.
امپراتوری هخامنشی در افغانستان
پارسیان و مادها هخامنشی ©Johnny Shumate
550 BCE Jan 1 - 331 BCE

امپراتوری هخامنشی در افغانستان

Bactra, Afghanistan
پس از فتح آن توسط داریوش اول ایران، افغانستان در امپراتوری هخامنشی جذب شد و به ساتراپی هایی تقسیم شد که توسط ساتراپ ها اداره می شد.ساتراپی‌های کلیدی شامل آریا بود که تقریباً با استان هرات کنونی همسو می‌شد، که با رشته‌کوه‌ها و بیابان‌هایی که آن را از مناطق همجوار جدا می‌کند، هم‌حد بود، که بطلمیوس و استرابون به طور گسترده آن را مستند کرده‌اند.آراکوسیا، مربوط به نواحی اطراف قندهار، لشکرگاه و کویته مدرن، همسایه درانگیانا، پاروپامی‌ساده و گدروسیا است.ساکنان آن، آراچوسی‌های ایرانی یا آراچوتی، گمان می‌رود که با قبایل قومی پشتون، که از لحاظ تاریخی به آنها پکتیان گفته می‌شود، پیوند دارند.باختریانا، واقع در شمال هندوکش، غرب پامیر، و جنوب تیان شان با رود آمودریا که از غرب بلخ می گذرد، قلمرو مهم هخامنشیان بود.Sattagydia که توسط هرودوت به عنوان بخشی از ناحیه مالیاتی هفتم امپراتوری در کنار Gandārae، Dadicae و Aparytae توصیف شده است، احتمالاً در شرق کوه‌های سلیمان تا رودخانه سند، در نزدیکی بانو امروزی امتداد داشته است.گندهارا که با مناطق معاصر کابل، جلال آباد و پیشاور مطابقت دارد، دامنه گسترده امپراتوری را بیشتر مشخص کرد.
تهاجم مقدونی و امپراتوری سلوکیان در باختری
اسکندر کبیر ©Peter Connolly
امپراتوری هخامنشی به دست اسکندر مقدونی افتاد که منجر به عقب نشینی و در نهایت شکست آخرین فرمانروای آن، داریوش سوم شد.داریوش سوم که به بلخ پناه برد، توسط بسوس، نجیب باختری که پس از آن خود را اردشیر پنجم، فرمانروای ایران معرفی کرد، کشته شد.با این حال، بسوس نتوانست در برابر نیروهای اسکندر مقاومت کند و برای جلب حمایت به بلخ فرار کرد.تلاش‌های او زمانی که قبایل محلی او را به اسکندر سپردند، شکست خورد، اسکندر او را شکنجه و اعدام کرد تا خودکشی کند.اسکندر مقدونی پس از تسلط بر ایران ، به سمت شرق پیشروی کرد، جایی که با مقاومت قبایل کامبوجا، به ویژه آسپاسیوی و آساکنوی، در جریان تهاجم خود به مناطق شرقی افغانستان و پاکستان غربی روبرو شد.[5] کامبوجاها در منطقه هندوکش زندگی می‌کردند، منطقه‌ای که شاهد حاکمان مختلفی از جمله ماهاجاناپادای ودایی، پالی کاپیشی، هندو یونانی‌ها، کوشانی‌ها، گانداران تا پاریسستان بوده‌اند و در حال حاضر بین پاکستان و شرق افغانستان تقسیم شده است.با گذشت زمان، کامبوجاها در هویت‌های جدید جذب شدند، اگرچه برخی از قبایل امروزه هنوز نام اجدادی خود را حفظ کرده‌اند.پشتون های یوسف زی، کوم/کاموز نورستان، اشکون نورستان، یاشکون شینا دردها و کامبوج پنجاب نمونه هایی از گروه هایی هستند که میراث کامبوجا خود را حفظ کرده اند.علاوه بر این، نام کشور کامبوج از کامبوجا گرفته شده است.[6]اسکندر در سال 323 پیش از میلاد درگذشت و امپراتوری را بر جای گذاشت که به دلیل عدم یکپارچگی سیاسی، به دلیل تقسیم ژنرال‌هایش آن را بین خود تقسیم کردند.سلوکوس، یکی از فرماندهان سواره نظام اسکندر مقدونی، پس از مرگ اسکندر کنترل سرزمین های شرقی را به دست گرفت و سلسله سلوکیان را تأسیس کرد.علیرغم تمایل سربازان مقدونی برای بازگشت به یونان، سلوکوس بر تامین امنیت مرزهای شرقی خود تمرکز کرد.در قرن سوم پیش از میلاد، با هدف تقویت موقعیت و نفوذ خود در منطقه، یونانیان ایونی را در میان مناطق دیگر به بلخ منتقل کرد.امپراتوری مائوریا به رهبری چاندراگوپتا مائوریا هندوئیسم را بیشتر تثبیت کرد و بودیسم را به منطقه معرفی کرد و قصد داشت قلمروهای بیشتری از آسیای مرکزی را تصرف کند تا زمانی که با نیروهای محلی یونانی-باختری روبرو شد.گفته می شود که سلوکوس با واگذاری کنترل قلمرو جنوب هندوکش به مائوریاها پس از ازدواج مختلط و 500 فیل، با چاندراگوپتا به پیمان صلح دست یافت.میراث ملموس و ناملموس بودایی باستانی قابل توجه افغانستان از طریق یافته های باستان شناسی گسترده، از جمله بقایای مذهبی و هنری ثبت شده است.گفته می شود که آموزه های بودایی حتی در زمان زندگی بودا (563 - 483 ق. م) تا بلخ رسیده است، همانطور که توسط Husang Tsang ثبت شده است.
پادشاهی یونان-باختری
شهری یونانی-باختری در آسیای مرکزی. ©HistoryMaps
256 BCE Jan 1 - 120 BCE

پادشاهی یونان-باختری

Bactra, Afghanistan
منطقه باختری در اوایل سلطنت داریوش اول شاهد ورود مهاجران یونانی بود که جمعیت بارکا را به دلیل امتناع از تحویل قاتلان از سیرنائیکا به باختری تبعید کردند.[7] نفوذ یونان در این منطقه در زمان خشایارشا یکم گسترش یافت، که مشخصه آن جابجایی اجباری نوادگان کشیشان یونانی از نزدیک دیدیما در غرب آسیای صغیر به باختری، همراه با دیگر تبعیدیان یونانی و اسیران جنگی بود.در سال 328 قبل از میلاد، زمانی که اسکندر مقدونی باختری را فتح کرد، جوامع یونانی و زبان یونانی قبلاً در منطقه رواج داشت.[8]پادشاهی یونان-باختری که در سال 256 قبل از میلاد توسط دیودوت اول سوتر تأسیس شد، یک دولت یونانی هلنیستی در آسیای مرکزی و بخشی از مرزهای شرقی جهان هلنیستی بود.این پادشاهی که شامل افغانستان، ازبکستان، تاجیکستان، ترکمنستان، و بخش‌هایی از قزاقستان، ایران و پاکستان امروزی است، یکی از دورترین مناطق شرقی فرهنگ هلنیستی بود.نفوذ خود را به سمت شرق، احتمالاً تا مرزهای ایالت Qin در حدود 230 قبل از میلاد گسترش داد.شهرهای مهم پادشاهی، آی خانم و باکترا، به ثروت خود معروف بودند و خود باختری به عنوان "سرزمین هزار شهر طلایی" شناخته می شد.اوتیدموس که اصالتاً اهل مگنزیا بود، دیودوت دوم را در حدود 230 تا 220 پیش از میلاد سرنگون کرد و سلسله خود را در باختر تأسیس کرد و کنترل خود را تا سغدیانا گسترش داد.[9] سلطنت او با چالشی از سوی آنتیوخوس سوم فرمانروای سلوکی در حدود سال 210 پیش از میلاد مواجه شد که منجر به محاصره سه ساله در باکترا (بلخ امروزی) شد که با به رسمیت شناختن حکومت اوتیدموس توسط آنتیوخوس و پیشنهاد یک اتحاد زناشویی به پایان رسید.[10]پسر یوتیدموس، دیمیتریوس، در حدود سال 180 قبل از میلاد، پس از سقوط امپراتوری موریا، حمله بهشبه قاره هند را آغاز کرد.مورخان درباره انگیزه‌های او بحث می‌کنند، از حمایت از موریایی‌ها تا محافظت از بودیسم در برابر آزار و شکنجه‌های ادعایی شونگاها.لشکرکشی دمتریوس، که ممکن است به پاتالی پوترا (پاتنای امروزی) رسیده باشد، زمینه را برای پادشاهی هندو-یونانی فراهم آورد که تقریباً تا سال 10 پس از میلاد ادامه یافت.این دوره شاهد شکوفایی بودیسم و ​​تلفیق فرهنگی یونانی-بودیسم بود، به ویژه در زمان پادشاه مناندر اول.در حدود 170 پیش از میلاد، اوکراتیدس، احتمالاً یک ژنرال یا متحد سلوکی، سلسله یوتیدمی را در باختری سرنگون کرد.یک پادشاه هندی، به احتمال زیاد دمتریوس دوم، تلاش کرد تا باختری را پس بگیرد اما شکست خورد.اوکراتید سپس فرمانروایی خود را به شمال غربی هند گسترش داد تا اینکه توسط مناندر اول دفع شد. شکست اوکراتید از پادشاه اشکانی، میتریدات یکم، که احتمالاً با حامیان اوتیدمی متحد بود، موقعیت او را تضعیف کرد.در سال 138 قبل از میلاد، میتریدات یکم کنترل خود را به منطقه سند گسترش داد، اما مرگ او در سال 136 قبل از میلاد، این قلمرو را آسیب پذیر کرد و در نهایت منجر به حکومت هلیوکلس اول بر سرزمین های باقی مانده شد.این دوره نشانه افول باختری بود و آن را در معرض تهاجمات عشایری قرار داد.
250 BCE - 563
دوره کلاسیک افغانستانornament
پادشاهی هند و یونان
مجسمه بودا به سبک هندو-یونانی در داخل یک معبد بودایی. ©HistoryMaps
200 BCE Jan 1 - 10

پادشاهی هند و یونان

Bagram, Afghanistan
پادشاهی هندو-یونانی که تقریباً از 200 پیش از میلاد تا 10 پس از میلاد وجود داشت، بخش هایی از افغانستان امروزی، پاکستان و شمال غربی هند را در بر می گرفت.این کشور با حمله دیمیتریوس پادشاه یونانی-باختری بهشبه قاره هند و بعداً اوکراتیدس به دنبال آن شکل گرفت.این پادشاهی متعلق به دوران هلنیستی، که به عنوان پادشاهی یاوانا نیز شناخته می‌شود، دارای ترکیبی از فرهنگ‌های یونانی و هندی بود که توسط سکه‌ها، زبان و بقایای باستان‌شناسی نشان می‌دهد.این پادشاهی شامل سیاست‌های سلسله‌ای مختلف با پایتخت‌هایی در مناطقی مانند تاکسیلا (در پنجاب امروزی)، پوشکالاواتی و ساگالا بود که نشان‌دهنده حضور گسترده یونانی در این منطقه است.هندو-یونانی ها به دلیل ادغام عناصر یونانی و هندی، تأثیر قابل توجهی بر هنر از طریق تأثیرات یونانی-بودایی و احتمالاً تشکیل یک قومیت ترکیبی در میان طبقات حاکم مشهور بودند.مناندر اول، برجسته‌ترین پادشاه هندو-یونانی، پایتخت خود را در ساگالا (سیالکوت کنونی) قرار داد.پس از مرگ او، سرزمین های هندو-یونانی تکه تکه شد و نفوذ آنها کاهش یافت و پادشاهی ها و جمهوری های محلی را به وجود آورد.هندو-یونانیان با تهاجمات هند-سکاها مواجه شدند و در نهایت توسط هند-سکاها، هند و اشکانی ها و کوشانی ها جذب یا آواره شدند، و جمعیت یونانی احتمالاً تا اواخر سال 415 پس از میلاد تحت ساتراپ های غربی در منطقه باقی ماندند.
هند و سکاها در افغانستان
جنگجوی ساکا، دشمن یوئژی. ©HistoryMaps
150 BCE Jan 1 - 400

هند و سکاها در افغانستان

Bactra, Afghanistan
هند-سکاها یا هند-سکاها، عشایر سکاهای ایرانی بودند که از اواسط قرن دوم پیش از میلاد تا قرن چهارم پس از میلاد از آسیای مرکزی به شمال غربیشبه قاره هند (افغانستان، پاکستان و شمال هند کنونی) مهاجرت کردند.مائوس (موگا)، اولین پادشاه ساکا در هند در قرن اول پیش از میلاد، حکومت خود را در گاندهارا، دره سند و فراتر از آن برقرار کرد و هندو یونانیان را در میان دیگران تسخیر کرد.هند و سکاها بعداً تحت سلطه امپراتوری کوشانی قرار گرفتند که توسط رهبرانی مانند کوجولا کادفیس یا کانیشکا اداره می شد، اما همچنان به اداره مناطق خاصی به عنوان ساتراپی، معروف به ساتراپ های شمالی و غربی ادامه دادند.حکومت آنها در قرن دوم بعد از میلاد پس از شکست از امپراتور ساتاواهانا، گوتامی پوترا ساتاکارنی، شروع به زوال کرد.حضور هند و سکاها در شمال غربی با شکست آخرین ساتراپ غربی، رودراسیمها سوم، توسط امپراتور گوپتا چاندراگوپتا دوم در سال 395 پس از میلاد به پایان رسید.تهاجم هند و سکاها دوره تاریخی مهمی را رقم زد و بر مناطقی از جمله باختر، کابل، شبه قاره هند تأثیر گذاشت و نفوذ خود را به روم و پارت نیز گسترش داد.فرمانروایان اولیه این پادشاهی شامل مائوس (حدود 60-85 قبل از میلاد) و وونونز (حدود 75 تا 65 پیش از میلاد) بودند که توسط مورخان باستانی مانند آریان و کلودیوس بطلمیوس که به شیوه زندگی چادرنشینی ساکاها توجه داشتند، مستند شده است.
حمله عشایری Yuezhi به باکتریا
حمله عشایری Yuezhi به باکتریا. ©HistoryMaps
132 BCE Jan 1

حمله عشایری Yuezhi به باکتریا

Bactra, Afghanistan
Yuezhi، که در اصل از کریدور Hexi در نزدیکی امپراتوری هان بودند، توسط Xiongnu در حدود 176 قبل از میلاد آواره شدند و به دنبال جابجایی های بعدی توسط Wusun به سمت غرب مهاجرت کردند.در سال 132 قبل از میلاد، آنها به سمت جنوب رودخانه اکسوس حرکت کردند و عشایر ساکاستان را آواره کردند.[11] دیدار ژانگ کیان، دیپلمات هان در سال 126 قبل از میلاد، سکونت یوئژی ها در شمال اکسوس و کنترل بر باخترها را نشان داد، که نشان دهنده قدرت نظامی قابل توجه آنها بود، که در تضاد با نیروهای یونانی-باختری متشکل از 10000 سوار به فرماندهی اوتیدموس اول در سال 208 قبل از میلاد بود.[12] ژانگ کیان باختری را با یک سیستم سیاسی از بین رفته اما زیرساخت شهری دست نخورده توصیف کرد.یوئژی در حدود سال 120 قبل از میلاد به باختری گسترش یافت که توسط تهاجمات ووسون و جابجایی قبایل سکاها به سمتهند هدایت شد.این امر منجر به تأسیس هند و سکاها شد.هلیوکلس، با حرکت به دره کابل، آخرین پادشاه یونانی-باختری شد، با نوادگانی که پادشاهی هندو-یونانی را تا حدود سال 70 قبل از میلاد ادامه دادند، زمانی که حملات یوئژی به حکومت هرمئوس در Paropamisadae پایان داد.اقامت یوئژی ها در باختری بیش از یک قرن به طول انجامید و در طی آن جنبه هایی از فرهنگ هلنیستی مانند الفبای یونانی برای زبان درباری ایرانی بعدی خود را پذیرفتند و سکه هایی به سبک یونانی-باختری ضرب کردند.در سال 12 قبل از میلاد، آنها به سمت شمال هند پیشروی کردند و امپراتوری کوشان را تأسیس کردند.
پادشاهی سورن هند و اشکانی
نمایش هنرمند صومعه باستانی بودایی تخت بهی که توسط هند و اشکانیان در خیبر پختونخوا، پاکستان ساخته شده است. ©HistoryMaps
19 Jan 1 - 226

پادشاهی سورن هند و اشکانی

Kabul, Afghanistan
پادشاهی هند و اشکانی که توسط گوندوفارها در حدود سال 19 پس از میلاد تأسیس شد، تقریباً تا سال 226 پس از میلاد رونق داشت و شرق ایران ، بخش‌هایی از افغانستان و شمال غربی شبه قاره هند را پوشش می‌داد.این پادشاهی که به طور بالقوه به خانه سورن مرتبط است، توسط برخی به عنوان "پادشاهی سورن" نیز شناخته می شود.[13] گوندوفارها استقلال خود را از امپراتوری اشکانی اعلام کردند و قلمرو خود را با تسخیر سرزمین‌هایی از هند-سکاها و هندو-یونانیان گسترش دادند، اگرچه بعداً با تهاجمات کوشانی از وسعت آن کاسته شد.هند و اشکانیان توانستند تا حدود 224/5 پس از میلاد که توسط امپراتوری ساسانی فتح شدند، کنترل مناطقی مانند ساکاستان را حفظ کنند.[14]گوندوفار یکم که احتمالاً اهل سیستان است و وابسته به آپراکاراجا یا یکی از دست نشاندگان آن بود، در حدود 20 تا 10 پیش از میلاد قلمرو خود را به قلمروهای هند و سکایی سابق گسترش داد و آراکوسیا، سیستان، سند، پنجاب و دره کابل را در بر گرفت.امپراتوری او یک فدراسیون سست از حاکمان کوچکتر، از جمله آپراکاراها و ساتراپ های هند و سکایی بود که به برتری او اذعان داشتند.پس از مرگ گوندوفارس اول، امپراتوری تکه تکه شد.جانشینان برجسته عبارتند از گوندوفارس دوم (سارپدون ها)، و آبداگاس، برادرزاده گوندوفارس، که بر پنجاب و احتمالا سیستان حکومت می کرد.این پادشاهی شاهد یک سری پادشاهان جزئی و تقسیمات داخلی بود که مناطقی از اواسط قرن اول میلادی به تدریج توسط کوشانی ها جذب شدند.هند و اشکانیان برخی از مناطق را تا سقوط امپراتوری اشکانی به امپراتوری ساسانیان در حدود سال 230 پس از میلاد حفظ کردند.فتح توران و سكستان توسط ساسانيان در حدود سال 230 ميلادي، پايان حكومت هند و اشكاني بود، چنانكه طبري آن را ثبت كرده است.
امپراتوری کوشان
این دوره که با «پکس کوشانا» مشخص شد، مبادلات تجاری و فرهنگی را تسهیل کرد، از جمله حفظ جاده ای از گاندارا به چین، و گسترش بودیسم ماهایانا را تقویت کرد. ©HistoryMaps
30 Jan 1 - 375

امپراتوری کوشان

Peshawar, Pakistan
امپراتوری کوشان که توسط یوئژی ها در منطقه باختری در اوایل قرن اول میلادی تأسیس شد، از آسیای مرکزی تا شمال غربی هند تحت فرمان امپراتور کوجولا کادفیس گسترش یافت.این امپراتوری در اوج خود، مناطقی را در بر می گرفت که اکنون بخشی از تاجیکستان، ازبکستان، افغانستان، پاکستان و شمال هند است.کوشانی‌ها که احتمالاً شاخه‌ای از کنفدراسیون یوئژی با ریشه‌های احتمالی توچاری هستند، [15] از شمال غربیچین به باختر مهاجرت کردند و عناصر یونانی، هندو ، بودایی و زرتشتی را در فرهنگ خود ادغام کردند.Kujula Kadphises، بنیانگذار این سلسله، سنت های فرهنگی یونانی-باختری را پذیرفت و یک هندو شیوی بود.جانشینان او، ویما کادفیس و واسودووا دوم نیز از هندوئیسم حمایت کردند، در حالی که بودیسم تحت حکومت آنها شکوفا شد، به ویژه با حمایت امپراتور کانیشکا از گسترش آن به آسیای مرکزی و چین.این دوره که با «پکس کوشانا» مشخص شد، مبادلات تجاری و فرهنگی را تسهیل کرد، از جمله حفظ جاده ای از گاندارا به چین، و گسترش بودیسم ماهایانا را تقویت کرد.[16]کوشانی ها با امپراتوری روم، ایران ساسانی ، امپراتوری آکسومیت و چین هان روابط دیپلماتیک برقرار کردند و امپراتوری کوشانی را به عنوان یک پل تجاری و فرهنگی حیاتی قرار دادند.علیرغم اهمیت آن، بسیاری از تاریخ امپراتوری از متون خارجی، به ویژه گزارش های چینی، شناخته شده است، زیرا آنها برای اهداف اداری از زبان یونانی به زبان باختری منتقل شدند.تکه تکه شدن در قرن سوم منجر به ایجاد پادشاهی های نیمه مستقلی شد که در برابر حملات ساسانی به سمت غرب آسیب پذیر بودند و پادشاهی کوشانو-ساسانی را در مناطقی مانند سغدیانا، باختری و گندهارا تشکیل دادند.قرن چهارم تحت فشار بیشتر امپراتوری گوپتا بود و در نهایت قلمرو کوشانی و کوشانو-ساسانیان تسلیم تهاجمات کیداریت ها و هفتالی ها شدند.
پادشاهی کوشانو ساسانیان
پادشاهی کوشانو ساسانیان ©HistoryMaps
230 Jan 1 - 362

پادشاهی کوشانو ساسانیان

Bactra, Afghanistan
پادشاهی کوشانو-ساسانی که به نام هندو ساسانیان نیز شناخته می‌شود، در قرن سوم و چهارم توسط امپراتوری ساسانی در سرزمین‌های سغد، باختر و گندهارا که قبلا بخشی از امپراتوری رو به زوال کوشان بودند، تأسیس شد.پس از فتوحات خود در حدود سال 225 پس از میلاد، والیان منصوب ساسانیان لقب کوشانشاه یا "پادشاه کوشانی ها" را به خود گرفتند و حکومت خود را با ضرب سکه های متمایز نشان دادند.این دوره اغلب به عنوان یک "فرع پادشاهی" در امپراتوری ساسانی گسترده تر دیده می شود که تا حدود 360-370 پس از میلاد تا حدودی خودمختاری را حفظ کرده است.کوشانو-ساسانیان در نهایت با شکست کیداری ها مواجه شدند که منجر به از دست دادن سرزمین های قابل توجهی شد.بقایای قلمرو آنها دوباره جذب امپراتوری ساسانیان شد.متعاقباً، کیداریت ها توسط هفتالی ها، که به آلچون هون ها نیز معروف هستند، سرنگون شدند، که کنترل خود را به باختری، گاندارا و حتی مرکز هند گسترش دادند.این جانشینی فرمانروایان با سلسله های ترک شاهی و سپس هندو شاهی ادامه یافت تا اینکه فتح مسلمانان به مناطق شمال غربیهند رسید.
عصر ساسانیان در افغانستان
امپراتور ساسانی ©HistoryMaps
230 Jan 1 - 650

عصر ساسانیان در افغانستان

Bactra, Afghanistan
در قرن سوم پس از میلاد، تکه تکه شدن امپراتوری کوشان به تشکیل دولت های نیمه مستقل منجر شد که در برابر امپراتوری در حال گسترش ساسانیان (224-561 میلادی) آسیب پذیر بودند، که تا سال 300 پس از میلاد، افغانستان را ضمیمه کرده بود و کوشانشاهان را به عنوان حاکمان دست نشانده تأسیس کرد.با این حال، کنترل ساسانیان توسط قبایل آسیای مرکزی به چالش کشیده شد و باعث بی ثباتی و جنگ در منطقه شد.از هم پاشیدگی دفاع کوشانی و ساسانی راه را برای تهاجمات شیونی ها/هون ها از قرن چهارم به بعد هموار کرد.قابل ذکر است که هفتالی ها در قرن پنجم از آسیای مرکزی بیرون آمدند و باکتیا را فتح کردند و تهدیدی قابل توجه برای ایران بودند و در نهایت آخرین موجودات کوشانی را سرنگون کردند.تسلط هفتالیت ها حدود یک قرن به طول انجامید که مشخصه آن درگیری مداوم با ساسانیان بود که نفوذ اسمی بر منطقه را حفظ کردند.در اواسط قرن ششم، هفتالی ها در مناطق شمال آمودریا توسط گوکتورک ها با شکست مواجه شدند و ساسانیان در جنوب رودخانه بر آنها غلبه کردند.گوکترک ها به رهبری حاکم سیجین، در نبردهای چاچ (تاشکند) و بخارا، پیروزی هایی را در برابر هفتالی ها به دست آوردند که تغییر قابل توجهی در پویایی قدرت منطقه نشان داد.
کیداریت ها
جنگجو کیداریت در باختری. ©HistoryMaps
359 Jan 1

کیداریت ها

Bactra, Afghanistan
کیداریت ها سلسله ای بودند که در قرن چهارم و پنجم میلادی بر باختری و بخش های مجاور آسیای مرکزی و جنوب آسیا حکومت می کردند.کیداریت ها به مجموعه ای از مردمان تعلق داشتند که در هند به طور جمعی به نام هونا و در اروپا به عنوان Chionites شناخته می شوند و حتی ممکن است به عنوان یکسان با Chionites در نظر گرفته شوند.قبایل هونا/ژیونیت اغلب، هرچند بحث برانگیز، با هون هایی که در دوره ای مشابه به اروپای شرقی حمله کردند، مرتبط هستند.کیداریت ها به نام کیدارا یکی از حاکمان اصلی آنها نامگذاری شدند.به نظر می رسد کیداریت ها بخشی از گروه هونا بوده اند که در منابع لاتین به عنوان "Kermichiones" (از Karmir Xyon ایرانی) یا "Red Huna" شناخته می شود.کیداریت ها اولین ایالت از چهار ایالت بزرگ ژیونی/هونا را در آسیای مرکزی تأسیس کردند و به دنبال آن آلچون، هفتالی ها و نزاک قرار گرفتند.در سال‌های 360 تا 370 میلادی، پادشاهی کیداری در مناطق آسیای مرکزی که قبلاً توسط امپراتوری ساسانیان اداره می‌شد، تأسیس شد و جایگزین کوشانو-ساسانیان در باختر شد.پس از آن، امپراتوری ساسانی تقریباً در مرو متوقف شد.سپس، حدود 390-410 پس از میلاد، کیداریت ها به شمال غربیهند حمله کردند، جایی که آنها جایگزین بقایای امپراتوری کوشان در منطقه پنجاب شدند.کیدریان پایتخت خود را در سمرقند مستقر کردند، جایی که در مرکز شبکه های تجاری آسیای مرکزی و در ارتباط نزدیک با سغدیان قرار داشتند.کیداریت‌ها بر خلاف تصور وحشیانی که به‌وسیله روایت‌های پارسی به دست می‌آیند، مدیریت قدرتمندی داشتند و مالیات‌ها را افزایش می‌دادند و به نحو مؤثری قلمروهای خود را مدیریت می‌کردند.
امپراتوری هفتالیت
هفتالیت ها در افغانستان ©HistoryMaps
450 Jan 1 - 560

امپراتوری هفتالیت

Bactra, Afghanistan
هفتالی ها، که اغلب به عنوان هون های سفید شناخته می شوند، مردمی از آسیای مرکزی بودند که از قرن پنجم تا هشتم میلادی شکوفا شدند و بخش قابل توجهی از هون های ایران را تشکیل می دادند.امپراتوری آنها، معروف به هفتالیت های امپراتوری، بین سال های 450 تا 560 میلادی بسیار قدرتمند بود و از باختر در سراسر حوضه تاریم تا سغد و جنوب از طریق افغانستان امتداد داشت.با وجود گسترش آنها، آنها از هندوکش عبور نکردند و آنها را از آلچون هون ها متمایز کرد.این دوره با پیروزی هایی مانند بر کیداری ها و گسترش به مناطق مختلف تا شکست آنها توسط اتحاد خاقانات اول ترک و امپراتوری ساسانی در حدود سال 560 میلادی مشخص شد.پس از شکست، هفتالیان موفق شدند تا زمان ظهور توخارا یابغوها در سال 625 میلادی، در توخارستان، تحت فرمانروایی ترکان غربی و ساسانیان، حکومت‌هایی ایجاد کنند.پایتخت آنها احتمالا قندوز بود که در جنوب ازبکستان و شمال افغانستان امروزی قرار دارد.علیرغم شکست آنها در سال 560 میلادی، هفتالی ها به ایفای نقش خود در منطقه ادامه دادند و در مناطقی مانند دره زرافشان و کابل و سایر مناطق حضور داشتند.فروپاشی امپراتوری هفتالیتی در اواسط قرن ششم منجر به تقسیم آنها به شاه نشین ها شد.این دوران شاهد نبردهای مهمی بود، از جمله شکست قابل توجه در نبرد گل زریون در برابر اتحاد ترک و ساسانی.علیرغم شکست های اولیه، از جمله تغییرات رهبری و چالش های ساسانیان و ترک ها، حضور هفتالی ها به اشکال مختلف در سراسر منطقه ادامه یافت.تاریخ آنها با جدایی خاقانات ترک غربی و درگیری های بعدی با ساسانیان پیچیدگی های بیشتری را شاهد بود.در اواخر قرن ششم، قلمروهای هفتالیتی شروع به سقوط به دست ترکها کردند، که در سال 625 پس از میلاد، سلسله توخارا یابغوس به اوج رسید و مرحله جدیدی را در چشم انداز سیاسی منطقه رقم زد.این گذار، عصر ترک شاهیان و زونبیل ها را آغاز کرد و میراث حکومت ترک ها را در آسیای مرکزی گسترش داد و تاریخ منطقه را تا قرن نهم پس از میلاد تحت تأثیر قرار داد.
565 - 1504
قرون وسطی در افغانستانornament
فتوحات مسلمانان در افغانستان
فتوحات مسلمانان در افغانستان ©HistoryMaps
گسترش مسلمانان عرب به افغانستان پس از نبرد نهاوند در سال 642 پس از میلاد آغاز شد که نشان دهنده آغاز فتح مسلمانان بر منطقه بود.این دوره به قرون 10 تا 12 در زمان سلسله های غزنوی و غوری ادامه یافت که در اسلامی سازی کامل افغانستان نقش اساسی داشتند.فتوحات اولیه در قرن هفتم مناطق زرتشتی را در خراسان و سیستان هدف قرار داد و شهرهای مهمی مانند بلخ در سال 705 میلادی تسلیم شد.قبل از این فتوحات، مناطق شرقی افغانستان عمیقاً تحت تأثیر ادیانهندی ، عمدتاً بودیسم و ​​هندوئیسم بود که در برابر پیشرفت مسلمانان با مقاومت روبرو بودند.اگرچه خلافت اموی توانست کنترل اسمی بر منطقه برقرار کند، اما تغییرات واقعی با غزنویان رخ داد که عملاً قدرت شاهیان هندو را در کابل کاهش دادند.گسترش اسلام در مناطق مختلف با تغییرات قابل توجهی مانند آنچه در بامیان در اواخر قرن هشتم رخ داد، شاهد تغییراتی بود.با این حال، تا زمان تهاجم غزنویان بود که مناطقی مانند غور اسلام را پذیرفتند و این نشان دهنده پایان تلاش اعراب برای کنترل مستقیم منطقه بود.ورود پشتون‌ها که از کوه‌های سلیمان در طول قرن‌های 16 و 17 مهاجرت کردند، تغییری اساسی در چشم‌انداز جمعیتی و مذهبی ایجاد کرد، زیرا آنها بر جمعیت‌های بومی از جمله تاجیک‌ها، هزاره‌ها و نورستانی‌ها پیشی گرفتند.نورستان که زمانی به دلیل اعمال غیر اسلامی خود به نام کافرستان شناخته می شد، مذهب شرک آلود مبتنی بر هندو را تا زمان تغییر اجباری خود در زمان امیر عبدالرحمن خان در 1895-1896 میلادی حفظ کرد.[17] این دوره از فتوحات و دگرگونی های فرهنگی به طور قابل توجهی ترکیب مذهبی و قومی افغانستان را شکل داد که منجر به اکثریت اسلامی کنونی آن شد.
ترک شاهی
قلعه بالاحصار، در غرب کابل، ابتدا در حدود قرن پنجم پس از میلاد ساخته شد ©HistoryMaps
665 Jan 1 - 822

ترک شاهی

Kabul, Afghanistan
شاهیان ترک، سلسله‌ای که احتمالاً از ترک‌های غربی بوده‌اند، با منشأ ترکی-هفتالیتی، هفتالیتی یا احتمالاً قومی خلج، بین قرن‌های هفتم و نهم میلادی از کابل و کاپیسا تاگندهارا حکومت کردند.تحت رهبری حاکم ترک غربی تانگ یابغو قاغان، ترکها از هندو-کوش گذشتند و گندهارا تا رود سند را در حدود سال 625 پس از میلاد اشغال کردند.قلمرو ترک شاهی از کاپیسی تا گندهارا وسعت داشت و در مقطعی، یک شاخه ترک در زابلستان مستقل شد.گندهارا که از شرق با پادشاهی‌های کشمیر و کناوج هم مرز بود، اودابهنداپورا را به عنوان پایتخت خود داشت که احتمالاً به عنوان پایتخت زمستانی در کنار نقش کابل به عنوان پایتخت تابستانی عمل می‌کرد.زائرکره‌ای هوی چائو که بین سال‌های 723 تا 729 پس از میلاد از آن بازدید کرد، ثبت کرد که این مناطق تحت فرمانروایی پادشاهان ترک بوده است.شاهیان ترک که در دوره‌ای پس از سقوط امپراتوری ساسانی به دست خلافت راشدون ظهور کردند، احتمالاً شاخه‌ای از ترک‌های غربی بودند که از ماوراءالنهر به باختر و منطقه هندو-کوش از دهه 560 گسترش یافتند و در نهایت جایگزین هون‌های نزاک، آخرین هون‌های منطقه شدند. فرمانروایان باختری از تبار Xwn یا Huna.مقاومت این سلسله در برابر گسترش خلافت عباسی به سمت شرق تا زمان شکست آنها توسط صفاریان ایرانی در قرن نهم میلادی، بیش از 250 سال به طول انجامید.کابلستان که در مقاطع مختلف زابلستان و گنداره را در بر می گرفت، به عنوان مرکز ترک شاهی عمل می کرد.زمینهدر سال 653 پس از میلاد، سلسله تانگ، غار ایلچی، آخرین فرمانروای نزاک را به عنوان پادشاه جیبین ثبت کرد.در سال 661 پس از میلاد، او در آن سال قرارداد صلحی با اعراب امضا کرد.با این حال، در سال های 664-665 پس از میلاد، این منطقه توسط عبدالرحمن بن سموره هدف قرار گرفت که هدفش بازپس گیری مناطق از دست رفته در طول جنگ های خلافت بود.مجموعه ای از حوادث به طور قابل توجهی نزاک ها را تضعیف کرد و حاکم آنها به اسلام گروید و در امان ماند.در حدود سال 666/667 میلادی، رهبری نزاک در ابتدا در زابلستان و بعداً در کابلستان و گندهارا جایگزین ترک شاهیان شد.هویت قومی ترک شاهیان مورد بحث است و این اصطلاح ممکن است گمراه کننده باشد.از حدود سال 658 پس از میلاد، شاهیان ترک، همراه با سایر ترک‌های غربی، اسماً تحت الحمایه سلسله تانگچین بودند.سوابق چینی، به ویژه سفو یوانگوی، ترکان کابل را به عنوان دست نشانده یبغوهای توخارستان توصیف می کند که به خاندان تانگ وفاداری می کردند.در سال 718 میلادی، پولو، برادر کوچکتر توخارا یابگو پانتو نیلی، به دربار تانگ در شیان گزارش داد.او قدرت نظامی در توخارستان را شرح داد و خاطرنشان کرد که «دویست و دوازده پادشاهی، فرمانداران و بخشداران» به اقتدار یبغوس اذعان داشتند.این امر شامل فرماندهی دویست هزار سرباز و اسب پادشاه زابل نیز می‌شود، به همین ترتیب برای پادشاه کابل، به دوران پدربزرگشان بازمی‌گردد.مقاومت در برابر گسترش اعرابتحت رهبری برها تگین، شاهیان ترک در حدود سال 665 پس از میلاد، یک ضد حمله موفقیت آمیز را آغاز کردند و پس از جایگزینی عبدالرحمن بن سموره به عنوان فرماندار سیستان، مناطقی تا آراخوسیا و قندهار را از اعراب پس گرفتند.پس از آن، پایتخت از کاپیسا به کابل منتقل شد.تهاجمات مجدد اعراب در سالهای 671 و 673 پس از میلاد تحت حاکمیت والیان جدید با مقاومت روبرو شد که منجر به یک معاهده صلح شد که کنترل شاهان بر کابل و زابل را به رسمیت شناخت.تلاش اعراب برای تصرف کابل و زابلستان در سال 683 میلادی خنثی شد و خسارات قابل توجه اعراب را به دنبال داشت.علیرغم از دست دادن کوتاه مدت کنترل بر اعراب بین سالهای 684 تا 685 میلادی، شاهیان مقاومت نشان دادند.تلاش اعراب در سال 700 پس از میلاد به یک معاهده صلح و شورش داخلی در صفوف امویان ختم شد.در سال 710 پس از میلاد، تگین شاه، پسر برها، همانطور که در وقایع نگاری چینی نشان می‌دهد، دوباره کنترل زابلستان را به دست گرفت، که نشان‌دهنده دوره‌ای از نوسانات وابستگی سیاسی و مقاومت در برابر کنترل اعراب بود.از سال 711 پس از میلاد، شاهیان با لشکرکشی های محمد بن قاسم، با ایجاد یک استان سند تحت کنترل امویان و بعداً تحت کنترل عباسیان تا مولتان، با یک چالش پایدار تا سال 854 میلادی مواجه شدند.افول و سقوطدر سال 739 پس از میلاد، تگین شاه به نفع پسرش فرومو کسارو، که مبارزه با نیروهای عرب را با موفقیت ظاهری ادامه داد، از سلطنت کناره‌گیری کرد.در سال 745 پس از میلاد، پسر فرومو کسارو، بو فوژون، به سلطنت رسید و در کتاب قدیمی تانگ به رسمیت شناخته شد و یک عنوان نظامی از سلسله تانگ به دست آورد، که نشان دهنده یک اتحاد استراتژیک علیه گسترش قلمروهای اسلامی است.عقب نشینی چینی ها در حدود سال 760 میلادی، به دنبال شکست آنها در نبرد تالاس در سال 751 پس از میلاد و شورش آن لوشان، موقعیت ژئوپلیتیک ترک شاهیان را کاهش داد.در حدود سالهای 775 تا 785 پس از میلاد، یک فرمانروای ترک شاهی به درخواست خلیفه عباسی المهدی برای بیعت تسلیم شد.این درگیری تا قرن نهم ادامه یافت و شاهیان ترک به رهبری پتی دومی از فرصتی که در جنگ داخلی بزرگ عباسی (819-811 پس از میلاد) برای حمله به خراسان ایجاد شد، استفاده کردند.با این حال، پیشروی آنها در حدود 814/815 پس از میلاد محدود شد، هنگامی که نیروهای خلیفه عباسی المأمون آنها را شکست دادند و به گندهارا فشار آوردند.این شکست فرمانروای ترک شاهی را وادار کرد که مسلمان شود و سالانه خراج قابل توجهی بپردازد و بت ارزشمندی را به عباسیان واگذار کند.ضربه نهایی در حدود سال 822 پس از میلاد زمانی وارد شد که آخرین فرمانروای ترک شاهی، لاگاتورمان، احتمالاً پسر پاتی دومی، توسط وزیر برهمن خود، کالار، خلع شد.این امر آغازگر دوران سلسله شاهی هندو با پایتخت آن کابل بود.در همین حال، در جنوب، زونبیل ها به مقاومت در برابر تجاوزات مسلمانان ادامه دادند تا اینکه در سال 870 میلادی در برابر حمله صفاریان تسلیم شدند.
امپراتوری سامانیان
این امپراتوری که توسط چهار برادر به نام‌های نوح، احمد، یحیی و الیاس در دوران سلطنت عباسیان تأسیس شد، توسط اسماعیل سامانی (892-907) متحد شد. ©HistoryMaps
819 Jan 1 - 999

امپراتوری سامانیان

Samarkand, Uzbekistan
امپراتوری سامانیان، منشأ دهقانی ایرانی و مذهب مسلمان سنی، از سال 819 تا 999 رشد کرد و مرکز آن در خراسان و ماوراءالنهر بود و در اوج خود ایران و آسیای مرکزی را در بر می گرفت.این امپراتوری که توسط چهار برادر - نوح، احمد، یحیی و الیاس - تحت فرمانروایی عباسیان تأسیس شد، توسط اسماعیل سامانی (892-907) متحد شد و هم پایان نظام فئودالی آن و هم اعلام استقلال آن از عباسیان بود.با این حال، در سال 945، امپراتوری شاهد بود که حکومت خود تحت کنترل بردگان نظامی ترک قرار گرفت و خانواده سامانیان فقط قدرت نمادین خود را حفظ کردند.امپراتوری سامانی که به دلیل نقشش در اینترمتزو ایرانیان مهم بود، در ادغام فرهنگ و زبان فارسی در جهان اسلام نقش اساسی داشت و زمینه را برای ترکیب فرهنگی ترک و ایرانی فراهم کرد.سامانیان از حامیان برجسته هنر و علوم بودند و مشاغل بزرگانی چون رودکی، فردوسی و ابن سینا را پرورش دادند و بخارا را به رقیب فرهنگی بغداد ارتقا دادند.حاكميت آنها با احياي فرهنگ و زبان فارسي بيشتر از هم عصرانشان آل بويه و صفاريان مشخص شده است، در حالي كه هنوز زبان عربي را براي مقاصد علمي و مذهبي به كار مي برند.سامانیان به میراث ساسانی خود می بالیدند و به گونه ای معروف که هویت و زبان پارسی خود را در قلمرو خود مطرح می کردند.
قانون سافاری
حکومت صفاریان در افغانستان ©HistoryMaps
861 Jan 1 - 1002

قانون سافاری

Zaranj, Afghanistan
سلسله صفاریان، ایرانیان شرقی، از سال 861 تا 1002 بر بخش‌هایی از ایران ، خراسان بزرگ و شرق مکران حکومت کردند.آنها در دوران فتح پس از اسلام، یکی از اولین سلسله های بومی ایرانی بودند که نشان دهنده اینترمزو ایرانی بودند.او توسط یعقوب بن لیث صفار، متولد 840 در کارنین، نزدیک افغانستان امروزی، تأسیس شد، او از مسگری به یک فرمانده جنگ تبدیل شد، سیستان را تصرف کرد و دامنه خود را در سراسر ایران، افغانستان، و پاکستان ، تاجیکستان و پاکستان گسترش داد. ازبکستانصفاریان از پایتخت خود، زرنج، به شدت گسترش یافتند و سلسله طاهریان را سرنگون کردند و خراسان را تا سال 873 ضمیمه کردند.افول و سقوطبا وجود این فتوحات، خلافت عباسی یعقوب را به عنوان والی سیستان، فارس و کرمان به رسمیت شناخت و صفاریان حتی پیشنهادهایی برای مناصب کلیدی در بغداد دریافت کردند.فتوحات یعقوب شامل دره کابل، سند، توچارستان، مکران، کرمان، فارس و خراسان بود که پیش از شکست عباسیان تقریباً به بغداد رسید.پس از مرگ یعقوب، انحطاط سلسله شتاب گرفت.برادر و جانشین او عمرو بن لیث در جنگ بلخ توسط اسماعیل سامانی در سال 900 شکست خورد که منجر به از دست دادن خراسان شد و قلمرو صفاریان را به فارس، کرمان و سیستان کاهش داد.طاهر بن محمد بن عمرو سلسله (901-908) را در مبارزه با عباسیان بر سر فارس رهبری کرد.جنگ داخلی در سال 908 که طاهر و رقیب اللیث ب.علی در سیستان سلسله را بیشتر تضعیف کرد.متعاقباً والی فارس به عباسیان پیوست و سامانیان تا سال 912 صفاریان را از سیستان بیرون راندند، سیستان که پیش از استقلال مجدد در دست ابوجعفر احمد بن محمد، برای مدت کوتاهی تحت حکومت عباسیان درآمد.با این حال، صفاریان اکنون به میزان قابل توجهی از قدرت کاسته شده و به سیستان محدود شده بودند.ضربه نهایی به سلسله صفاریان در سال 1002 زمانی وارد شد که محمود غزنوی به سیستان حمله کرد و خلف اول را سرنگون کرد و به طور قطعی به حکومت صفاریان پایان داد.این نشان دهنده گذار این سلسله از یک نیروی مهیب به یک پاورقی تاریخی بود که در آخرین سنگر خود منزوی شده بود.
امپراتوری غزنوی
حکومت غزنویان در افغانستان. ©History
977 Jan 1 - 1186

امپراتوری غزنوی

Ghazni, Afghanistan
امپراتوری غزنوی، یک سلسله مسلمان ایرانی با منشأ ممالوک ترک، از سال 977 تا 1186 فرمانروایی کرد و بخش‌هایی از ایران، خراسان و شمال غربیشبه قاره هند را در اوج خود پوشش داد.این امپراتوری که پس از مرگ پدرزنش، آلپ تیگین، ژنرال سابق امپراتوری سامانیان اهل بلخ توسط سابوکتیگین تأسیس شد، تحت نظارت پسر سابوکتیگین، محمود غزنین، توسعه چشمگیری داشت.محمود دامنه امپراتوری را به آمودریا، رود سند، اقیانوس هند از شرق و به ری و همدان در غرب گسترش داد.با این حال، در زمان مسعود اول، خاندان غزنوی پس از نبرد دندانقان در سال 1040، شروع به از دست دادن قلمروهای غربی خود به امپراتوری سلجوقی کردند. این شکست منجر به آن شد که غزنویان فقط بر مناطقی که اکنون شامل افغانستان، پاکستان و پاکستان امروزی است، کنترل خود را حفظ کنند. شمال هند .زوال زمانی ادامه یافت که سلطان بهرام شاه غزنی را به سلطان غوری علاءالدین حسین در سال 1151 از دست داد. اگرچه غزنویان لحظه ای غزنی را بازپس گرفتند، اما در نهایت آن را به ترکان غوز از دست دادند که سپس آن را به محمد غور از دست دادند.غزنویان به لاهور عقب نشینی کردند، که تا سال 1186، زمانی که سلطان غوری، محمد غور، آن را فتح کرد، پایتخت منطقه ای آنها شد که منجر به زندانی شدن و اعدام آخرین حاکم غزنوی، خسرو مالک شد.بالا آمدنظهور سیمجوریان و غزنویان از صفوف نگهبانان غلام ترک تأثیر قابل توجهی بر امپراتوری سامانیان گذاشت.به سیمجوریان سرزمین هایی در شرق خراسان داده شد، در حالی که آلپ تیگین و ابوالحسن سیمجوری پس از مرگ عبدالمالک اول در سال 961 برای کنترل امپراتوری با تأثیرگذاری بر جانشینی رقابت کردند. این بحران جانشینی و رقابت برای تسلط منجر به تسلط آلپ تیگین شد. عقب نشینی و حکومت متعاقب آن بر غزنه به عنوان یک مرجع سامانی پس از رد شدن توسط دربار که وزرای غیرنظامی را به رهبران نظامی ترک ترجیح داد.سیمجوریان که نواحی جنوب آمودریا را تحت کنترل داشتند، با فشارهای رو به رشد آل بویه مواجه شدند و نتوانستند در برابر سقوط سامانیان و صعود غزنویان مقاومت کنند.این درگیری‌های داخلی و جنگ قدرت در میان ژنرال‌های ترک و تغییر وفاداری وزرای دربار، افول امپراتوری سامانیان را برجسته و تسریع کرد.این تضعیف اقتدار سامانیان، کارلوک‌ها را دعوت کرد که به تازگی اسلامی شده بودند، بخارا را در سال 992 اشغال کنند، که منجر به تأسیس خانات قره‌خانی در ماوراءالنهر شد و منطقه را که قبلاً تحت نفوذ سامانیان بود، بیشتر متلاشی کرد.پایهسابوکتیگین که در اصل یک ممالوک (برده-سرباز) ترک بود، از طریق مهارت های نظامی و ازدواج های استراتژیک به شهرت رسید و در نهایت با دختر آلپتیگین ازدواج کرد.آلپتیگین در سال 962 غزنه را از حاکمان لویک گرفته بود و پایگاهی از قدرت ایجاد کرد که سابوکتیگین بعداً به ارث خواهد رسید.پس از مرگ آلپتیگین و فرمانروایی کوتاه پسرش و یکی دیگر از غلامان سابق، سابوکتیگین با برکناری حاکم خشن بیلگتیگین و رهبر بازگردانده شده لاوک، کنترل غزنه را به دست آورد.سابوکتگین به عنوان والی غزنه، به دستور امیر سامانیان نفوذ خود را گسترش داد و لشکرکشی به خراسان را رهبری کرد و در بلخ، توخارستان، بامیان، غور و غرچستان فرمانداری کرد.او با چالش‌های حکومتی، به‌ویژه در زابلستان، مواجه بود، جایی که او تبدیل فیف‌های نظامی را به مالکیت دائمی برای اطمینان از وفاداری سربازان ترک تغییر داد.اقدامات نظامی و اداری او حکومت او را تقویت کرد و قلمروهای بیشتری را تضمین کرد، از جمله خراج سالانه از قسدار در سال 976.پس از مرگ سابوکتگین، حکومت و فرماندهی نظامی او بین پسرانش تقسیم شد و اسماعیل غزنه را دریافت کرد.علی‌رغم تلاش‌های سابوکتیگین برای توزیع قدرت بین پسرانش، اختلاف بر سر وراثت باعث شد که محمود در نبرد غزنی در سال 998 اسماعیل را به چالش بکشد و شکست دهد و او را اسیر کند و قدرت را تثبیت کند.میراث سابوکتیگین نه تنها شامل گسترش سرزمینی و قدرت نظامی، بلکه پویایی پیچیده جانشینی در سلسله او، در میان پس‌زمینه امپراتوری رو به زوال سامانیان بود.گسترش و عصر طلاییدر سال 998، محمود غزنوی به فرمانداری رسید، که نشانگر آغاز درخشان‌ترین دوران سلسله غزنوی بود، که نزدیک به رهبری او بود.وی با تأیید بیعت خود با خلیفه، جایگزینی سامانیان را به دلیل خیانت ادعایی آنان توجیه کرد و با القاب یمین الدوله و امین المیلا به استانداری خراسان منصوب شد.محمود به نمایندگی از اقتدار خلیفه، به طور فعال اسلام سنی را ترویج می کرد، در لشکرکشی علیه آل بویه اسماعیلی و شیعه شرکت می کرد و فتح سرزمین های سامانی و شاهی، از جمله مولتان در سند و بخش هایی از قلمرو آل بویه را تکمیل می کرد.دوره سلطنت محمود، که دوران طلایی امپراتوری غزنوی تلقی می‌شود، با لشکرکشی‌های نظامی قابل توجه به ویژه در شمال هند مشخص می‌شود، جایی که هدف او ایجاد کنترل و ایجاد کشورهای خراج‌گزار بود.لشکرکشی‌های او منجر به غارت‌های گسترده و گسترش نفوذ غزنویان از ری تا سمرقند و از دریای خزر تا یامونا شد.افول و سقوطپس از مرگ محمود غزنوی، امپراتوری غزنوی به پسر ملایم و مهربان او محمد رسید که برادرش مسعود بر سر ادعای سه ولایت حکومت او را به چالش کشید.درگیری با تصرف تاج و تخت، کور کردن و زندانی کردن محمد توسط مسعود به پایان رسید.دوران مسعود با چالش‌های مهمی همراه بود که با شکست فاجعه‌بار در نبرد دندانقان در سال ۱۰۴۰ در برابر سلجوقیان، به از دست دادن سرزمین‌های ایران و آسیای مرکزی و آغاز دوره بی‌ثباتی انجامید.تلاش مسعود برای نجات امپراتوری از هند، توسط نیروهای خودی تضعیف شد و منجر به خلع سلطنت و زندانی شدن او شد و در نهایت در آنجا ترور شد.پسر او، مدود، تلاش کرد تا قدرت را تحکیم کند، اما با مقاومت روبرو شد، که آغاز تغییرات سریع در رهبری و تکه تکه شدن امپراتوری بود.در طول این دوره پر فراز و نشیب، چهره هایی مانند ابراهیم و مسعود سوم ظهور کردند که ابراهیم به خاطر کمک هایش به میراث فرهنگی امپراتوری، از جمله دستاوردهای معماری قابل توجه، مورد توجه قرار گرفت.علیرغم تلاش‌ها برای تثبیت قلمرو، نزاع‌های داخلی و فشارهای خارجی همچنان ادامه داشت و به اوج حکومت سلطان بهرام شاه رسید که طی آن غزنی برای مدت کوتاهی به تصرف غوریان درآمد و با کمک سلجوقیان بازپس‌گرفت.فرمانروای نهایی غزنوی، خسرو مالک، پایتخت را به لاهور منتقل کرد و کنترل خود را تا حمله غوریان در سال 1186 حفظ کرد که منجر به اعدام او و پسرش در سال 1191 شد و عملاً به سلسله غزنوی پایان داد.این دوره نشانه زوال غزنویان از یک امپراتوری زمانی قدرتمند به یک پاورقی تاریخی بود که تحت الشعاع قدرت های نوظهوری مانند سلجوقیان و غوریان قرار داشت.
امپراتوری خوارزمیان
امپراتوری خوارزمیان ©HistoryMaps
1077 Jan 1 - 1231

امپراتوری خوارزمیان

Ghazni, Afghanistan
امپراتوری خوارزمیان، یک امپراتوری مسلمان سنی با منشأ ممالوک ترک، به عنوان یک قدرت مهم در آسیای مرکزی، افغانستان و ایران از سال 1077 تا 1231 ظهور کرد. در ابتدا به عنوان دست نشانده امپراتوری سلجوقیان و قره خیتای خدمت کردند، آنها در حدود سال 1190 استقلال یافتند و به دلیل توسعه طلبی تهاجمی خود، پیشی گرفتن از رقبایی مانند امپراتوری سلجوقیان و غوریان و حتی به چالش کشیدن خلافت عباسی مشهور شدند.در اوج خود در اوایل قرن سیزدهم، امپراتوری خوارزمیان با مساحت 2.3 تا 3.6 میلیون کیلومتر مربع به عنوان قدرت برتر جهان اسلام در نظر گرفته می شد.ساختاری مشابه با مدل سلجوقیان، این امپراتوری دارای ارتش سواره نظام قدرتمندی بود که عمدتاً از ترکان کیپچاک تشکیل شده بود.این توان نظامی باعث شد تا قبل از حمله مغول به امپراتوری مسلط ترک- فارسی تبدیل شود.سلسله خوارزمیان توسط انوش تیگین قره‌چای، غلام ترک که در امپراتوری سلجوقی به شهرت رسید، آغاز شد.در زمان علاء الدین آتسیز، نوادگان انوش تیگین، بود که خوارزم استقلال خود را اعلام کرد و آغاز دوره جدیدی از حاکمیت و گسترش تا تسخیر نهایی آن توسط مغول ها بود.
امپراتوری غوریان
امپراتوری غوریان ©HistoryMaps
1148 Jan 1 - 1215

امپراتوری غوریان

Firozkoh, Afghanistan
سلسله غوریان، با اصالت تاجیک ایرانی شرقی، از قرن هشتم در غور، در مرکز افغانستان حکومت کردند و از سال 1175 تا 1215 به یک امپراتوری تبدیل شدند. در ابتدا سران محلی، گرویدن آنها به اسلام سنی پس از فتح غزنویان در سال 1011. کسب استقلال از غزنوی و بعداً سلجوقیان ، غوری ها از خلأهای قدرت منطقه ای برای گسترش قلمرو خود به طور قابل توجهی استفاده کردند.علا الدین حسین با غارت پایتخت غزنویان، علیرغم شکست بعدی از سلجوقیان، خودمختاری غوریان را اعلام کرد.افول سلجوقیان در شرق ایران، همراه با ظهور امپراتوری خوارزمیان، پویایی منطقه را به نفع غوریان تغییر داد.تحت حکومت مشترک برادرزاده های علا الدین حسین، غیاث الدین محمد و محمد غور، امپراتوری به اوج خود رسید و از شرق ایران تا شرق هند و از جمله مناطق وسیعی از دشت گنگ را در بر می گرفت.تمرکز غیاث الدین بر گسترش غرب در تضاد با لشکرکشی های محمد غور به شرق بود.مرگ غیاث الدین در سال 1203 بر اثر اختلالات روماتیسمی و ترور محمد در سال 1206 نشانه افول قدرت غوریان در خراسان بود.سقوط کامل این سلسله در سال 1215 در زمان شاه محمد دوم اتفاق افتاد، اگرچه فتوحات آنها در شبه قاره هند ادامه یافت و به سلطنت دهلی تحت رهبری قطب الدین ایبک تبدیل شد.زمینهامیر بانجی، شاهزاده غوری و فرمانروای غور، به عنوان جد حاکمان قرون وسطایی غوری شناخته می شود که توسط خلیفه عباسی هارون الرشید مشروعیت داده شده است.در ابتدا تحت نفوذ غزنویان و سلجوقیان به مدت حدود 150 سال، غوریان استقلال خود را در اواسط قرن دوازدهم اعلام کردند.تعلقات مذهبی اولیه آنها بت پرستی بود و تحت تأثیر ابوعلی بن محمد به اسلام منتقل شدند.در دوره ای پرآشوب که با درگیری و انتقام داخلی مشخص شد، شکست سیف الدین سوری از حاکم غزنوی بهرام شاه و انتقام متعاقب آن توسط علاء الدین حسین مشخصه به قدرت رسیدن غوریان بود.علا الدین حسین که به خاطر غارت غزنی به عنوان «جهان سوز» شناخته می شود، مقاومت غوریان را در برابر سلجوقیان محکم کرد، قبل از بازپس گیری غور و گسترش چشمگیر قلمروهای آن، اسارت و باج را تحمل کرد.در زمان سلطنت علا الدین حسین، غوریان فیروزکوه را به عنوان پایتخت خود تأسیس کردند و علیرغم چالش های ترکان اوغوز و رقبای داخلی، به گرچستان، توخارستان و سایر مناطق گسترش یافتند.رشد این سلسله شاهد تأسیس شاخه‌های کوچکی بود که با میراث ترکی در هم آمیخته بود و میراث غوریان را در منطقه شکل می‌داد.عصر طلاییغوریان، تحت قدرت نظامی محمد غور، غزنی را در سال 1173 از ترکان غوز پس گرفتند و در سال 1175 بر هرات تسلط یافتند، که همراه با فیروزکوه و غزنی به یک پایگاه فرهنگی و سیاسی تبدیل شد.نفوذ آنها در نیمروز، سیستان و قلمرو سلجوقیان در کرمان گسترش یافت.در جریان فتح خراسان در سال 1192، غوریان به رهبری محمد، امپراتوری خوارزمی و قره ختایی را برای تسلط بر منطقه به چالش کشیدند و از خلاء ناشی از زوال سلجوقیان استفاده کردند.پس از مرگ تکیش، رهبر خوارزمیان در سال 1200، خراسان، از جمله نیشابور و رسیدن به بسطام را تصرف کردند.غیاث الدین محمد، جانشین پسر عمویش سیف الدین محمد، با حمایت برادرش، محمد غور، به عنوان یک حاکم مهیب ظاهر شد.اوایل سلطنت آنها با حذف یک رئیس رقیب و شکست عمویی که با حمایت والی سلجوقی هرات و بلخ بر تاج و تخت رقابت می کرد، مشخص شد.پس از مرگ غیاث در سال 1203، محمد غور کنترل امپراتوری غوریان را به دست گرفت و تا زمان ترور او در سال 1206 توسط اسماعیلیان که علیه آنها مبارزات انتخاباتی کرده بود، به حکومت خود ادامه داد.این دوره اوج امپراتوری غوریان و پویایی پیچیده مبارزات قدرت منطقه ای را برجسته می کند و زمینه را برای تغییرات بعدی در چشم انداز تاریخی منطقه فراهم می کند.فتح هنددر آستانه تهاجم غوری ها، شمالهند موزاییکی از پادشاهی های مستقل راجپوت بود، مانند چاهاماناها، چاولوکیاها، گاهاداوالاها و دیگرانی مانند سناها در بنگال که درگیر درگیری های مکرر بودند.محمد غور، با راه اندازی یک سری لشکرکشی بین سال های 1175 تا 1205، این چشم انداز را به طرز چشمگیری تغییر داد.با شروع با فتح مولتان و اوچ، او کنترل غوری ها را در قلب شمال هند گسترش داد و بر چالش هایی مانند تهاجم ناموفق به گجرات در سال 1178 به دلیل شرایط سخت بیابان و مقاومت راجپوت غلبه کرد.در سال 1186، محمد قدرت غوری را در پنجاب و دره سند تحکیم کرد و زمینه را برای گسترش بیشتر به هند فراهم کرد.شکست اولیه او از پریثویراجا سوم در نبرد اول تاراین در سال 1191 به سرعت در سال بعد انتقام گرفت و منجر به دستگیری و اعدام پریتویراجا شد.پیروزی های بعدی محمد، از جمله شکست جایاچاندرا در چانداور در سال 1194 و غارت بنارس، قدرت نظامی و هوش استراتژیک غوری ها را به نمایش گذاشت.فتوحات محمد غور راه را برای استقرار سلطنت دهلی به فرماندهی ژنرال او قطب الدین ایبک هموار کرد که تغییر چشمگیری را در چشم انداز سیاسی و فرهنگی شمال هند رقم زد.تخریب معابد هندوها و ساخت مساجد در مکان های آنها، در کنار غارت دانشگاه نالاندا توسط بختیار خلجی، تأثیر دگرگون کننده تهاجم غوریان بر مؤسسات مذهبی و علمی منطقه را نشان داد.پس از ترور محمد در سال 1206، امپراتوری او به سلطان‌های کوچک‌تری تقسیم شد که توسط ژنرال‌های ترک او اداره می‌شد و منجر به ظهور سلطنت دهلی شد.این دوره از آشفتگی در نهایت با تثبیت قدرت تحت سلسله مملوک، اولین سلسله از پنج سلسله حاکم بر سلطنت دهلی، که تا ظهور امپراتوری مغول در سال 1526 بر هند تسلط داشت، به اوج خود رسید.
حمله مغول به امپراتوری خوارزمیان
حمله مغول به امپراتوری خوارزمیان ©HistoryMaps
حمله مغولان به افغانستان در سال 1221، در پی پیروزی آنها بر امپراتوری خوارزمیان، ویرانی عمیق و پایدار در سراسر منطقه انجامید.این حمله به طور نامتناسبی بر شهرها و روستاهای کم تحرک تأثیر گذاشت و جوامع عشایری موقعیت بهتری برای فرار از یورش مغول داشتند.یک نتیجه قابل توجه بدتر شدن سیستم های آبیاری بود که برای کشاورزی حیاتی بود و منجر به تغییر جمعیتی و اقتصادی به سمت مناطق تپه ای قابل دفاع شد.بلخ که زمانی شهری پر رونق بود، ویران شد و حتی یک قرن بعد، چنانکه سیاح ابن بطوطه مشاهده کرد، ویران شد.در جریان تعقیب جلال الدین مینگبورنو توسط مغولان، آنها بامیان را محاصره کردند و در پاسخ به کشته شدن موتوکان نوه چنگیزخان با تیر مدافع، شهر را ویران کردند و جمعیت آن را قتل عام کردند و لقب وحشتناک "شهر فریادها" را به آن دادند. "هرات، با وجود ویران شدن، در زمان خاندان محلی کارت بازسازی شد و بعداً بخشی از ایلخانان شد.در همین حال، پس از تکه تکه شدن امپراتوری مغول، مناطقی که از بلخ از طریق کابل تا قندهار امتداد می‌یابند، تحت کنترل خانات چاگاتای قرار گرفت.در مقابل، نواحی قبیله‌ای جنوب هندوکش یا اتحاد خود را با خاندان خلجی در شمالهند حفظ کردند یا استقلال خود را حفظ کردند، که نمایانگر چشم‌انداز پیچیده سیاسی پس از تهاجم مغول است.
خانات چاگاتای
خانات چاگاتای ©HistoryMaps
1227 Jan 1 - 1344

خانات چاگاتای

Qarshi, Uzbekistan
خانات چاگاتای که توسط چاگاتای خان، پسر دوم چنگیز خان تأسیس شد، قلمروی مغول بود که بعداً ترک شد.در اوج خود از آمودریا تا کوه های آلتای را در بر می گرفت و سرزمین هایی را در بر می گرفت که زمانی توسط قره خیتای کنترل می شد.در ابتدا، خان های چاگاتای برتری خان بزرگ را تصدیق کردند، اما خودمختاری با گذشت زمان افزایش یافت، به ویژه در زمان سلطنت کوبلای خان، زمانی که غیاث الدین براق با اقتدار مرکزی مغول مخالفت کرد.افول خانات در سال 1363 آغاز شد، زیرا به تدریج ماوراءالنهر را به تیموریان از دست داد و با ظهور مغولستان، قلمروی کاهش یافته که تا اواخر قرن پانزدهم ادامه داشت، به اوج خود رسید.مغولستان در نهایت به خانات یارکنت و تورپان تقسیم شد.تا سال 1680، قلمروهای چاگاتای باقی مانده به دست خانات زونگار افتاد و در سال 1705، آخرین خان چاگاتای برکنار شد و پایان این سلسله را نشان داد.
امپراتوری تیموری
تامرلن ©HistoryMaps
1370 Jan 1 - 1507

امپراتوری تیموری

Herat, Afghanistan
تیمور ، که به عنوان تیمورل نیز شناخته می شود، امپراتوری خود را به طور قابل توجهی گسترش داد و مناطق وسیعی از آنچه اکنون افغانستان نامیده می شود را در بر گرفت.هرات پایتخت برجسته امپراتوری تیموری تحت حکومت او شد و نوه تیمور، پیر محمد، قندهار را در دست داشت.فتوحات تیمور شامل بازسازی زیرساخت های افغانستان بود که در حمله های قبلی مغول ویران شده بود.تحت حکومت او، منطقه پیشرفت قابل توجهی را تجربه کرد.پس از مرگ تیمور در سال 1405، پسرش شاهرخ پایتخت تیموریان را به هرات منتقل کرد و دوره شکوفایی فرهنگی را آغاز کرد که به رنسانس تیموری معروف است.در این دوره هرات رقیب فلورانس به عنوان مرکز تولد دوباره فرهنگی بود که فرهنگ های ترکی و ایرانی آسیای مرکزی را در هم آمیخت و میراثی ماندگار در چشم انداز فرهنگی افغانستان به جا گذاشت.در اوایل قرن شانزدهم، حکومت تیموریان با صعود بابر در کابل، یکی دیگر از نوادگان تیمور، از بین رفت.بابر هرات را تحسین می کرد و زمانی به زیبایی و اهمیت بی بدیل آن اشاره کرد.سرمایه‌گذاری‌های او منجر به تأسیس امپراتوری مغول درهند شد و آغاز نفوذ قابل توجه هند و افغانستان در شبه قاره بود.با این حال، در قرن شانزدهم، غرب افغانستان تحت حکومت صفویان پارسی قرار گرفت و چشم‌انداز سیاسی منطقه را بار دیگر تغییر داد.این دوره تسلط تیموریان و متعاقب آن صفویان بر افغانستان به ملیله غنی میراث تاریخی و فرهنگی کشور کمک کرد و بر توسعه آن تا عصر مدرن تأثیر گذاشت.
افغانستان قرن 16-17
مغول ها ©HistoryMaps
1504 Jan 1

افغانستان قرن 16-17

Afghanistan
از قرن شانزدهم تا هفدهم میلادی، افغانستان چهارراه امپراتوری ها بود که بین خانات بخارا در شمال، شیعه صفویان ایرانی در غرب و مغولان سنی شمالهند در شرق تقسیم شده بود.اکبر بزرگ امپراتوری مغول کابل را به عنوان یکی از دوازده سبح اصلی امپراتوری در کنار لاهور، مولتان و کشمیر گنجاند.کابل به عنوان یک ولایت استراتیژیک، هم مرز با مناطق مهم و برای مدت کوتاهی مناطق بلخ و بدخشان را در بر می گرفت.قندهار، که به لحاظ استراتژیک در جنوب واقع شده است، به عنوان حائل مورد مناقشه بین امپراتوری مغول و صفوی عمل می‌کند، و وفاداری محلی افغان‌ها اغلب بین این دو قدرت جابه‌جا می‌شود.این دوره شاهد نفوذ قابل توجه مغول ها در منطقه بود که با اکتشاف بابر قبل از فتح هند مشخص شد.کتیبه های او در کوه صخره ای چیلزینه قندهار باقی مانده است که نشان دهنده آثار فرهنگی به جا مانده از مغول ها است.افغانستان میراث معماری این دوره از جمله مقبره‌ها، قصرها و قلعه‌ها را حفظ می‌کند که نشان‌دهنده روابط تاریخی و تبادل فرهنگی بین افغانستان و امپراتوری مغول است.
1504 - 1973
عصر مدرن در افغانستانornament
سلسله هوتک در افغانستان
سلسله هوتک در افغانستان ©Image Attribution forthcoming. Image belongs to the respective owner(s).
1709 Jan 1 - 1738

سلسله هوتک در افغانستان

Kandahar, Afghanistan
در سال 1704، جرج یازدهم (گورگین خان)، یک گرجی در زمان شاه حسین صفوی، وظیفه سرکوب شورش های افغان در منطقه قندهار بزرگ را بر عهده گرفت.حکومت خشن او منجر به زندانی شدن و اعدام تعداد زیادی افغان از جمله میرویس هوتک، رهبر برجسته محلی شد.میرویس اگرچه به عنوان اسیر به اصفهان فرستاده شد، سرانجام آزاد شد و به قندهار بازگشت.در آوریل 1709، میرویس، با حمایت شبه نظامیان، شورشی را آغاز کرد که منجر به ترور جورج یازدهم شد.این آغاز یک مقاومت موفق در برابر چندین ارتش بزرگ ایرانی بود که در سال 1713 با کنترل قندهار توسط افغان ها به اوج رسید. تحت رهبری میرویس، جنوب افغانستان به یک پادشاهی مستقل پشتون تبدیل شد، اگرچه او عنوان پادشاه را رد کرد و در عوض به عنوان "شاهزاده" شناخته شد. قندهار».پس از مرگ میرویس در سال 1715، پسرش محمود هوتکی، عموی خود عبدالعزیز هوتک را ترور کرد و ارتش افغانستان را به ایران هدایت کرد و اصفهان را تصرف کرد و در سال 1722 خود را شاه اعلام کرد. با این حال، سلطنت محمود کوتاه بود و با مخالفت ها و درگیری های داخلی خدشه دار شد. قتل او در سال 1725شاه اشرف هوتکی، پسر عموی محمود، جانشین او شد، اما با چالش هایی از جانب عثمانی ها و امپراتوری روسیه و همچنین مخالفت های داخلی مواجه شد.سلسله هوتکی که از جنگ‌های جانشینی و مقاومت دچار مشکل شده بود، سرانجام توسط نادرشاه افشاریه در سال 1729 برکنار شد و پس از آن نفوذ هوتکی تا سال 1738 به جنوب افغانستان محدود شد و با شکست شاه حسین هوتکی به پایان رسید.این دوره پرتلاطم در تاریخ افغانستان و ایران بر پیچیدگی‌های سیاست منطقه‌ای و تأثیر حاکمیت خارجی بر جمعیت‌های بومی تأکید می‌کند که منجر به تغییرات قابل توجهی در پویایی قدرت و کنترل سرزمینی در منطقه می‌شود.
امپراتوری درانی
احمد شاه درانی ©HistoryMaps
1747 Jan 1 - 1823

امپراتوری درانی

Kandahar, Afghanistan
در سال 1738، فتح قندهار توسط نادرشاه، با شکست حسین هوتکی، نشان دهنده جذب افغانستان در امپراتوری او بود و قندهار به نادرآباد تغییر نام داد.در این دوره احمدشاه جوان نیز در جریان لشکرکشی به هند به صفوف نادرشاه پیوست.ترور نادرشاه در سال 1747 منجر به فروپاشی امپراتوری افشاریان شد.در میان این هرج و مرج، احمد خان 25 ساله افغانها را در یک لویه جرگه در نزدیکی قندهار گرد هم آورد و در آنجا به عنوان رهبر آنها انتخاب شد و پس از آن به نام احمد شاه درانی شناخته شد.تحت رهبری او، امپراتوری درانی که از نام قبیله درانی نامگذاری شده بود، به عنوان یک نیروی مهیب ظاهر شد و قبایل پشتون را متحد کرد.پیروزی قابل توجه احمدشاه در برابر امپراتوری ماراتا در نبرد پانیپات در سال 1761، قدرت امپراتوری او را بیشتر تقویت کرد.بازنشستگی احمدشاه درانی در سال 1772 و مرگ متعاقب آن در قندهار امپراتوری را به پسرش تیمور شاه درانی واگذار کرد که پایتخت را به کابل منتقل کرد.با این حال، میراث درانی با اختلافات داخلی میان جانشینان تیمور خدشه دار شد که منجر به افول تدریجی امپراتوری شد.امپراتوری درانی شامل قلمروهایی در سراسر آسیای مرکزی، فلات ایران وشبه قاره هند بود که افغانستان امروزی، بیشتر پاکستان ، بخش‌هایی از ایران و ترکمنستان و شمال غربی هند را در بر می‌گرفت.این امپراتوری در کنار امپراتوری عثمانی به عنوان یکی از مهم ترین امپراتوری های اسلامی قرن هجدهم به شمار می رفت.امپراتوری درانی به عنوان پایه و اساس دولت-ملت مدرن افغانستان اعلام می شود و احمد شاه درانی به عنوان پدر ملت تجلیل می شود.
سلسله بارکزی
امیر دوست محمد خان ©HistoryMaps
1823 Jan 1 - 1978

سلسله بارکزی

Afghanistan
سلسله بارکزی از زمان قدرتش در سال 1823 تا پایان سلطنت در سال 1978 بر افغانستان حکومت کرد. بنیان این سلسله به امیر دوست محمد خان نسبت داده می شود که پس از جابجایی برادرش سلطان محمد خان در سال 1826 حکومت خود را در کابل برقرار کرد.در دوره محمدزی، افغانستان به دلیل مدرنیته مترقی، به «سوئیس آسیا» تشبیه شد، دورانی که یادآور تحولات دوران پهلوی در ایران است.این دوره اصلاحات و توسعه در تضاد با چالش های پیش روی این سلسله، از جمله تلفات سرزمینی و درگیری های داخلی بود.تاریخ افغانستان در دوران حکومت بارکزی با نزاع های داخلی و فشارهای خارجی مشخص شد که شاهد آن جنگ های انگلیس و افغانستان و جنگ داخلی در سال های 1928-1929 بود که مقاومت این خاندان را آزمایش کرد و چشم انداز سیاسی کشور را شکل داد.زمینهسلسله بارکزی ادعا می کند که نسب به پادشاه کتاب مقدس شائول ، [18] برقراری ارتباط از طریق نوه او، شاهزاده افغانا، که توسط پادشاه سلیمان بزرگ شده است.شاهزاده افغانه که در دوره سلیمان به شخصیتی کلیدی تبدیل شد، بعداً به «تخت سلیمان» پناه برد و آغاز سفر تاریخی فرزندان او بود.در نسل سی و هفتم از شاهزاده افغانه، قیس به دیدار پیامبر اسلاممحمد در مدینه رفت، به اسلام گروید و نام عبدالرشید پثان را برگزید و با دختر خالد بن ولید ازدواج کرد و نسب را با شخصیت‌های مهم اسلامی در هم آمیخت.این نسب اجدادی منجر به سلیمان که به «زیرک خان» نیز معروف است، زاده پشتون های درانی به شمار می رود که شامل اقوام برجسته ای مانند بارکزی، پوپلزی و الاکوزایی می شود.نام بارکزی از پسر سلیمان، باراک، با «بارکزی» به معنای «فرزندان باراک» [19] سرچشمه گرفته است و بدین ترتیب هویت سلسله ای بارکزی در ساختار قبایلی گسترده تر پشتون تثبیت می شود.
جنگ اول انگلیس و افغانستان
آخرین جایگاه 44th Foot، در جریان کشتار ارتش الفینستون ©William Barnes Wollen
1838 Oct 1 - 1842 Oct

جنگ اول انگلیس و افغانستان

Afghanistan
جنگ اول انگلیس و افغانستان ، که از سال 1838 تا 1842 روی داد، فصل مهمی در تاریخ درگیری‌های نظامی امپراتوری بریتانیا و همچنین مبارزه ژئوپلیتیک گسترده‌تر به نام بازی بزرگ - رقابت قرن نوزدهم بین بریتانیایی‌ها است. امپراتوری و امپراتوری روسیه برای برتری در آسیای مرکزی.جنگ به بهانه اختلافات جانشینی در افغانستان آغاز شد.امپراتوری بریتانیا به دنبال این بود که شاه شجاع، پادشاه پیشین سلسله درانی را بر تاج و تخت امارت کابل نشاند و دوست محمد خان حاکم وقت سلسله بارکزی را به چالش بکشد.انگیزه انگلیسی ها دو چیز بود: داشتن یک رژیم دوست در افغانستان که با نفوذ روسیه مقابله کند و کنترل رویکردها بههند بریتانیا .در اوت 1839، پس از یک حمله موفقیت آمیز، بریتانیا موفق شد کابل را اشغال کند و شاه شجاع را دوباره به قدرت برساند.با وجود این موفقیت اولیه، انگلیسی ها و نیروهای کمکی هندی آنها با چالش های متعددی از جمله زمستان های سخت و مقاومت فزاینده قبایل افغان مواجه شدند.وضعیت در سال 1842 زمانی که نیروی اصلی بریتانیا، همراه با پیروان اردوگاهش، تلاش کردند از کابل عقب نشینی کنند، تغییر بسیار بدی پیدا کرد.این عقب نشینی به فاجعه تبدیل شد و منجر به قتل عام تقریباً کامل نیروهای عقب نشینی شد.این رویداد به وضوح دشواری های حفظ یک نیروی اشغالگر در سرزمین های متخاصم را نشان داد، به ویژه نیرویی که از نظر جغرافیایی چالش برانگیز و از نظر سیاسی پیچیده مانند افغانستان است.در پاسخ به این فاجعه، انگلیسی ها ارتش قصاص را با هدف مجازات مسئولین قتل عام و بازیابی زندانیان راه اندازی کردند.پس از دستیابی به این اهداف، نیروهای انگلیسی تا پایان سال 1842 از افغانستان خارج شدند و دوست محمد خان را رها کردند تا از تبعید به هند بازگردد و حکومت خود را از سر بگیرد.جنگ اول انگلیس و افغانستان نمادی از جاه طلبی های امپریالیستی دوران و خطرات ذاتی مداخلات نظامی در سرزمین های خارجی است.همچنین پیچیدگی های جامعه افغانستان و مقاومت هولناک ارائه شده توسط مردم آن در برابر اشغال خارجی را برجسته کرد.این جنگ، به‌عنوان قسمت اولیه بازی بزرگ، زمینه را برای رقابت بیشتر انگلیس و روسیه در منطقه فراهم کرد و بر اهمیت استراتژیک افغانستان در ژئوپلیتیک جهانی تأکید کرد.
بازی عالی
نمایش هنری بازی بزرگ در افغانستان بین امپراتوری بریتانیا و روسیه برگزار شد. ©HistoryMaps
1846 Jan 1 - 1907

بازی عالی

Central Asia
بازی بزرگ، اصطلاحی نمادی از مسابقه شطرنج ژئوپلیتیک قرن نوزدهم بین امپراتوری بریتانیا و روسیه ، حماسه پیچیده ای از جاه طلبی امپراتوری، رقابت استراتژیک، و دستکاری مناظر ژئوپلیتیک در سراسر آسیای مرکزی و جنوبی بود.این دوره طولانی رقابت و دسیسه با هدف گسترش نفوذ و کنترل بر مناطق کلیدی مانند افغانستان، ایران (ایران) و تبت، نشان می‌دهد که این امپراتوری‌ها تا چه اندازه می‌خواهند منافع و مناطق حائل خود را در برابر تهدیدات محسوس حفظ کنند.محور اصلی بازی بزرگ ترس و انتظار از حرکات یکدیگر بود.امپراتوری بریتانیا، با مستعمره جواهراتشهند ، بیم آن داشت که حرکت روسیه به سمت جنوب بتواند تهدیدی مستقیم برای ارزشمندترین دارایی آن باشد.برعکس، روسیه که به طور تهاجمی در سراسر آسیای مرکزی گسترش می‌یابد، نفوذ خزنده بریتانیا را مانعی در برابر جاه‌طلبی‌های خود می‌دید.این پویایی زمینه را برای یک سری عملیات نظامی، فعالیت‌های جاسوسی و مانورهای دیپلماتیک از دریای خزر تا شرق هیمالیا فراهم کرد.علیرغم رقابت شدید، از درگیری مستقیم بین دو قدرت در منطقه اجتناب شد که عمدتاً به دلیل استفاده استراتژیک از دیپلماسی، جنگ‌های نیابتی محلی و ایجاد حوزه‌های نفوذ از طریق قراردادهایی مانند کنوانسیون 1907 انگلیس و روسیه بود. این توافق نه تنها پایان رسمی بازی بزرگ را نشان داد، بلکه حوزه های نفوذ را در افغانستان، ایران و تبت مشخص کرد و عملاً خطی را برای دوره ای از رقابت شدید ترسیم کرد که خطوط ژئوپلیتیک آسیای مرکزی و جنوبی را شکل داده بود.اهمیت بازی بزرگ فراتر از دوره تاریخی آن است و بر چشم انداز سیاسی مناطق درگیر تأثیر می گذارد و زمینه را برای درگیری ها و صف بندی های آینده فراهم می کند.میراث بازی بزرگ در مرزهای سیاسی مدرن و درگیری های آسیای مرکزی و همچنین در احتیاط و رقابت پایدار بین قدرت های جهانی در منطقه مشهود است.بازی بزرگ گواهی بر تأثیر پایدار جاه طلبی های استعماری در صحنه جهانی است و نشان می دهد که چگونه استراتژی های ژئوپلیتیکی و رقابت های امپراتوری گذشته همچنان در حال منعکس می شوند.
جنگ دوم انگلیس و افغانستان
عقب نشینی توپخانه اسب سلطنتی بریتانیا در نبرد میوند ©Richard Caton Woodville
جنگ دوم انگلیس و افغانستان (1878-1880) شاملراج بریتانیا و امارت افغانستان به رهبری شیرعلی خان از خاندان بارکزی بود.این بخشی از بازی بزرگ بزرگ بین بریتانیا و روسیه بود.درگیری در دو لشکرکشی اصلی شکل گرفت: اولین کارزار با تهاجم بریتانیا در نوامبر 1878 آغاز شد که منجر به فرار شیرعلی خان شد.جانشین او، محمد یعقوب خان، به دنبال صلح بود که با عهدنامه گندمک در ماه می 1879 به اوج رسید. با این حال، فرستاده بریتانیا در کابل در سپتامبر 1879 کشته شد و جنگ دوباره شعله ور شد.لشکرکشی دوم با شکست انگلیسی ها ایوب خان در سپتامبر 1880 در نزدیکی قندهار به پایان رسید.سپس عبدالرحمن خان به عنوان امیر منصوب شد و معاهده گندمک را تأیید کرد و حائل مورد نظر را در برابر روسیه ایجاد کرد و پس از آن نیروهای انگلیسی عقب نشینی کردند.زمینهپس از کنگره برلین در ژوئن 1878، که تنش بین روسیه و بریتانیا در اروپا را کاهش داد، روسیه تمرکز خود را به آسیای مرکزی معطوف کرد و یک هیئت دیپلماتیک ناخواسته را به کابل اعزام کرد.علیرغم تلاش های شیرعلی خان، امیر افغانستان، برای جلوگیری از ورود آنها، نمایندگان روسیه در 22 جولای 1878 وارد شدند. متعاقباً، در 14 اوت، بریتانیا از شیرعلی خواست که یک مأموریت دیپلماتیک بریتانیا را نیز بپذیرد.با این حال، امیر از پذیرش مأموریت به رهبری نویل بولز چمبرلین امتناع ورزید و تهدید کرد که مانع انجام آن خواهد شد.در پاسخ، لرد لیتون، نایب السلطنه هند، یک هیأت دیپلماتیک را در سپتامبر 1878 به کابل فرستاد. هنگامی که این مأموریت در نزدیکی ورودی شرقی خیبر به عقب برگردانده شد، جنگ دوم انگلیس و افغانستان را شعله ور ساخت.فاز اولمرحله اولیه جنگ دوم انگلیس و افغانستان در نوامبر 1878 آغاز شد و حدود 50000 نیروی انگلیسی، عمدتاً سربازان هندی، از سه مسیر مجزا وارد افغانستان شدند.پیروزی های کلیدی در علی مسجد و پیر کوتل، مسیر کابل را تقریباً بدون محافظت باقی گذاشت.در پاسخ، شیرعلی خان به مزارشریف نقل مکان کرد، با هدف کاهش منابع بریتانیا در سراسر افغانستان، جلوگیری از اشغال جنوب و تحریک قیام‌های قبیله‌ای افغان، استراتژی که یادآور دوست محمدخان و وزیر اکبرخان در دوره اول انگلیس است. جنگ افغانستان .با بیش از 15000 سرباز افغان در ترکستان افغانستان و آماده سازی برای استخدام بیشتر، شیرعلی به دنبال کمک روسیه بود اما از ورود به روسیه منع شد و به او توصیه شد که با انگلیسی ها تسلیم مذاکره کند.او به مزار شریف بازگشت، جایی که وضعیت سلامتی اش رو به وخامت گذاشت و در 21 فوریه 1879 درگذشت.شیرعلی پیش از عزیمت به ترکستان افغانستان، چندین والی را که مدت‌ها در زندان بودند، آزاد کرد و وعده داد که ایالت‌هایشان را برای حمایت از بریتانیایی‌ها بازسازی کنند.با این حال، برخی از والیان، به ویژه محمد خان سرپل و حسین خان از خانات میمنه، که از خیانت های گذشته سرخورده شده بودند، اعلام استقلال کردند و پادگان های افغان را بیرون راندند، که باعث حملات ترکمن ها و بی ثباتی بیشتر شد.مرگ شیرعلی یک بحران جانشینی را آغاز کرد.تلاش محمدعلی خان برای تصرف تخت‌پل توسط یک پادگان شورشی خنثی شد و او را به سمت جنوب مجبور کرد تا یک نیروی مخالف را جمع کند.سپس یعقوب خان در میان دستگیری سردارانی که مظنون به بیعت افضلی بودند، امیر معرفی شد.تحت اشغال نیروهای بریتانیایی در کابل، یعقوب خان، پسر و جانشین شیرعلی، در 26 مه 1879 با عهدنامه گندمک موافقت کرد. این معاهده یعقوب خان را موظف می‌کرد که در ازای دریافت یارانه سالانه، امور خارجی افغانستان را به کنترل بریتانیا بسپارد. و وعده های نامشخص حمایت در برابر تهاجم خارجی.این معاهده همچنین نمایندگان بریتانیا را در کابل و سایر مکان‌های استراتژیک ایجاد کرد، کنترل گذرگاه‌های خیبر و میچنی را به بریتانیا داد و منجر به واگذاری سرزمین‌های افغانستان از جمله کویته و قلعه جمرود در استان مرزی شمال غربی به بریتانیا شد.علاوه بر این، یعقوب خان موافقت کرد که از هرگونه مداخله در امور داخلی قبیله افریدی دست بردارد.در ازای آن، او سالانه 600000 روپیه یارانه دریافت می کرد و بریتانیا موافقت کرد که تمام نیروهای خود را به استثنای قندهار از افغانستان خارج کند.با این حال، صلح شکننده قرارداد در 3 سپتامبر 1879 هنگامی که قیام در کابل منجر به ترور سر لوئیس کاواگناری، فرستاده بریتانیا، همراه با محافظان و کارکنانش شد، از بین رفت.این حادثه بار دیگر خصومت ها را شعله ور ساخت و نشانگر آغاز مرحله بعدی جنگ دوم انگلیس و افغانستان بود.فاز دومدر اوج کارزار اول، سرلشکر سر فردریک رابرتز نیروی میدانی کابل را از گذرگاه شوترگردان رهبری کرد و ارتش افغانستان را در چارسیاب در 6 اکتبر 1879 شکست داد و اندکی بعد کابل را اشغال کرد.یک قیام مهم به رهبری غازی محمد جان خان وردک در دسامبر 1879 به نیروهای بریتانیایی در نزدیکی کابل حمله کرد اما پس از یک حمله نافرجام در 23 دسامبر سرکوب شد.یعقوب خان که در قتل عام کاواگناری نقش داشت، مجبور به کناره گیری شد.بریتانیایی ها با در نظر گرفتن جانشینان مختلف، از جمله تقسیم کشور یا نصب ایوب خان یا عبدالرحمن خان به عنوان امیر، در مورد حکومت آینده افغانستان مشورت کردند.عبدالرحمن خان، در تبعید و در ابتدا توسط روس ها از ورود به افغانستان منع شد، از خلاء سیاسی پس از کناره گیری یعقوب خان و اشغال کابل توسط بریتانیا استفاده کرد.او با تقویت روابط زناشویی و یک ملاقات رویایی ادعایی، به بدخشان رفت و پس از یک لشکرکشی موفق، رستاق را تصرف کرد و بدخشان را ضمیمه کرد.علیرغم مقاومت اولیه، عبدالرحمن کنترل خود را بر ترکستان افغانستان تحکیم کرد و با نیروهای مخالف منصوبان یعقوب خان همسو شد.انگلیسی ها به دنبال حاکمی پایدار برای افغانستان بودند و عبدالرحمن را علیرغم مقاومت او و اصرار پیروانش بر جهاد به عنوان یک نامزد بالقوه معرفی کردند.در بحبوحه مذاکرات، بریتانیا به دنبال یک راه حل سریع برای خروج نیروها، تحت تأثیر تغییر اداری از لیتون به مارکیز ریپون بود.عبدالرحمن، با اعمال نفوذ بر تمایل بریتانیا برای عقب نشینی، موقعیت خود را مستحکم کرد و در ژوئیه 1880، پس از جلب حمایت رهبران قبایل مختلف، به عنوان امیر شناخته شد.همزمان، ایوب خان، والی هرات، به ویژه در نبرد میوند در ژوئیه 1880 قیام کرد، اما در نهایت توسط نیروهای رابرتز در نبرد قندهار در 1 سپتامبر 1880 شکست خورد و شورش او را سرکوب کرد و به چالش خود با بریتانیا و انگلیس پایان داد. اقتدار عبدالرحمن.عواقبپس از شکست ایوب خان، جنگ دوم انگلیس و افغانستان با ظهور عبدالرحمن خان به عنوان پیروز و امیر جدید افغانستان پایان یافت.در یک چرخش مهم، انگلیسی ها، علیرغم اکراه اولیه، قندهار را به افغانستان بازگرداندند و رحمان معاهده گندمک را مجدداً تأیید کرد، که طبق آن افغانستان کنترل ارضی را به بریتانیا واگذار کرد اما خودمختاری را در امور داخلی خود به دست آورد.این معاهده همچنین نشان دهنده پایان جاه طلبی بریتانیا برای حفظ یک مقیم در کابل بود و به جای آن، ارتباط غیرمستقیم از طریق عوامل مسلمان هندی بریتانیا و کنترل سیاست خارجی افغانستان در ازای حمایت و یارانه را انتخاب کرد.این اقدامات، از قضا در راستای خواسته های قبلی شیرعلی خان، افغانستان را به عنوان یک کشور حائل بین راج بریتانیا و امپراتوری روسیه تثبیت کرد که اگر زودتر اعمال می شد، احتمالاً قابل اجتناب بود.جنگ برای بریتانیا پرهزینه بود و هزینه‌های آن تا مارس 1881 به 19.5 میلیون پوند رسید که بسیار فراتر از تخمین‌های اولیه بود.علیرغم قصد بریتانیا برای محافظت از افغانستان در برابر نفوذ روسیه و تثبیت آن به عنوان متحد، عبدالرحمن خان یک حکومت استبدادی را اتخاذ کرد که یادآور تزارهای روسیه بود و اغلب بر خلاف انتظارات بریتانیا عمل می کرد.سلطنت او، که با اقدامات شدید از جمله جنایاتی که حتی ملکه ویکتوریا را شوکه کرد، مشخص شد، او را به نام "امیر آهنین" نامید.حکومت عبدالرحمن، که مشخصه آن پنهان‌کاری در مورد قابلیت‌های نظامی و تعاملات دیپلماتیک مستقیم برخلاف توافق‌نامه‌ها با بریتانیا بود، تلاش‌های دیپلماتیک بریتانیا را به چالش کشید.طرفداری او از جهاد علیه منافع بریتانیا و روسیه روابط را بیشتر متشنج کرد.با این حال، در زمان حکومت عبدالرحمن، هیچ درگیری قابل توجهی بین افغانستان و هند بریتانیا به وجود نیامد و روسیه به جز حادثه پنجده که از طریق دیپلماتیک حل شد، از امور افغانستان فاصله گرفت.ایجاد خط دیورند در سال 1893 توسط مورتیمر دیورند و عبدالرحمن، تعیین حوزه های نفوذ بین افغانستان و هند بریتانیا، باعث بهبود روابط دیپلماتیک و تجارت شد و در عین حال، استان مرزی شمال غربی را ایجاد کرد و چشم انداز ژئوپلیتیکی بین دو نهاد را مستحکم کرد. .
جنگ سوم انگلیس و افغانستان
جنگجویان افغان در سال 1922 ©John Hammerton
جنگ سوم انگلیس و افغانستان در 6 می 1919 با تهاجم افغانها بههند بریتانیا آغاز شد و در 8 اوت 1919 با آتش بس پایان یافت. این درگیری منجر به معاهده انگلیس و افغانستان در سال 1919 شد که به موجب آن افغانستان کنترل امور خارجی خود را از بریتانیا بازپس گرفت. و انگلیسی ها خط دیورند را به عنوان مرز رسمی بین افغانستان و هند بریتانیا به رسمیت شناختند.زمینهخاستگاه جنگ سوم انگلیس و افغانستان در درک دیرینه بریتانیا از افغانستان به عنوان مجرای بالقوه برای تهاجم روسیه به هند بود، که بخشی از رقابت استراتژیک معروف به بازی بزرگ است.در سرتاسر قرن نوزدهم، این نگرانی به جنگ های اول و دوم انگلیس و افغانستان منجر شد، زیرا بریتانیا به دنبال تأثیرگذاری بر سیاست های کابل بود.با وجود این درگیری ها، دوره پس از جنگ دوم انگلیس و افغانستان در سال 1880 تا اوایل قرن بیستم با روابط نسبتا مثبت بین بریتانیا و افغانستان، تحت حکومت عبدالرحمن خان و جانشین او، حبیب الله خان، مشخص شد.بريتانيا سياست خارجي افغانستان را به طور غيرمستقيم از طريق كمك هزينه هاي قابل توجه، حفظ استقلال افغانستان، اما با تاثير قابل توجه بر امور خارجي آن بر اساس معاهده گندمك، اداره كرد.پس از مرگ عبدالرحمن خان در سال 1901، حبیب الله خان به سلطنت رسید و مواضع عملگرایانه بین بریتانیا و روسیه برای تامین منافع افغانستان حفظ کرد.علیرغم بی طرفی افغان ها در طول جنگ جهانی اول و مقاومت در برابر فشارهای قدرت های مرکزی و امپراتوری عثمانی، حبیب الله یک مأموریت ترک-آلمانی را پذیرفت و کمک نظامی را پذیرفت و سعی کرد بین قدرت های متخاصم به نفع افغانستان حرکت کند.تلاش‌های حبیب‌الله برای حفظ بی‌طرفی، و همزمان با فشارهای داخلی و منافع بریتانیا و روسیه، به قتل او در فوریه 1919 ختم شد. این رویداد منجر به جنگ قدرت شد و امان‌الله خان، سومین پسر حبیب‌الله، به‌عنوان امیر جدید در میان مخالفت‌های داخلی ظاهر شد. پس زمینه ای از افزایش ناآرامی های مدنی در هند پس از قتل عام امریتسار.اصلاحات اولیه و وعده های استقلال امان الله با هدف تحکیم حکومت او بود، اما همچنین منعکس کننده میل به گسست قطعی از نفوذ بریتانیا بود که منجر به تصمیم او برای حمله به هند بریتانیا در سال 1919 شد و در نتیجه جرقه جنگ سوم انگلیس و افغانستان را آغاز کرد.جنگجنگ سوم انگلیس و افغانستان در 3 می 1919 با حمله نیروهای افغان به هند بریتانیا آغاز شد و شهر استراتژیک باغ را تصرف کرد و آب لندی کوتال را مختل کرد.در پاسخ، بریتانیا در 6 می به افغانستان اعلام جنگ کرد و نیروهای خود را بسیج کرد.نیروهای بریتانیایی با چالش‌های لجستیکی و دفاعی مواجه بودند، اما در دفع حملات افغان‌ها، از جمله در «ریج استون‌هنج» موفق شدند، که شدت و گستردگی جغرافیایی درگیری را به نمایش گذاشت.پویایی جنگ تغییر کرد زیرا نارضایتی در میان تفنگ های خیبر و فشارهای لجستیکی بر نیروهای بریتانیایی در منطقه پیچیدگی های جنگ مرزی را برجسته کرد.مراحل پایانی جنگ شاهد نبردهای شدید در اطراف تال بود، با نیروهای بریتانیایی که با کمک حمایت RAF در برابر نیروهای قبیله ای، بر معایب عددی و لجستیکی برای تامین امنیت منطقه غلبه کردند.در 8 اوت 1919، معاهده راولپندی پایان جنگ سوم انگلیس و افغانستان را نشان داد و بریتانیا کنترل امور خارجی افغانستان را دوباره به افغانستان واگذار کرد.این معاهده نقطه عطف مهمی در تاریخ افغانستان است که منجر به تجلیل از 19 اگست به عنوان روز استقلال افغانستان شد که یادآور رهایی این کشور از نفوذ بریتانیا در روابط خارجی آن است.
جنگ داخلی افغانستان (1928–1929)
نیروهای ارتش سرخ در افغانستان ©Anonymous
1928 Nov 14 - 1929 Oct 13

جنگ داخلی افغانستان (1928–1929)

Afghanistan
اصلاحات امان الله خانپس از جنگ سوم انگلیس و افغانستان، پادشاه امان الله خان قصد داشت انزوای تاریخی افغانستان را بشکند.پس از سرکوب شورش خوست در سال 1925، او روابط دیپلماتیک با بسیاری از کشورهای بزرگ برقرار کرد.امان الله با الهام از تور اروپا و ترکیه در سال 1927، جایی که او تلاش های نوسازی آتاتورک را مشاهده کرد، اصلاحات متعددی را با هدف مدرن سازی افغانستان ارائه کرد.محمود طرزی، وزیر امور خارجه و پدرشوهرش، نقش مهمی در این تغییرات، به ویژه حمایت از آموزش زنان داشت.طرزی از ماده 68 قانون اساسی اول افغانستان حمایت کرد که تحصیلات ابتدایی را برای همه الزامی می کرد.با این حال، برخی اصلاحات، مانند لغو حجاب سنتی مسلمانان برای زنان و ایجاد مدارس مختلط، به سرعت با مخالفت رهبران قبایل و مذهبی مواجه شد.این نارضایتی باعث شورش شینواری در نوامبر 1928 شد که منجر به جنگ داخلی افغانستان 1928-1929 شد.علیرغم سرکوب اولیه قیام شینواری، درگیری گسترده تری رخ داد که برنامه اصلاح طلبی امان الله را به چالش کشید.جنگ داخلی افغانستانجنگ داخلی افغانستان از 14 نوامبر 1928 تا 13 اکتبر 1929 با درگیری بین نیروهای سقاوی به رهبری حبیب الله کلاکانی و جناح های مختلف قبیله ای، سلطنتی و ضد سقاوی در افغانستان مشخص شد.محمد نادرخان به‌عنوان یک شخصیت کلیدی در برابر سقاوی‌ها ظاهر شد و در پی شکست آنها به عنوان پادشاه به اوج رسید.این درگیری با شورش قبیله شینواری در جلال آباد شعله ور شد که تا حدی به دلیل سیاست های مترقی امان الله خان در مورد حقوق زنان بود.همزمان، سقاوی‌ها، با تجمع در شمال، جبل السراج و متعاقباً کابل را در 17 ژانویه 1929 تصرف کردند، که پیروزی‌های مهمی را در اوایل، از جمله تصرف قندهار، رقم زدند.علیرغم این دستاوردها، حکومت کالاکانی با اتهامات بد رفتاری شدید، از جمله تجاوز جنسی و غارت خدشه دار شد.نادرخان با احساسات ضد سقاویستی همسو شد و پس از یک بن بست طولانی، قاطعانه نیروهای سقاوی را مجبور به عقب نشینی کرد و کابل را تصرف کرد و جنگ داخلی را در 13 اکتبر 1929 پایان داد. کابل توسط نیروهای نادر.پس از جنگ، امتناع نادرخان از بازگرداندن امان الله به تاج و تخت جرقه شورش های متعددی را برانگیخت و تلاش نافرجام امان الله برای بازپس گیری قدرت در طول جنگ جهانی دوم با حمایت محورها، میراث ماندگار این دوره پرتلاطم در تاریخ افغانستان را برجسته کرد.
پادشاهی افغانستان
محمد نادر خان، پادشاه افغانستان (متولد 1880-1933) ©Anonymous
1929 Nov 15 - 1973 Jul 17

پادشاهی افغانستان

Afghanistan
محمد نادرخان در 15 اکتبر 1929 پس از شکست حبیب الله کالاکانی و متعاقباً اعدام وی در 1 نوامبر همان سال بر تاج و تخت افغانستان نشست.سلطنت او بر تحکیم قدرت و جوان سازی کشور متمرکز بود و مسیر محتاطانه تری را برای مدرنیزاسیون نسبت به اصلاحات جاه طلبانه سلف خود امان الله خان انتخاب کرد.دوره تصدی نادرخان با ترور او در سال 1933 توسط یک دانشجوی کابلی در اقدامی انتقام جویانه کوتاه شد.محمد ظاهر شاه، پسر 19 ساله نادرخان، جانشین او شد و از سال 1933 تا 1973 حکومت کرد. سلطنت او با چالش هایی از جمله شورش های قبیله ای بین سال های 1944 و 1947 مواجه بود که توسط رهبرانی مانند مزرک زدران و سلیمی رهبری می شد.حکومت ظاهرشاه در ابتدا تحت هدایت بانفوذ عموی او سردار محمد هاشم خان نخست وزیر بود که سیاست های نادرخان را حفظ کرد.در سال 1946، عموی دیگری به نام سردار شاه محمود خان، نخست وزیری را به دست گرفت و آزادسازی سیاسی را آغاز کرد که بعداً به دلیل گستردگی آن پس گرفته شد.محمد داوود خان، پسر عموی ظاهرشاه و برادر شوهر، در سال 1953 نخست وزیر شد و به دنبال روابط نزدیکتر با اتحاد جماهیر شوروی و دور کردن افغانستان از پاکستان بود.دوران تصدی او به دلیل اختلافات با پاکستان با بحران اقتصادی مواجه شد که منجر به استعفای وی در سال 1963 شد. ظاهرشاه سپس تا سال 1973 نقش مستقیم تری در حکومت بر عهده گرفت.در سال 1964 ظاهرشاه قانون اساسی لیبرالی را معرفی کرد و یک مجلس قانونگذاری دو مجلسی را با ترکیبی از معاونان منصوب، منتخب و غیرمستقیم تأسیس کرد.این دوره که به عنوان "آزمایش دموکراسی ظاهر" شناخته می شود، به احزاب سیاسی از جمله حزب کمونیست دموکراتیک خلق افغانستان (PDPA) که نزدیک به ایدئولوژی شوروی بود، اجازه شکوفایی داد.حزب دموکراتیک خلق در سال 1967 به دو دسته تقسیم شد: خلق به رهبری نور محمد تره کی و حفیظ الله امین، و پرچم به رهبری ببرک کارمل، که تنوع ایدئولوژیکی و سیاسی در حال ظهور در سیاست افغانستان را برجسته می کند.
1973
دوران معاصر در افغانستانornament
جمهوری افغانستان (1973–1978)
محمد داوود خان ©National Museum of the U.S. Navy
1973 Jul 17 - 1978 Apr 27

جمهوری افغانستان (1973–1978)

Afghanistan
در بحبوحه اتهامات فساد و بدعهدی علیه خانواده سلطنتی و شرایط بد اقتصادی ناشی از خشکسالی شدید 1971-1972، محمد سردار داود خان، نخست وزیر سابق، در یک کودتای غیرخشونت آمیز در 17 جولای 1973 قدرت را به دست گرفت، در حالی که ظاهر شاه تحت معالجه بود. برای مشکلات چشمی و درمان کمردرد در ایتالیا.داوود سلطنت را ملغی کرد، قانون اساسی 1964 را ملغی کرد و افغانستان را جمهوری اعلام کرد و خود را به عنوان اولین رئیس جمهور و نخست وزیر اعلام کرد.جمهوری افغانستان اولین جمهوری در افغانستان بود.این کشور اغلب جمهوری داوود یا جمهوریه سرداران (جمهوری شاهزادگان) نامیده می شود، زیرا در جولای 1973 پس از برکناری ژنرال سردار محمد داود خان از سلسله بارکزی در کنار شاهزادگان ارشد بارکزی، پسر عموی خود، پادشاه محمد ظاهر شاه، در سال 1973 تأسیس شد. یک کودتاداوود خان به دلیل خودکامگی و تلاش برای مدرنیزه کردن کشور با کمک اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده و دیگران مشهور بود.تلاش های او برای انجام اصلاحات اقتصادی و اجتماعی به شدت مورد نیاز با موفقیت اندکی روبرو شد و قانون اساسی جدید که در فوریه 1977 اعلام شد نتوانست بی ثباتی مزمن سیاسی را فرو نشاند.در سال 1978 یک کودتای نظامی معروف به انقلاب ثور به تحریک حزب دموکراتیک خلق افغانستان مورد حمایت شوروی روی داد که در آن داوود و خانواده اش کشته شدند.
حزب دموکراتیک خلق افغانستان
فردای انقلاب ثور در کابل. ©Image Attribution forthcoming. Image belongs to the respective owner(s).
در 28 اپریل 1978، انقلاب ثور سرنگونی حکومت محمد داوود توسط حزب دموکراتیک خلق افغانستان (PDPA) به رهبری شخصیت هایی مانند نورمحمد تره کی، ببرک کارمل و امین طه را رقم زد.این کودتا منجر به ترور داوود شد و جمهوری دموکراتیک افغانستان را تحت حاکمیت حزب دموکراتیک خلق کرد که تا آوریل 1992 ادامه داشت.حزب دموکراتیک خلق، زمانی که به قدرت رسید، دستور کار اصلاحات مارکسیستی-لنینیستی را آغاز کرد، قوانین را سکولاریزه کرد و حقوق زنان را ارتقا داد، از جمله ممنوعیت ازدواج های اجباری و به رسمیت شناختن حق رای زنان.اصلاحات مهم شامل اصلاحات ارضی سوسیالیستی و حرکت به سوی الحاد دولتی، همراه با تلاش‌های نوسازی اقتصادی با کمک شوروی بود که دوره‌ای متحول اما پرتلاطم در تاریخ افغانستان را برجسته کرد.با این حال، این اصلاحات، به ویژه تلاش های سکولاریزاسیون و سرکوب آداب و رسوم سنتی اسلامی، ناآرامی های گسترده ای را برانگیخت.سرکوب توسط حزب دموکراتیک خلق منجر به مرگ هزاران نفر و زندانی شدن شد که به شورش های توده ای در سراسر کشور، به ویژه در مناطق روستایی کمک کرد.این مخالفت گسترده زمینه را برای مداخله اتحاد جماهیر شوروی در دسامبر 1979 با هدف حمایت از رژیم متزلزل PDPA فراهم کرد.اشغال شوروی با مقاومت شدید مجاهدین افغان که با حمایت قابل توجه بین المللی، به ویژه ایالات متحده و عربستان سعودی تقویت شده بود، مواجه شد.این حمایت شامل کمک های مالی و تجهیزات نظامی بود که درگیری را به یک رویارویی بزرگ جنگ سرد تبدیل کرد.کارزار وحشیانه شوروی که با قتل های دسته جمعی، تجاوز جنسی، و جابجایی اجباری مشخص می شود، منجر به فرار میلیون ها پناهنده افغان به کشورهای همسایه و فراتر از آن شد.فشارهای بین المللی و هزینه های بالای اشغال سرانجام شوروی ها را مجبور به عقب نشینی در سال 1989 کرد و با وجود ادامه حمایت شوروی از دولت افغانستان تا سال 1992، افغانستان به شدت زخمی بر جای گذاشت و زمینه را برای درگیری های بیشتر در سال های بعد فراهم کرد.
جنگ شوروی و افغانستان
جنگ شوروی و افغانستان. ©HistoryMaps
1979 Dec 24 - 1989 Feb 15

جنگ شوروی و افغانستان

Afghanistan
جنگ شوروی و افغانستان که از سال 1979 تا 1989 به طول انجامید، یک درگیری محوری در جنگ سرد بود که مشخصه آن نبرد سنگین بین جمهوری دموکراتیک افغانستان (DRA)، نیروهای شوروی، و چریک های مجاهد افغان با حمایت بازیگران مختلف بین المللی بود. از جمله پاکستان ، ایالات متحده ، بریتانیا ،چین ، ایران و کشورهای عربی خلیج فارس.این دخالت خارجی، جنگ را به نبرد نیابتی بین ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی تبدیل کرد، که عمدتاً در سراسر مناظر روستایی افغانستان درگیر شد.جنگ منجر به کشته شدن 3 میلیون افغان و آواره شدن میلیون ها نفر شد که تأثیر قابل توجهی بر جمعیت و زیرساخت های افغانستان گذاشت.این جنگ که با تهاجم شوروی با هدف حمایت از دولت PDPA طرفدار شوروی آغاز شد، محکومیت بین‌المللی را برانگیخت و منجر به تحریم‌ها علیه اتحاد جماهیر شوروی شد.هدف نیروهای شوروی تامین امنیت مراکز شهری و مسیرهای ارتباطی بود و انتظار تثبیت سریع رژیم حزب دموکراتیک خلق و پس از خروج از آن را داشت.با این حال، در مواجهه با مقاومت شدید مجاهدین و زمین های چالش برانگیز، درگیری گسترش یافت و تعداد نیروهای شوروی به حدود 115000 رسید.جنگ فشار قابل توجهی بر اتحاد جماهیر شوروی وارد کرد و منابع نظامی، اقتصادی و سیاسی را مصرف کرد.در اواسط دهه 1980، تحت دستور کار اصلاح طلبان میخائیل گورباچف، اتحاد جماهیر شوروی یک خروج تدریجی را آغاز کرد که تا فوریه 1989 تکمیل شد. این عقب نشینی حزب دموکرات را در یک درگیری ادامه داد که منجر به سقوط نهایی آن در سال 1992 پس از پایان حمایت شوروی شد. ، جنگ داخلی دیگری را آغاز کرد.تأثیرات عمیق جنگ شوروی و افغانستان شامل کمک آن به انحلال اتحاد جماهیر شوروی، پایان دادن به جنگ سرد و به جا گذاشتن میراثی از ویرانی و بی ثباتی سیاسی در افغانستان است.
اولین جنگ داخلی افغانستان
اولین جنگ داخلی افغانستان ©HistoryMaps
1989 Feb 15 - 1992 Apr 27

اولین جنگ داخلی افغانستان

Jalalabad, Afghanistan
اولین جنگ داخلی افغانستان از خروج شوروی در 15 فوریه 1989 تا ایجاد یک دولت موقت جدید افغانستان بر اساس توافقنامه پیشاور در 27 آوریل 1992 آغاز شد. این دوره با درگیری شدید بین جناح های مجاهدین و جمهوری مورد حمایت شوروی مشخص شد. افغانستان در کابلمجاهدین که تحت "حکومت موقت افغانستان" متحد شده بودند، مبارزه خود را مبارزه با رژیمی دست نشانده می دانستند.نبرد مهم در این دوره نبرد جلال آباد در مارس 1989 بود که در آن دولت موقت افغانستان با کمک آی اس آی پاکستان نتوانست شهر را از نیروهای دولتی تصرف کند که منجر به شکاف های استراتژیک و ایدئولوژیک در بین مجاهدین شد که به ویژه باعث ایجاد حزب اسلامی حکمتیار شد. لغو حمایت از دولت موقت.در ماه مارس 1992، عقب نشینی از حمایت شوروی، رئیس جمهور محمد نجیب الله را آسیب پذیر کرد و باعث شد که وی به نفع یک دولت ائتلافی مجاهدین استعفا دهد.اما اختلافات بر سر تشکیل این حکومت، به ویژه از سوی حزب اسلامی گلبدین، به حمله به کابل انجامید.این اقدام باعث شعله ور شدن یک جنگ داخلی در میان چندین گروه مجاهدین شد که به سرعت به یک درگیری چند وجهی تبدیل شد که در عرض چند هفته تا شش جناح مختلف را درگیر کرد و زمینه را برای یک دوره طولانی بی ثباتی و جنگ در افغانستان فراهم کرد.زمینهمقاومت مجاهدین متنوع و پراکنده بود و متشکل از گروه های متعدد با وابستگی های منطقه ای، قومی و مذهبی متفاوت بود.در اواسط دهه 1980، هفت گروه عمده شورشی اسلامی سنی برای مبارزه با شوروی متحد شدند.با وجود عقب نشینی شوروی در فوریه 1989، درگیری ها ادامه یافت، درگیری های داخلی در میان جناح های مجاهدین بیداد می کرد و حزب اسلامی گلبدین به رهبری گلبدین حکمتیار به دلیل تجاوز به سایر گروه های مقاومت، از جمله گروه های تحت رهبری مسعود، مورد توجه قرار گرفت.این درگیری های داخلی اغلب شامل اعمال خشونت آمیز وحشتناک بود و با اتهامات خیانت و آتش بس با نیروهای دشمن همراه شد.علی‌رغم این چالش‌ها، رهبرانی مانند مسعود به دنبال ترویج وحدت افغانستان و پیگیری عدالت از راه‌های قانونی به جای انتقام بودند.نبرد جلال آباددر بهار 1989، اتحادیه هفت حزبی مجاهدین، با حمایت آی اس آی پاکستان، حمله ای را به جلال آباد با هدف ایجاد حکومتی تحت رهبری مجاهدین، احتمالاً تحت رهبری حکمتیار، آغاز کرد.انگیزه های پشت این حمله پیچیده به نظر می رسد، که هم شامل تمایل به سرنگونی رژیم مارکسیستی در افغانستان و هم جلوگیری از حمایت از جنبش های جدایی طلب در پاکستان است.دخالت ایالات متحده ، به ویژه از طریق سفیر رابرت بی. اوکلی، ابعاد بین المللی استراتژی آی اس آی را نشان می دهد و آمریکایی ها به دنبال تلافی برای ویتنام با بیرون راندن مارکسیست ها از افغانستان هستند.این عملیات با شرکت نیروهای حزب اسلامی گلبدین و اتحاد اسلامی همراه با جنگجویان عرب، در ابتدا با تصرف میدان هوایی جلال آباد، نویدبخش بود.با این حال، مجاهدین با مقاومت شدید مواضع ارتش افغانستان که به خوبی از آنها دفاع شده بود، با حملات شدید هوایی و حملات موشکی اسکاد مواجه شدند.این محاصره به یک نبرد طولانی تبدیل شد و مجاهدین قادر به شکستن دفاعیات جلال آباد نبودند، تلفات قابل توجهی متحمل شدند و نتوانستند به هدف خود دست یابند.دفاع موفقیت‌آمیز ارتش افغانستان از جلال‌آباد، به‌ویژه استفاده از موشک‌های اسکاد، لحظه مهمی را در تاریخ نظامی مدرن رقم زد.پیامدهای نبرد باعث تضعیف روحیه نیروهای مجاهد با هزاران تلفات و تلفات غیرنظامی قابل توجهی شد.شکست در تصرف جلال آباد و ایجاد یک حکومت مجاهدین نشان دهنده یک شکست استراتژیک بود که حرکت مجاهدین را به چالش کشید و روند درگیری افغانستان را تغییر داد.
جنگ داخلی دوم افغانستان
جنگ داخلی دوم افغانستان ©HistoryMaps
1992 Apr 28 - 1996 Sep 27

جنگ داخلی دوم افغانستان

Afghanistan
جنگ داخلی دوم افغانستان از سال 1992 تا 1996 به دنبال فروپاشی جمهوری افغانستان مورد حمایت شوروی بود که با امتناع مجاهدین از تشکیل یک دولت ائتلافی مشخص شد و منجر به درگیری شدید میان جناح های مختلف شد.حزب اسلامی گلبدین به رهبری گلبدین حکمتیار و تحت حمایت آی اس آی پاکستان، تلاش کرد کابل را تصرف کند که در نتیجه نبردهای گسترده ای رخ داد که در نهایت تا شش ارتش مجاهد درگیر شد.این دوره شاهد اتحادهای زودگذر و مبارزه مداوم برای قدرت در افغانستان بود.طالبان که با حمایت پاکستان و آی‌اس‌آی ظهور کرد، به سرعت کنترل خود را به دست آورد و شهرهای بزرگ از جمله قندهار، هرات، جلال آباد و در نهایت کابل را تا سپتامبر 1996 تصرف کرد. این پیروزی منجر به تأسیس امارت اسلامی افغانستان شد و زمینه را برای درگیری بیشتر با اتحاد شمال در جنگ داخلی بعدی از 1996 تا 2001.جنگ به طور قابل توجهی بر جمعیت شهر کابل تأثیر گذاشت و جمعیت آن از دو میلیون نفر به 500000 نفر کاهش یافت.جنگ داخلی افغانستان در سالهای 1992-1996، که با وحشیگری و درد و رنج ناشی از آن مشخص می شود، یک فصل اساسی و ویرانگر در تاریخ افغانستان باقی مانده است که عمیقا بر بافت سیاسی و اجتماعی این کشور تأثیر می گذارد.نبرد کابلدر سرتاسر سال 1992، کابل به میدان جنگ با گروه های مجاهدین تبدیل شد که در حملات توپخانه ای و موشکی سنگین شرکت داشتند و به تلفات قابل توجه غیرنظامیان و آسیب های زیربنایی کمک کردند.شدت درگیری در سال 1993، علیرغم چندین تلاش برای آتش‌بس و توافق‌های صلح، که همگی به دلیل رقابت‌های مداوم و بی‌اعتمادی میان جناح‌ها با شکست مواجه شدند، کاهش نیافت.در سال 1994، با تشکیل اتحادهای جدید، به ویژه بین حزب جنبش ملی دوستم و حزب اسلامی گلبدین به رهبری حکمتیار، منازعه فراتر از کابل گسترش یافت و چشم انداز جنگ داخلی را بیشتر پیچیده کرد.این سال همچنین نشانگر ظهور طالبان به عنوان یک نیروی مهیب بود که قندهار را تصرف کرد و به سرعت قلمرو خود را در سراسر افغانستان به دست آورد.چشم انداز جنگ داخلی در سال های 1995-1996 شاهد بود که طالبان مکان های استراتژیک را تصرف کردند و به کابل نزدیک شدند و دولت موقت به رهبری برهان الدین ربانی و نیروهای احمدشاه مسعود را به چالش کشیدند.حرکت طالبان و حمایت پاکستان باعث شکل گیری اتحادهای جدید در میان جناح های رقیب در تلاش برای توقف پیشروی طالبان شد.اما این تلاش ها بی نتیجه ماند زیرا طالبان کابل را در سپتامبر 1996 تصرف کردند و امارت اسلامی افغانستان را تأسیس کردند و فصل جدیدی را در تاریخ پرفراز و نشیب این کشور رقم زدند.
طالبان و جبهه متحد
جبهه متحد (ائتلاف شمال). ©HistoryMaps
1996 Jan 1 - 2001

طالبان و جبهه متحد

Afghanistan
در 26 سپتامبر 1996، در مواجهه با حمله قابل توجهی از سوی طالبان، که از حمایت نظامی پاکستان و عربستان سعودی برخوردار بودند، احمد شاه مسعود دستور خروج استراتژیک از کابل را صادر کرد.طالبان روز بعد شهر را به تصرف خود درآوردند و امارت اسلامی افغانستان را تأسیس کردند و تفسیر دقیق خود از قوانین اسلامی را که شامل محدودیت های شدید بر حقوق زنان و دختران بود، تحمیل کردند.در پاسخ به تسلط طالبان، احمد شاه مسعود و عبدالرشید دوستم، که زمانی دشمن بودند، متحد شدند تا جبهه متحد (ائتلاف شمال) را برای مقاومت در برابر گسترش طالبان تشکیل دهند.این ائتلاف نیروهای تاجیک مسعود، ازبک‌های دوستم را همراه با گروه‌های هزاره و نیروهای پشتون به رهبری فرماندهان مختلف گرد هم آورد و حدود 30 درصد از جمعیت افغانستان را در ولایات کلیدی شمالی کنترل می‌کرد.در اوایل سال 2001، مسعود رویکردی دوگانه برای اعمال فشار نظامی در سطح محلی در حالی که به دنبال حمایت بین المللی برای آرمان خود بود، اتخاذ کرده بود و از "اجماع مردمی، انتخابات عمومی و دموکراسی" دفاع می کرد.او با آگاهی از کاستی های اوایل دهه 1990 دولت کابل، آموزش پلیس را با هدف حفاظت از غیرنظامیان آغاز کرد و پیش بینی سرنگونی موفقیت آمیز طالبان را داشت.تلاش های بین المللی مسعود شامل سخنرانی در پارلمان اروپا در بروکسل بود، جایی که او درخواست کمک های بشردوستانه برای افغان ها کرد و از طالبان و القاعده به دلیل تحریف اسلام انتقاد کرد.او استدلال کرد که کارزار نظامی طالبان بدون حمایت پاکستان ناپایدار است و پویایی پیچیده منطقه ای را برجسته می کند که بر ثبات افغانستان تأثیر می گذارد.
جنگ در افغانستان (2001–2021)
یک سرباز آمریکایی و یک مترجم افغان در زابل، 2009 ©DoD photo by Staff Sgt. Adam Mancini.
2001 Oct 7 - 2021 Aug 30

جنگ در افغانستان (2001–2021)

Afghanistan
جنگ در افغانستان، از سال 2001 تا 2021، در پاسخ به حملات 11 سپتامبر آغاز شد.یک ائتلاف بین‌المللی به رهبری ایالات متحده ، عملیات آزادی پایدار را برای سرنگونی دولت طالبان آغاز کرد که عاملان القاعده مسئول این حملات را در خود جای دادند.علیرغم موفقیت اولیه نظامی که جمهوری اسلامی را تأسیس کرد و طالبان را از شهرهای بزرگ آواره کرد، این درگیری به طولانی‌ترین جنگ ایالات متحده تبدیل شد و در سال 2021 به اوج بازگشت طالبان و در نهایت تسلط بر آن رسید.پس از 11 سپتامبر، ایالات متحده خواستار استرداد اسامه بن لادن از طالبان شد که بدون هیچ مدرکی دال بر دخالت وی امتناع کرد.پس از اخراج طالبان، جامعه بین المللی تحت یک مأموریت مورد تایید سازمان ملل متحد، هدف خود را ایجاد یک حکومت دموکراتیک افغانستان برای جلوگیری از ظهور مجدد طالبان کرد.علی‌رغم این تلاش‌ها، تا سال 2003، طالبان مجدداً گروه‌بندی شدند و شورش گسترده‌ای را به راه انداختند که تا سال 2007 سرزمین‌های قابل توجهی را به دست آورد.در سال 2011، عملیات ایالات متحده در پاکستان اسامه بن لادن را از بین برد و ناتو را واداشت تا مسئولیت های امنیتی را تا پایان سال 2014 به دولت افغانستان منتقل کند. با عقب نشینی نیروهای ایالات متحده و ناتو، منجر به حمله سریع طالبان و ایجاد مجدد امارت اسلامی شد.این جنگ منجر به کشته شدن 176000 تا 212000 نفر از جمله 46319 غیرنظامی و میلیون ها آواره شد که 2.6 میلیون افغان باقی مانده و 4 میلیون دیگر در داخل کشور تا سال 2021 آواره شدند. پیچیدگی‌های مداخلات نظامی بین‌المللی و چالش‌های دستیابی به صلح پایدار در مناطقی با شکاف‌های عمیق سیاسی و ایدئولوژیک.
سقوط کابل
جنگجویان طالبان در حال گشت زنی در کابل با هاموی، 17 اوت 2021 ©Voice of America News
2021 Aug 15

سقوط کابل

Afghanistan
در سال 2021، خروج نیروهای ایالات متحده و متحدان آنها از افغانستان منجر به تغییر قدرت قابل توجهی شد که با تسخیر سریع کابل توسط طالبان در 15 اوت به اوج خود رسید.حکومت افغانستان در زمان رئیس جمهور غنی سقوط کرد و منجر به فرار وی به تاجیکستان و متعاقب آن تشکیل جبهه مقاومت ملی افغانستان توسط گروه های ضد طالبان در دره پنجشیر شد.طالبان علیرغم تلاش هایشان در 7 سپتامبر یک دولت موقت به رهبری محمدحسن آخوند ایجاد کردند، اما این دولت به رسمیت شناخته نشده است.این تصرف یک بحران انسانی شدید در افغانستان را تشدید کرده است که با تعلیق اکثر کمک های خارجی و مسدود شدن حدود 9 میلیارد دلار از دارایی های بانک مرکزی افغانستان توسط ایالات متحده تشدید شده است.این امر دسترسی طالبان به منابع مالی را به شدت مختل کرده و به سقوط اقتصادی و یک سیستم بانکی شکسته کمک کرده است.تا نوامبر 2021، دیده بان حقوق بشر قحطی گسترده در سراسر کشور را گزارش کرد.با تاکید بر تشدید ناامنی غذایی توسط برنامه جهانی غذای سازمان ملل، وضعیت همچنان رو به وخامت گذاشته است.تا دسامبر 2023، WHO گزارش داد که 30 درصد از افغان‌ها با ناامنی غذایی حاد روبرو هستند، نزدیک به 1 میلیون کودک به شدت سوءتغذیه دارند و 2.3 میلیون دیگر نیز سوء تغذیه حاد متوسط ​​را تجربه می‌کنند، که بر تأثیر عمیق بی‌ثباتی سیاسی بر رفاه جمعیت غیرنظامی تأکید می‌کند.

Appendices



APPENDIX 1

Why Afghanistan Is Impossible to Conquer


Play button




APPENDIX 2

Why is Afghanistan so Strategic?


Play button

Characters



Mirwais Hotak

Mirwais Hotak

Founder of the Hotak dynasty

Malalai of Maiwand

Malalai of Maiwand

National folk hero of Afghanistan

Amanullah Khan

Amanullah Khan

King of Afghanistan

Ahmad Shah Durrani

Ahmad Shah Durrani

1st Emir of the Durrani Empire

Mohammad Daoud Khan

Mohammad Daoud Khan

Prime Minister of Afghanistan

Hamid Karzai

Hamid Karzai

Fourth President of Afghanistan

Gulbuddin Hekmatyar

Gulbuddin Hekmatyar

Mujahideen Leader

Babrak Karmal

Babrak Karmal

President of Afghanistan

Ahmad Shah Massoud

Ahmad Shah Massoud

Minister of Defense of Afghanistan

Zahir Shah

Zahir Shah

Last King of Afghanistan

Abdur Rahman Khan

Abdur Rahman Khan

Amir of Afghanistan

Footnotes



  1. Vidale, Massimo, (15 March 2021). "A Warehouse in 3rd Millennium B.C. Sistan and Its Accounting Technology", in Seminar "Early Urbanization in Iran".
  2. Biscione, Raffaele, (1974). Relative Chronology and pottery connection between Shahr-i Sokhta and Munigak, Eastern Iran, in Memorie dell'Istituto Italiano di Paleontologia Umana II, pp. 131–145.
  3. Vidale, Massimo, (2017). Treasures from the Oxus: The Art and Civilization of Central Asia, I. B. Tauris, London-New York, p. 9, Table 1: "3200–2800 BC. Kopet Dag, Altyn Depe, Namazga III, late Chalcolithic. Late Regionalisation Era."
  4. Pirnia, Hassan (2013). Tarikh Iran Bastan (History of Ancient Persia) (in Persian). Adineh Sanbz. p. 200. ISBN 9789645981998.
  5. Panjab Past and Present, pp 9–10; also see: History of Porus, pp 12, 38, Buddha Parkash.
  6. Chad, Raymond (1 April 2005). "Regional Geographic Influence on Two Khmer Polities". Salve Regina University, Faculty and Staff: Articles and Papers: 137. Retrieved 1 November 2015.
  7. Herodotus, The Histories 4, p. 200–204.
  8. Cultural Property Training Resource, "Afghanistan: Graeco-Bactrian Kingdom". 2020-12-23. Archived from the original on 2020-12-23. Retrieved 2023-10-06.
  9. "Euthydemus". Encyclopaedia Iranica.
  10. "Polybius 10.49, Battle of the Arius". Archived from the original on 2008-03-19. Retrieved 2021-02-20.
  11. McLaughlin, Raoul (2016). The Roman Empire and the Silk Routes : the Ancient World Economy and the Empires of Parthia, Central Asia and Han China. Havertown: Pen and Sword. ISBN 978-1-4738-8982-8. OCLC 961065049.
  12. "Polybius 10.49, Battle of the Arius". Archived from the original on 2008-03-19. Retrieved 2021-02-20.
  13. Gazerani, Saghi (2015). The Sistani Cycle of Epics and Iran's National History: On the Margins of Historiography. BRILL. ISBN 9789004282964, p. 26.
  14. Olbrycht, Marek Jan (2016). "Dynastic Connections in the Arsacid Empire and the Origins of the House of Sāsān". In Curtis, Vesta Sarkhosh; Pendleton, Elizabeth J; Alram, Michael; Daryaee, Touraj (eds.). The Parthian and Early Sasanian Empires: Adaptation and Expansion. Oxbow Books. ISBN 9781785702082.
  15. Narain, A. K. (1990). "Indo-Europeans in Central Asia". In Sinor, Denis (ed.). The Cambridge History of Early Inner Asia. Vol. 1. Cambridge University Press. pp. 152–155. doi:10.1017/CHOL9780521243049.007. ISBN 978-1-139-05489-8.
  16. Aldrovandi, Cibele; Hirata, Elaine (June 2005). "Buddhism, Pax Kushana and Greco-Roman motifs: pattern and purpose in Gandharan iconography". Antiquity. 79 (304): 306–315. doi:10.1017/S0003598X00114103. ISSN 0003-598X. S2CID 161505956.
  17. C. E. Bosworth; E. Van Donzel; Bernard Lewis; Charles Pellat (eds.). The Encyclopaedia of Islam, Volume IV. Brill. p. 409.
  18. Kharnam, Encyclopaedic ethnography of Middle-East and Central Asia 2005, publisher Global Vision, ISBN 978-8182200623, page 20.
  19. Alikozai in a Conside History of Afghanistan, p. 355, Trafford 2013.

References



  • Adamec, Ludwig W. Historical dictionary of Afghanistan (Scarecrow Press, 2011).
  • Adamec, Ludwig W. Historical dictionary of Afghan wars, revolutions, and insurgencies (Scarecrow Press, 2005).
  • Adamec, Ludwig W. Afghanistan's foreign affairs to the mid-twentieth century: relations with the USSR, Germany, and Britain (University of Arizona Press, 1974).
  • Banting, Erinn. Afghanistan the People. Crabtree Publishing Company, 2003. ISBN 0-7787-9336-2.
  • Barfield, Thomas. Afghanistan: A Cultural and Political History (Princeton U.P. 2010) excerpt and text search Archived 2017-02-05 at the Wayback Machine
  • Bleaney, C. H; María Ángeles Gallego. Afghanistan: a bibliography Archived 2022-12-28 at the Wayback Machine. Brill, 2006. ISBN 90-04-14532-X.
  • Caroe, Olaf (1958). The Pathans: 500 B.C.–A.D. 1957 Archived 2022-12-28 at the Wayback Machine. Oxford in Asia Historical Reprints. Oxford University Press, 1983. ISBN 0-19-577221-0.
  • Clements, Frank. Conflict in Afghanistan: a historical encyclopedia Archived 2022-12-28 at the Wayback Machine. ABC-CLIO, 2003. ISBN 1-85109-402-4.
  • Dupree, Louis. Afghanistan. Princeton University Press, 1973. ISBN 0-691-03006-5.
  • Dupree, Nancy Hatch. An Historical Guide to Afghanistan Archived 2022-12-28 at the Wayback Machine. 2nd Edition. Revised and Enlarged. Afghan Air Authority, Afghan Tourist Organization, 1977.
  • Ewans, Martin. Afghanistan – a new history (Routledge, 2013).
  • Fowler, Corinne. Chasing tales: travel writing, journalism and the history of British ideas about Afghanistan Archived 2022-12-28 at the Wayback Machine. Rodopi, 2007. Amsterdam and New York. ISBN 90-420-2262-0.
  • Griffiths, John C. (1981). Afghanistan: a history of conflict Archived 2022-12-28 at the Wayback Machine. Carlton Books, 2001. ISBN 1-84222-597-9.
  • Gommans, Jos J. L. The rise of the Indo-Afghan empire, c. 1710–1780. Brill, 1995. ISBN 90-04-10109-8.
  • Gregorian, Vartan. The emergence of modern Afghanistan: politics of reform and modernization, 1880–1946. Stanford University Press, 1969. ISBN 0-8047-0706-5
  • Habibi, Abdul Hai. Afghanistan: An Abridged History. Fenestra Books, 2003. ISBN 1-58736-169-8.
  • Harmatta, János. History of Civilizations of Central Asia: The development of sedentary and nomadic civilizations, 700 B.C. to A.D. 250. Motilal Banarsidass Publ., 1999. ISBN 81-208-1408-8.
  • Hiebert, Fredrik Talmage. Afghanistan: hidden treasures from the National Museum, Kabul. National Geographic Society, 2008. ISBN 1-4262-0295-4.
  • Hill, John E. 2003. "Annotated Translation of the Chapter on the Western Regions according to the Hou Hanshu." 2nd Draft Edition."The Han Histories". Depts.washington.edu. Archived from the original on 2006-04-26. Retrieved 2010-01-31.
  • Holt, Frank. Into the Land of Bones: Alexander the Great in Afghanistan. University of California Press, 2006. ISBN 0-520-24993-3.
  • Hopkins, B. D. 2008. The Making of Modern Afghanistan Archived 2022-12-28 at the Wayback Machine. Palgrave Macmillan, 2008. ISBN 0-230-55421-0.
  • Jabeen, Mussarat, Prof Dr Muhammad Saleem Mazhar, and Naheed S. Goraya. "US Afghan Relations: A Historical Perspective of Events of 9/11." South Asian Studies 25.1 (2020).
  • Kakar, M. Hassan. A Political and Diplomatic History of Afghanistan, 1863-1901 (Brill, 2006)online Archived 2021-09-09 at the Wayback Machine
  • Leake, Elisabeth. Afghan Crucible: The Soviet Invasion and the Making of Modern Afghanistan (Oxford University Press. 2022) online book review
  • Malleson, George Bruce (1878). History of Afghanistan, from the Earliest Period to the Outbreak of the War of 1878 Archived 2022-12-28 at the Wayback Machine. Elibron Classic Replica Edition. Adamant Media Corporation, 2005. ISBN 1-4021-7278-8.
  • Olson, Gillia M. Afghanistan. Capstone Press, 2005. ISBN 0-7368-2685-8.
  • Omrani, Bijan & Leeming, Matthew Afghanistan: A Companion and Guide Archived 2022-12-28 at the Wayback Machine. Odyssey Publications, 2nd Edition, 2011. ISBN 962-217-816-2.
  • Reddy, L. R. Inside Afghanistan: end of the Taliban era? Archived 2022-12-28 at the Wayback Machine. APH Publishing, 2002. ISBN 81-7648-319-2.
  • Romano, Amy. A Historical Atlas of Afghanistan Archived 2022-12-28 at the Wayback Machine. The Rosen Publishing Group, 2003. ISBN 0-8239-3863-8.
  • Runion, Meredith L. The history of Afghanistan Archived 2022-12-28 at the Wayback Machine. Greenwood Publishing Group, 2007. ISBN 0-313-33798-5.
  • Saikal, Amin, A.G. Ravan Farhadi, and Kirill Nourzhanov. Modern Afghanistan: a history of struggle and survival (IB Tauris, 2012).
  • Shahrani, M Nazif, ed. Modern Afghanistan: The Impact of 40 Years of War (Indiana UP, 2018)
  • Siddique, Abubakar. The Pashtun Question The Unresolved Key to the Future of Pakistan and Afghanistan (Hurst, 2014)
  • Tanner, Stephen. Afghanistan: a military history from Alexander the Great to the war against the Taliban (Da Capo Press, 2009).
  • Wahab, Shaista; Barry Youngerman. A brief history of Afghanistan. Infobase Publishing, 2007. ISBN 0-8160-5761-3
  • Vogelsang, Willem. The Afghans Archived 2022-12-28 at the Wayback Machine. Wiley-Blackwell, 2002. Oxford, UK & Massachusetts, US. ISBN 0-631-19841-5.