دوره فرمانروایی اعراب در گرجستان، که در زبان محلی به عنوان "Araboba" شناخته می شود، از اولین تهاجمات اعراب در اواسط قرن هفتم تا شکست نهایی امارت تفلیس توسط پادشاه داوود چهارم در سال 1122 ادامه یافت. بر خلاف سایر مناطق تحت تأثیر فتوحات مسلمانان. ، ساختارهای فرهنگی و سیاسی گرجستان نسبتاً دست نخورده باقی ماندند.مردم گرجستان تا حد زیادی
ایمان مسیحی خود را حفظ کردند و اشراف بر شاه نشین های خود کنترل داشتند، در حالی که حاکمان عرب عمدتاً بر گرفتن خراج تمرکز داشتند که اغلب برای اجرای آن تلاش می کردند.با این حال، منطقه به دلیل لشکرکشی های مکرر نظامی، ویرانی های قابل توجهی را تجربه کرد و خلفا در بیشتر این دوران نفوذ خود را بر پویایی داخلی گرجستان حفظ کردند.تاریخ حکومت اعراب در گرجستان به طور معمول به سه دوره اصلی تقسیم می شود:1.
اوایل تسخیر اعراب (645-736) : این دوره با اولین ظهور ارتش های عرب در حدود سال 645 در زمان
خلافت امویان آغاز شد و با تأسیس امارت تفلیس در سال 736 به پایان رسید. کنترل سیاسی بر سرزمین های گرجستان.2.
امارت تفلیس (736-853) : در این مدت، امارت تفلیس بر تمام گرجستان شرقی کنترل داشت.این مرحله زمانی پایان یافت که
خلافت عباسی در سال 853 تفلیس را برای سرکوب شورش امیر محلی ویران کرد و این پایان سلطه گسترده اعراب در منطقه بود.3.
زوال حکومت اعراب (853-1122) : پس از ویرانی تفلیس، قدرت امارت رو به زوال رفت و به تدریج جایگاه خود را نسبت به دولت های نوظهور مستقل گرجستان از دست داد.
امپراتوری بزرگ سلجوقی سرانجام در نیمه دوم قرن یازدهم جایگزین اعراب به عنوان نیروی مسلط در خاورمیانه شد.با وجود این، تفلیس تا زمان آزادسازی آن توسط پادشاه داوود چهارم در سال 1122 تحت حاکمیت اعراب باقی ماند.
فتوحات اولیه اعراب (645-736)در اوایل قرن هفتم، سلطنت ایبریا، که بیشتر گرجستان کنونی را پوشش میداد، به طرز ماهرانهای از چشمانداز سیاسی پیچیده تحت سلطه امپراتوری بیزانس و ساسانی عبور کرد.با تغییر وفاداری در صورت لزوم، ایبریا موفق شد درجه ای از استقلال را حفظ کند.این توازن ظریف در سال 626 زمانی که
امپراتور بیزانس هراکلیوس به تفلیس حمله کرد و آدارناسه اول از سلسله Chosroid طرفدار بیزانس را به کار گرفت، تغییر کرد و دوره ای از نفوذ قابل توجه بیزانس را نشان داد.با این حال، ظهور خلافت مسلمانان و فتوحات بعدی آن در سراسر خاورمیانه به زودی این وضعیت موجود را مختل کرد.اولین تهاجمات اعراب به گرجستان کنونی بین سالهای 642 و 645 و در خلال
فتح اعراب بر ایران رخ داد و تفلیس در سال 645 به دست اعراب افتاد. اگرچه این منطقه در استان جدید آرمینیا ادغام شد، اما حاکمان محلی در ابتدا سطحی از آن را حفظ کردند. خودمختاری مشابه آنچه تحت نظارت بیزانس و ساسانی داشتند.سالهای اولیه حکومت اعراب با بیثباتی سیاسی در داخل خلافت، که برای حفظ کنترل بر سرزمینهای وسیع خود تلاش میکرد، مشخص شد.ابزار اصلی اقتدار اعراب در منطقه، تحمیل جزیه بود، مالیاتی که از غیرمسلمانان اخذ میشد و نماد تسلیم در برابر حکومت اسلامی بود و در برابر تهاجمات بیشتر یا اقدامات تنبیهی محافظت میکرد.در ایبریا، مانند
ارمنستان همسایه، شورش ها علیه این خراج مکرر بود، به ویژه زمانی که خلافت نشانه هایی از ضعف داخلی را نشان داد.قیام مهمی در سال های 681–682 به رهبری آدارناسه دوم رخ داد.این شورش، که بخشی از ناآرامی های گسترده تر در سراسر قفقاز بود، سرانجام سرکوب شد.آدارناسه کشته شد و اعراب گوارام دوم را از سلسله رقیب گوارامید برگزیدند.در این دوره، اعراب مجبور بودند با دیگر قدرتهای منطقهای، بهویژه امپراتوری بیزانس و خزرها - کنفدراسیونی از قبایل نیمهکوچنشین ترک، مبارزه کنند.در حالی که خزرها در ابتدا با بیزانس علیه ایران متحد شده بودند، بعدها با کمک به اعراب در سرکوب شورش گرجستان در سال 682، نقشی دوگانه ایفا کردند. به ویژه توسط خزرها از شمال.امپراتوری بیزانس، با هدف بازگرداندن نفوذ خود بر ایبریا، بر تقویت کنترل خود بر مناطق ساحلی دریای سیاه مانند آبخازیا و لازیکا تمرکز کرد، مناطقی که هنوز اعراب به آن دسترسی ندارند.در سال 685، امپراتور ژوستینیان دوم با خلیفه مذاکره کرد و بر سر تصرف مشترک ایبریا و ارمنستان توافق کرد.با این حال، این ترتیب کوتاه مدت بود، زیرا پیروزی اعراب در نبرد سباستوپلیس در سال 692 به طور قابل توجهی پویایی منطقه را تغییر داد و منجر به موج جدیدی از فتوحات اعراب شد.در حدود سال 697، اعراب پادشاهی لازیکا را تحت سلطه خود درآوردند و دامنه نفوذ خود را تا دریای سیاه گسترش دادند و وضعیت موجود جدیدی را ایجاد کردند که به نفع خلافت و تقویت حضور آن در منطقه بود.
امارت تفلیس (736-853)در دهه 730، خلافت اموی به دلیل تهدیدات خزرها و تماس های مداوم بین حاکمان محلی مسیحی و بیزانس، کنترل خود را بر گرجستان تشدید کرد.در زمان خلیفه هشام بن عبدالملک و فرماندار مروان بن محمد، لشکرکشیهای تهاجمی علیه گرجیها و خزرها آغاز شد که تأثیر قابلتوجهی بر گرجستان گذاشت.اعراب امارتی در تفلیس تأسیس کردند که به دلیل بی ثباتی سیاسی در خلیفه همچنان با مقاومت اشراف محلی و کنترل نوسانی روبرو بود.در اواسط قرن هشتم، خلافت عباسی جایگزین بنی امیه شد و حکومت ساختارمندتر و اقدامات سخت گیرانه تری را برای تأمین خراج و اجرای حکومت اسلامی، به ویژه تحت رهبری ولی خزیمه بن خاظم، به ارمغان آورد.با این حال، عباسیان با شورش هایی به ویژه از سوی شاهزادگان گرجستان مواجه شدند که آنها را خونین سرکوب کردند.در این دوره، خانواده باگرایونی، که احتمالاً اصالتاً ارمنی بودند، در غرب گرجستان به شهرت رسیدند و یک پایگاه قدرت در تائو-کلرجتی ایجاد کردند.علیرغم حاکمیت اعراب، آنها توانستند خودمختاری قابل توجهی را به دست آورند و از درگیری های جاری عربی و بیزانسی و اختلافات داخلی بین اعراب سود ببرند.در اوایل قرن نهم، امارت تفلیس استقلال خود را از خلافت عباسی اعلام کرد، که منجر به درگیریهای بیشتر باگریونیها شد که نقشی محوری در این مبارزات قدرت داشتند.در سال 813، آشوت اول از سلسله باگریونی، حکومت ایبریا را با به رسمیت شناختن خلافت و بیزانس بازگرداند.منطقه شاهد یک تعامل پیچیده قدرت بود، به طوری که خلافت گهگاه از باگریونی ها برای حفظ توازن قوا حمایت می کرد.این دوران با شکستهای قابل توجه اعراب و کاهش نفوذ در منطقه به پایان رسید و راه را برای ظهور باگریونیها به عنوان نیروی مسلط در گرجستان هموار کرد و زمینه را برای اتحاد نهایی کشور تحت رهبری آنها فراهم کرد.
سقوط حکومت اعرابدر اواسط قرن نهم، نفوذ اعراب در گرجستان رو به کاهش بود، که با تضعیف امارت تفلیس و ظهور دولتهای فئودال مسیحی قوی در منطقه، به ویژه باگراتیدهای ارمنستان و گرجستان مشخص شد.احیای سلطنت در ارمنستان در سال 886، تحت حکومت باگراتید آشوت اول، به موازات تاجگذاری پسر عموی او آدارناسه چهارم به عنوان پادشاه ایبریا بود که نشان از تجدید قدرت و خودمختاری مسیحیان داشت.در این دوره، هم امپراتوری بیزانس و هم خلافت به دنبال بیعت یا بیطرفی این دولتهای رو به رشد مسیحی بودند تا نفوذ یکدیگر را متعادل کنند.امپراتوری بیزانس، تحت
رهبری باسیل اول مقدونی (867-886)، یک رنسانس فرهنگی و سیاسی را تجربه کرد که آن را به متحدی جذاب برای مسیحیان قفقازی تبدیل کرد و آنها را از خلافت دور کرد.در سال 914، یوسف بن ابی الساج، امیر
آذربایجان و دست نشانده خلافت، آخرین لشکرکشی مهم اعراب را برای تسلط مجدد بر قفقاز رهبری کرد.این تهاجم که به عنوان حمله ساجدان به گرجستان شناخته می شود، شکست خورد و سرزمین های گرجستان را بیشتر ویران کرد، اما اتحاد بین باگراتیدها و امپراتوری بیزانس را تقویت کرد.این اتحاد دوره ای از شکوفایی اقتصادی و هنری را در گرجستان بدون دخالت اعراب امکان پذیر کرد.نفوذ اعراب در طول قرن یازدهم همچنان رو به کاهش بود.تفلیس تحت حکومت اسمی یک امیر باقی ماند، اما اداره شهر به طور فزاینده ای در دست شورای بزرگان معروف به «بیربی» بود.نفوذ آنها به حفظ امارت به عنوان حائلی در برابر مالیات پادشاهان گرجستان کمک کرد.با وجود تلاش های شاه باگرات چهارم برای تصرف تفلیس در سال های 1046، 1049 و 1062، او نتوانست کنترل خود را حفظ کند.در دهه 1060، اعراب توسط امپراتوری سلجوقیان به عنوان تهدید اصلی مسلمانان برای گرجستان جایگزین شدند.تغییر سرنوشت ساز در سال 1121 زمانی رخ داد که داوید چهارم از گرجستان، معروف به "سازنده"، سلجوقیان را در نبرد دیدگوری شکست داد و به او اجازه داد تا تفلیس را در سال بعد تصرف کند.این پیروزی به نزدیک به پنج قرن حضور اعراب در گرجستان پایان داد و تفلیس را به عنوان پایتخت سلطنتی ادغام کرد، اگرچه جمعیت آن برای مدتی عمدتاً مسلمان باقی ماندند.این آغاز دوره جدیدی از تحکیم و گسترش گرجستان تحت حاکمیت بومی بود.