در سال 1402، شوگون ژاپنی آشیکاگا یوشیمیتسو (با وجود اینکه امپراتور ژاپن نبود) توسط امپراتور چین عنوان "پادشاه
ژاپن " اعطا شد و از طریق این عنوان به طور مشابه در سال 1404 موقعیتی را در سیستم خراجی امپراتوری پذیرفت. این رابطه در سال 1408 پایان یافت، زمانی که ژاپن، بر خلاف
کره ، تصمیم گرفت به رسمیت شناختن هژمونی منطقه ای
چین پایان دهد و هر گونه مأموریت ادای احترام بیشتر را لغو کند.عضویت در سیستم خراجی پیش نیاز هرگونه تبادل اقتصادی با چین بود.ژاپن با خروج از این سیستم، روابط تجاری خود با چین را رها کرد.در دهه آخر قرن شانزدهم، تویوتومی هیدیوشی، برجسته ترین دایمیو، تمام ژاپن را در یک دوره کوتاه صلح متحد کرد.از آنجایی که او در غیاب جانشین مشروع دودمان میناموتو که برای کمیسیون شوگان امپراتوری لازم بود قدرت را در دست گرفت، او به دنبال قدرت نظامی برای مشروعیت بخشیدن به حکومت خود و کاهش وابستگی خود به خانواده امپراتوری بود.همچنین پیشنهاد می شود که هیده یوشی برای تحقق رویاهای ارباب فقید خود،
اودا نوبوناگا ، و برای کاهش خطر احتمالی نابسامانی مدنی یا شورش ناشی از تعداد زیادی از سامورایی ها و سربازان در ژاپن متحد، حمله به چین را برنامه ریزی کرد.همچنین ممکن است که هیده یوشی هدف واقع بینانه تری برای تحت سلطه خود درآوردن کشورهای همسایه کوچکتر (جزایر ریوکیو،
تایوان و کره) و رفتار با کشورهای بزرگتر یا دورتر به عنوان شرکای تجاری تعیین کرده باشد، زیرا در طول تهاجم به کره، هیده یوشی به دنبال آن بود. برای تجارت قانونی با چینهیدیوشی با تلاش برای حمله به چین، در واقع مدعی نقشی بود که چین در شرق آسیا بهعنوان مرکز نظم بینالمللی آسیای شرقی بهطور سنتی برای ژاپن بازی میکرد.او به عنوان مردی با اصالت نسبتا فروتن که موقعیت خود را مدیون قدرت نظامی خود بود، در ژاپن حمایت کرد.سرانجام، در طول دهههای 1540-1550، واکو مجموعهای از حملات ساموراییها را به کره انجام داد، که برخی از آنها آنقدر بزرگ بودند که «تهاجمات کوچک» محسوب میشدند.هیدیوشی به اشتباه تصور می کرد که دشمنانش ضعیف هستند.